آگاتا 2500سال قبل در مصر باستان! | الف


در میان رمان‌های آگاتا کریستی، «و سرانجام مرگ» [Death comes as the end] تنها رمانی است که از دو جنبه قابل توجه است؛ هم از منظر تاریخی و هم از منظر ژانری. وقایع این کتاب به عکس سایر آثار کریستی در گذشته‌ای بسیار دور رخ می‌دهد.

آگاتا کریستی، خلاصه رمان «و سرانجام مرگ» [Death comes as the end]

او برای نوشتن این داستان از تجارب باستان‌شناسانی که نزدیک خود داشته و از تحقیقاتی وسیع درباره‌ی زندگی در مصر باستان بهره جسته است. برای خلق موقعیتی باورپذیر، این نویسنده کوشیده ظرایف زندگی روزمره‌ی مصریان کهن را بشناسد و از آن‌ها به‌وفور در داستان‌اش استفاده کند. گرچه تفاوت‌های بسیاری در مؤلفه‌های داستانی از قبیل شخصیت‌پردازی، بستر وقوع اتفاقات و موقعیت‌های مختلف، میان این رمان و سایر آثار کریستی وجود دارد، اما کشف معما آن را شبیه تمامی کتاب‌های دیگر این نویسنده می‌کند.

ماجراهای رمان «و سرانجام مرگ» در دو هزار سال پیش از میلاد و در سرزمین مصر اتفاق می‌افتد. خانواده‌ی ایمهوتپ کانون اغلب وقایع رمان است. فصل‌های کتاب براساس زمان‌بندی مصر قدیم که مبنای آن طغیان و آرامش رود نیل بوده و فصل‌های مختلف را رقم می‌زده، تقسیم شده است. داستان با نزدیک شدن به ذهن رنیسنب، دختر خانواده آغاز می‌شود. او که به سبب مرگ همسرش، مجبور به بازگشت به خانه‌ی پدری شده، با فرزندش، تتی در آن‌جا زندگی می‌کند. وقایع بسیاری زمینه‌ساز افسردگی عمیق در رنیسنب شده‌اند که او اغلب از یادآوری کامل آن‌ها طفره می‌رود و به اشاراتی کوتاه و گذرا درباره‌ی آن‌ها بسنده می‌کند. بزرگ‌ترین آن‌ها مرگ همسرش است که به خوشی‌های او پایان داده و او را روانه‌ی منزل پدرش کرده است.

در این خانواده برادران رنیسنب وقتی پدرش که کاهن معبد است به مسافرت می‌رود، مسؤولیت‌های او را به عهده می‌گیرند و به‌علاوه باید کارهایی روی زمین و در ارتباط با رودخانه را که گاه خروشان و سیل‌آسا می‌شود، نیز انجام دهند. برادران گرچه تندخو و اهل جرّ و بحث به نظر می‌آیند، اما در مقایسه با سایر آدم‌های دوروبرشان در شهر، موجوداتی ساده و بی غل و غش هستند. رنیسنب از برادران راضی است و با وجود اختلافات اندکی که با هم دارند، حس می‌کند که می‌توانند به تفاهم برسند. اما نزدیکان با رفتار و گاه گفتارشان خبر از بروز شرّ در این میانه می‌دهند و گویی به نوعی رویدادهای پیشِ رو را پیش‌گویی می‌کنند.

برادرها معمولاً درباره‌ی وظایفی که پدر به عهده‌شان گذاشته مشکلی ندارند و همه چیز در کمال ثبات و آرامش پیش می‌رود تا این‌که زندگی‌شان با ورود شخصی تازه و رقم خوردن اتفاقاتی تازه، همچون رود نیل در فصل بارندگی دچار طغیان و تلاطم می‌شود. این‌جاست که شکل دیگری از شخصیت برادران و پدرشان ظاهر می‌شود که با آن‌چه پیش از این بوده‌اند، دنیایی تفاوت دارد. کریستی بحرانی برای آدم‌های داستان‌اش می‌سازد و آن‌ها را با آن مواجه می‌کند تا جوهره‌ی درونی ناپیدایشان را به خواننده نشان بدهند. اتفاقی که توازن روابط خانواده را به هم می‌زند و موجب می‌شود همه چیز سمت و سوی دیگری پیدا کند، ورود نوفرت، همسر جدید ایمهوتپ به خانواده است که زمینه‌ساز بسیاری از تقابل‌ها و جبهه‌گیری‌ها میان پدر و فرزندان‌اش می‌شود.

کریستی اغلب در شخصیت‌پردازی هم وجهی معماگونه به آدم‌های قصه‌هایش می‌دهد و در این رمان هم تلاش نموده به همین شکل پیش برود. شخصیت‌ها در آغاز داستان ممکن است به سادگی در دو قطب خیر و شرّ قرار بگیرند، اما هرچه قطار وقایع به پیش می‌رود، قضاوت و تحلیل درباره‌شان مشکل‌تر می‌شود و مخاطب با سویه‌های پیچیده‌تری از آدم‌های داستان رو به رو می‌شود که دیگر به راحتی اوایل کار نمی‌تواند دسته‌بندی و ارزیابی‌شان کند. در واقع او ناگزیر است اتفاقات را در ابعاد مختلفی بررسی کند و با حوادث پیش برود تا در کنار حل معمای داستان، موفق به کشف وجوه متفاوت شخصیت‌های آن نیز بشود.

رمان «و سرانجام مرگ» از جنبه‌ی تاریخی نیز اهمیت ویژه‌ای در میان آثار کریستی دارد. او علاوه بر این که به جزئیات زیست مردمان باستان توجه دارد، به روحیات اجتماعی آن‌ها و جایگاهی که در تاریخ دارند نیز نظر افکنده است و تلاش کرده علاوه بر ارائه‌ی داستانی جنایی به همان شکل کلاسیک خاص خودش، از بُعد جامعه‌شناسی تاریخی نیز به رمان‌اش غنا ببخشد. از این رو می‌توان کتاب حاضر را اثری چندوجهی در میان نوشته‌های آگاتا کریستی دانست که تجربه‌گرایی و جامعیت کار او را در داستان‌نویسی نشان می‌دهد. در این رمان او سعی کرده از تمرکز بر جامعه‌ای که خود در آن زیسته بگریزد و جهان‌هایی تازه، چه از بُعد مکانی و چه از لحاظ زمانی را تجربه کند. درکنار تمام عناصر داستانی که این کار آگاتا کریستی را از سایر نوشته‌هایش متمایز می‌کند، می‌توان به نگاه ویژه‌ی او به اقلیم نیز در این کتاب اشاره کرد. نقش تاریخیِ اقلیم در تنظیم مناسبات انسانی در این رمان جالب توجه است و از خصوصیات متفاوت کار کریستی به شمار می‌آید که پیش از این در آثارش به‌ندرت سابقه داشته است.

[این رمان برای نخستین بار با ع‍ن‍وان‌ «م‍رگ‌، ف‍رج‍ام‌ ک‍ار اس‍ت‌» توسط اف‍ش‍ار پ‍وی‍ا ترجمه و تاکنون 5 ترجمه‌ی فارسی از آن منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...