بیتا ناصر | آرمان ملی


ویلیام شکسپیر (1564- 1616) را بزرگ‌ترین نویسنده و نمایشنامه‌نویس جهان برمی‌شمارند؛ نابغه‌ انگلیسی که با آثارش، تحولات سترگی را در آینده ادبیات و هنری جهان ایجاد کرد. با این‌همه؛ فاصله‌ زمانی بیش از 400 ساله باعث شده، اطلاعات متقن و کاملی از زندگی شکسپیر در دست نباشد و این مساله، مگی اوفارل [Maggie O'Farrell] را که از شیفتگان اوست، واداشته تا سال‌ها به پژوهش و کنکاش روی منابع و اسناد مختلف ادبی و تاریخی بپردازد؛ تلاشی که در رمان «همنِت و جودیث» [Hamnet & Judith] تجلی پیدا کرده است. سولماز دولت‌زاده، مترجم این کتاب می‌گوید: «مورخان و نویسندگان عمداً یا سهواً از همسر [و زندگی خانوادگی] شکسپیر به ندرت یاد کرده‌اند و... روایت اوفارل از زندگی خانوادگی شکسپیر همان نقاط پنهان شده در فضای سفید بین سطرهای آثار شکسپیر است.» با این گفت‌وگو همراه شوید:

مگی اوفارل [Maggie O'Farrell] همنت» [Hamnet

آخرین اثر ترجمه‌ای شما با عنوان «همنِت و جودیث» از مگی اوفارل، نویسنده‌ انگلیسی- ایرلندی به تازگی از سوی انتشارات آفتابکاران در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفت. در وهله‌ نخست درباره این اثر و ساختار آن توضیح دهید.

«همنت و جودیث» رمانی است تاریخی به قلم بانو مگی اوفارل که خود دانش‌آموخته‌ ادبیات انگلیسی است و سرسپردگی و شیفتگی خاصی به ویلیام شکسپیر شهیر دارد و نوشتن این رمان را ادای دینی می‌داند به بزرگ‌ترین نویسنده‌ کشورش که همواره اسرار زندگی‌اش در سایه‌ای از ابهام قرار داشته است. همان‌طور که اوفارل در مصاحبه‌هایش می‌گوید، از شانزده‌سالگی به دنبال یافتن راز و رمز زندگی شکسپیر بوده و هر کتابی که درباره‌ شکسپیر به دستش می‌رسیده مطالعه می‌کرده و در نتیجه آشنایی کاملی با تمامی آثار این نویسنده و شاعر بزرگ دارد، به گونه‌ای که رگه‌هایی از همان ژرفا و چندلایگی آثار مرشدش در این اثر نیز موج می‌زند. ترکیبی از منطق و احساس، مرگ و زندگی، مفاهیم فلسفی، عشق و امید. این اثر صرفاً به زندگی خانوادگی شکسپیر نمی‌پردازد و خواننده را فراتر از متن می‌برد. بی‌جهت نیست که رمان «همنت و جودیث» می‌تواند هر خواننده‌ای را با هر میزان سواد ادبی جذب کند، چه آنانکه شکسپیر را خوب می‌شناسند و با غزلیات و نمایشنامه‌هایش آشنا هستند، چه آنها که فقط نامی از او شنیده‌اند.

این رمان حاصل سال‌ها تحقیقات گستردۀ کتابخانه‌ای و تجربی مگی اوفارل است متشکل از دو فصل. فصل اول با هفده بخش و فصل دوم حاوی یک بخش که به نظر من درخشان‌ترین قسمت رمان است. رمان از روایتی خطی تبعیت نمی‌کند و بین گذشته و حال در رفت‌و‌آمد است. «زن» در این رمان محور و مرکز زندگی است؛ زنی جسور، متکی به خود و درمانگر که عقاب دست‌آموز دارد، پرورش زنبور و گیاهان دارویی دارد و شبیه زنان زمانه‌ی خود نیست. زنی که زیاد می‌فهمد، حس می‌کند، و جهان را در مشت دارد. شاید اغراق نباشد اگر شخصیت زن این رمان را تاثیرگذارترین زن غایب ادبیات انگلیسی قرن شانزدهم به‌نامیم. زنی که الهام بخش قلم توانای ویلیام شکسپیر بوده است. همچنین بر طبیعت و قدرت بخشندگی آن در این اثر تأکید فراوان شده است.

همان‌طور که در مقدمه‌ کتاب آمده، نام همنِت عنوان یکی از مشهورترین نمایشنامه‌های جهان است، در حالی که شخصیت و داستان زندگی‌اش در طی سالیان به‌کل به فراموشی سپرده شد. از این منظر «همنِت و جودیث» تا چه میزان در روایت زندگی همنِت موفق بوده است؟

از زندگیِ همسر و سه فرزند شکسپیر همان‌طور که می‌دانیم اطلاعات زیادی در دست نیست. شکسپیر در هجده‌سالگی با زنی بیست‌و‌شش ساله به نام اگنس ازدواج می‌کند و حاصل این پیوند می‌شود سه فرزند به نام‌های سوزانا، همنت و جودیث. همنت در یازده‌سالگی از دنیا می‌رود و ویلیام شکسپیر حدود پنج سال پس از مرگ پسرش نمایشنامه‌ای به نام هملت می‌نویسد. آن چه در این رمان می‌خوانیم، به مدد مطالعات گسترده‌ اوفارل و البته تخیل قوی او، شاید نزدیک‌ترین روایت ممکن از زندگی همنت باشد.

همنِت در سال ۱۵۹۶ در یازده‌سالگی درگذشت و نمایشنامه‌ هملت، حدود پنج سال پس از آن نوشته شد. علاوه بر تشابه اسمی، به نظر شما نمایشنامه‌ی هملت تا چه اندازه می‌تواند با زندگی همنِت در ارتباط باشد؟

نمایشنامه‌ پنج پرده‌ای هملت قصه‌ بی‌نظیر و یگانه‌ای دارد، قصه‌ای که حتی اگر لایه‌های فلسفی، بدایع و صنایع ادبی‌اش را جدا کنیم و کنار بگذاریم از یگانگی‌اش نمی‌کاهد. به نظرم نمایشنامه هملت از چنان عمقی برخوردار است و چنان گستردگی دارد که می‌تواند با زندگی تک‌تک انسان‌ها در ارتباط باشد. جدای این، به نظر می‌رسد سخن‌سرای آون برای جاودانه کردن فرزند از دست‌رفته‌ی خود این نام را برای نمایشنامه‌ی تراژدی خود برگزیده. هملت با این جمله آغاز می‌شود: «بودن یا نبودن؟ مسأله این است.» مگر همین یک جمله کافی نیست برای اندیشیدن به معنای انسان بودن و زندگی؟! مگر همین یک جمله کافی نیست برای جاودانه کردن نام فرزندی که فراتر از مرزها جهان ادبیات را تسخیر کرده است؟!

سولماز دولت‌زاده همنِت و جودیث

اوفارل در این اثر ضمن الهام از زندگی کوتاهِ همنِت و بازآفرینی تصاویری از او، به ارتباطات خانوادگی و وقایع مرتبط با آن می‌پردازد. درباره‌ زندگی خانوادگی شکسپیر، فرزندان و مسائلی که این خانواده با آن درگیر بودند، بگوئید.

به نکته‌ خوبی اشاره کردید. اوفارل با الهام از مطالعات و تحقیقاتش درباره‌ی زندگی شکسپیر و همسر و فرزندانش این رمان را نوشته و تأکید می‌کند هرچه در این رمان می‌خوانیم برآمده از تخیل اوست. با وجود اطلاعات ناچیزی که از زندگی شکسپیر باقی مانده، به نظرم اهتمام و تلاش اوفارل در گشودن گره‌های تاریخی زندگی او در این رمان به بار می‌نشیند. او در خلال تحقیقاتش متوجه می‌شود مورخان و نویسندگان عمداً یا سهواً از همسر شکسپیر به ندرت یاد کرده‌اند و حتی در آن چند بار هم با زبانی تند و تیز به او تاخته‌اند. به نظرم روایت اوفارل از زندگی خانوادگی شکسپیر همان نقاط پنهان شده در فضای سفید بین سطرهای آثار شکسپیر است. رمان اوفارل صدای همسر و تنها پسر از دست رفتۀ شکسپیر است که از پشت پرده‌ تاریخ جان می‌گیرند و روی صحنه می‌آیند.

اوفارل برای نگارش این اثر از چه منابعی استفاده کرد؟

اوفارل در یکی از گفت‌وگوهایش در گردهمایی‌های ادبی می‌گوید کتاب‌های بیشماری از جمله تمامی آثار شکسپیر، همین طور چندین زندگینامه را از او خط‌به‌خط خوانده، که برخی از آنها بیش از پانصد صفحه‌اند. همچنین مدت زیادی را در محل زندگی شکسپیر سپری کرده، به خانۀ همسر و سه فرزند او که در‌حال‌حاضر به موزه تغییر کاربری داده شده سر زده و فضاسازی داستانش را بر اساس مشاهدات عینی خود بنا کرده. اوفارل برای نوشتن این رمان فرهنگ، آداب و سنن، پوشاک، خوراک و زبان رایج قرن شانزدهم را مطالعه و واکاوی کرده و تا آن جا پیش رفته که برای درک بهتر شخصیتِ زنِ داستانش همچون او دست‌آموز کردن پرنده‌ شکاری را آموخته است. اوفارل نویسنده‌ای است که با دقت و موشکافی تلاش می‌کند سبک و سیاق زبان قرن شانزدهم را در رمانش رعایت کند و در عین حال، از زبان مدرن امروزی نیز فاصله نگیرد و برای این منظور از زبان شناسان و ویراستاران خبره کمک می‌گیرد.

شکسپیر، نمایشنامه‌‌نویس، شاعر و بازیگر انگلیسی بود که بسیاری از او به عنوان‌ بزرگ‌ترین نمایشنامه‌‌نویس جهان یاد می‌کنند. از این حیث تجربه ترجمه این اثر برای شما چگونه بود؟

در حقیقت، رشته‌ تحصیلی من ادبیات انگلیسی بوده و در نتیجه از همان ابتدا باید با شکسپیر و آثارش آشنا می‌شدیم و خواندن نمایشنامه‌ها و برخی اشعارش جزو سرفصل مطالعاتی‌مان بود، اما خواندن این اثر علاوه بر اینکه تصویری روشن و واضح از دنیای خیال‌انگیز و دور از دسترس ملک‌الشعرای انگلستان برایم ساخت، به طرز شگفت‌انگیزی با زندگی پیوندم زد. ترجمه‌ی این اثر برمی‌گردد به خانه‌نشینی کرونایی و اجباری‌ همه‌ی مردم در همه‌ کشورها. به نظرم این اثر بیش از اینکه درباره‌ شکسپیر یا زندگی خانوادگی‌اش باشد، به مفهوم و فلسفه‌ زندگی، قدرت طبیعت، زمین، و زن در ایجاد و خلق رابطه‌ای ژرف و اسرارآمیز با جهان هستی پیرامون ما می‌پردازد، درست زمانی که در دام خرده عادت‌های زندگی روزمره، فناپذیری انسان را فراموش می‌کنیم و از آغوش طبیعت کنده و گم می‌شویم، ناقوس مرگ در گوش‌مان زنگ می‌زند که فرصت غنیمت است برای دریافتن زندگی.

از فعالیت‌های اخیر و حال حاضر، خبری برای مخاطبانتان دارید؟

اخیراً کتاب «خوشا نقاش بودن!» از ویرجینیا وولف با ترجمه‌ من و به همت نشر آبان در مجموعه‌ بی‌نظیر اکفراسیس در حوزه‌ هنر چاپ شده است. توصیه می‌کنم این مجموعه‌ را در فهرست خواندنی‌هایتان بگذارید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...