انسان یا ابرانسان؟ | اعتماد


نمایشنامه «وقتی هزار و یک ساله بشم» [quand j'aurai mille et un ans]، عاشقانه معصوم و شیرینی را در جهان فرضی آینده میان یک دختر زمینی پرشور -که رکوردهای شنا می‌زند- و پسری که یک ابرانسان است، یک انسان ارتقا یافته در آزمایشگاه‌های علمی، بازنمایی می‌کند؛ آنها در دل اقیانوس‌ها، در ایستگاه آینده و در یک آکواریوم با هم ملاقات می‌کنند؛ دختر در حال رکورد زدن است که به قعر اقیانوس می‌آید با آرزوی شیرین صد و هفده ساله شدن.

وقتی هزارویک ساله بشم Quand j'aurai mille et un ans ناتالی پاپن [Nathalie Papin]

در کنار آنها یک پیرزن، یک محقق کهنسال، فورفوشی هم هست. میلی در گفت‌وگو با دختر، ساندی، از راز انسان ارتقا یافته‌ای سخن می‌گوید که مثل عروس دریایی‌ها نامیراست، انسانی که توانایی بازسازی خودش را دارد و از همه‌چیز دنیایی حتی خوردن و آشامیدن و مادر و پدر بی‌نیاز است و از همین جاست که دیالوگ‌ها گاه صورتی از آرزوهای خفته انسانی را پیدا می‌کند که حسرت بازگشت به خویش را دارد: «میلی: وقتی به عروس‌های دریایی حمله میشه، اونا مثل روز اولشون کوچیک میشن. وقتی حمله تموم میشه، اونا دوباره بزرگ میشن و هیچ‌وقت نمی‌میرن. ساندی: انگار وقتی به یه آدم حمله بشه به یه جنین تبدیل بشه و دوباره بزرگ شه.»

با این همه ساندی انسان بودن را با همه محدودیت‌هایش دوست‌تر دارد از این رو که به او فرصت و لذت آموختن و تمرین کردن را می‌دهد، فرصت دوست داشتن چیزهای ساده: «چیزی که من دلم میخواد اینه که روی شن‌ها راه برم، شکلات بخرم، شلوار جین دخترعمومو رفو کنم، آفتاب‌سوخته بشم، یه پشه نیشم بزنه، یه پرنده با دستم بگیرم...»؛ او تمرین شیرجه و حبس نفس در زیر آب می‌کند تا غرق نشود و بتواند از سرزمین‌های جنگ‌زده به جهان آزاد شنا کند: «ساندی: همین نفس نگه داشتن طولانی زیر آب، پنج بار زندگی‌مو نجات داده. برای فرار از کشورم، پنج بار از دریاها گذشتم.» ساندی در نمایشنامه ناتالی پاپن [Nathalie Papin] نماد یک انسان امیدوار به زیستن است، انسانی که برای زنده ماندن تلاش می‌کند و به حرکت کند اما امیدبخش علم علاقه دارد، علاقه‌ای که خود به یک زنجیره دیالوگ‌های چالشی میان او و میلی تبدیل می‌شود: «میلی: اینجا پژوهشگرا روی مردن مرگ کار میکنن. این مال قرن بیست و دومه یا حتی سی‌ام. دیگه اون وقت هیچ بیماری‌ای وجود نداره. به عنوان مثال هیچ نابینایی دیگه نیست. ساندی: آره می‌دونم... مادرم نابینا بود و یه روز تونست ببینه. یه محقق سلول‌های بنیادیشو روی چشمش گذاشت و سلول‌ها دوباره رشد کردند. برای دیدن این قضیه، نیازی نیست هزار سال عمر کنی. میلی: حتی اینم قدیمیه. ساندی: نمی‌تونی ایراد بگیری. این برای مادرم اتفاق افتاده. میلی: می‌بینی، پس علم خوبه. ساندی: من هیچ‌وقت نگفتم که علم خوب نیست. نمیخوام توی دنیایی زندگی کنم که احمق‌ها می‌تونن توش هزار سال عمر کنن. میلی: با دوباره نوشتن دی‌ان‌ای انسان، دیگه احمقی هم نخواهد بود. اونها عامل حماقت رو برمی‌دارن. ساندی: و اگه اونایی که دی‌ان‌ای انسان رو دوباره‌نویسی می‌کنن، خودشون احمق باشن چی؟ میلی: احمق‌ها هم از بین میرن. ساندی: اگه دیگه احمقی نباشه باهوشی هم نیست.» و در نهایت ساندی در این مسابقه میان زندگی انسانی و آن زندگی بی‌نقص ابرانسان‌بودگی پیروز می‌شود وقتی که میلی دلش می‌خواهد به یاد ساندی و تحت تاثیر علاقه‌اش به خوردن، نودل بخورد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...