راوی دروغ‌ها | همشهری داستان*


پدران و پسران در آثار داستانی جعفر مدرس صادقی جایگاه ویژه‌ای دارند. آنها آدمهایی صادق، عجیب و یکدنده هستند. انتظار دیگران را برآورده نمی‌کنند و هیچ تلاشی برای رسیدن به چیزهایی که دیگران برای آن دروغ و حسادت می‌ورزند ندارند. بیشتر مردم، همه‌ی زورشان را می‌زدند و به هر دری می‌زدند تا از توی حالی که بودند بیایند بیرون و بروند توی حالی که از حال خودشان بهتر است». در این میان حتی شخصیت‌های داستان به راوی اعتراض می‌کنند. چنین پدر و پسرهایی را در همه آثار ستایش شده جعفر مدرس صادقی از «گاوخونی» تا کتاب آخرش «بیژن و منیژه» می‌توانید بیابید.

جعفر مدرس صادقی بیژن و منیژه

بیژن و منیژه داستان ساده و روانی است. به راحتی می‌توان یک شب تا صبح آن را خواند. نثر مدرس صادقی نتیجه تلاش چندین ساله او در ویرایش شاهکارهای نثر کهن ایران و ترجمه داستان کوتاه‌های نویسندگان خارجی است.
داستان بیژن و منیژه را شخص اول ماجرا تعریف می‌کند و تمام اتفاقات حول مثلث عشقی او، دوستش و دختری به نام هما یا بنفشه می‌چرخد. هما عشق دوران نوجوانی هر دو بوده و حالا بعد از گذشت سال‌ها و برگشتن دوست راوی به ایران و حضور دوباره دختر انگار ماجرای نوجوانی تکرار شده؛ همه‌ی آن اتفاقات شیرین گذشته. آخرسر هما با راوی به کنار رودخانه‌ای می‌رود و در حالی که فکر می‌کند خوشبخت شده است، هما او را ناامید می‌کند و از راوی گلایه می‌کند که تو یک پایان قدیمی را نابود کردی.

بیژن و منیژه برخلاف نامش اثری ضد عشقی است. قهرمان داستان در مواجهه با کسی که عاشقش بوده، می‌گوید: «هر که او را می‌دید، عاشق او می‌شد. اگر می‌خواستی هنری به خرج دهی، باید تا پیش از اینکه عاشق او می‌شدی، می‌کشیدی کنار».
راوی کتاب عقاید تلخ خود را با چاشنی طنز می‌آورد و به انتظارات دیگران بی توجه است؛ انتظاراتی که شاید به نظر خیلی‌ها منطقی باشد. در داستان خیلی چیزها غیرواقعی‌اند. حتی مرگ. همه‌ی شخصیت‌ها به هم دروغ می‌گویند و سعید، راوی، تنها کسی است که گرفتار دروغ نمی‌شود.

پریشانی و آشفتگی داستان و سردرگمی شخصیت‌ها تقریبا از همان فصل اول، خواننده را درگیر می‌کند و خواننده هم به دنبال شخصیت‌ها، پریشان به دنبال انتهای ماجرا می‌رود. آخر کار، شخصیت‌ها و خواننده هر دو شک می‌کنند که رویا می‌بینند یا بیدارند.

در آثار مدرس صادقی، گذشته خیلی اهمیت دارد. گذشته به صورت فلاش بک و مداوم آورده می‌شود. او در گذشته زندگی می‌کند و این گذشته در آیینه حال کاملا موج دارد. دوستی‌های دوران کودکی، به ویژه پدرها، آب و رنگی مقدس دارد.

همچنین اگر از نام کتاب‌هایی چون لیلی و مجنون، عزیز و نگار انتظار داستان عشقی پرشر و شوری دارید، بیژن و منیژه راوی خیانت، حسادت و دروغ‌هایی هستند که جای عشق و محبت را گرفته‌اند. راوی داستان با وجود تمام پلشتی‌های اطرافیانش سرخوش است. «خدایا، من چه قدر حالم خوب است، خیلی خوشحالم و از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجم».

ودر آخر، با توجه به اینکه نقش مادران در آثار مدرس صادقی نسبت به پدران کمرنگ‌تر است، او بیژن و منیژه را به مادرش تقدیم کرده است. «تقدیم با عذر و تقصیر».

* آذر 1387

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...