راویانِ رخنه «شر» در شور زندگی | اعتماد
وقایع اجتماعی سال گذشته بالطبع به نگاه بینارشتهای به ادبیات و ترسیم نسبتهای آن با امر اجتماعی بیش از پیش موضوعیت بخشید. چنانکه ما نیز در صفحه ادبیات روزنامه «اعتماد» در مطالبی متوالی به اقسام حضور امر اجتماعی در آن پرداختیم. فارغ از این، دستکم یک پرسش اساسی همواره وجود دارد و آن اینکه نویسندگان چطور از جامعه تاثیر میگیرند و با چه میزان از خودآگاهی اثرات آن تاثیر را در آثارشان نقش میزنند؟ حالا کتاب «از نابهنگامی حیات تا سترونسازی خیال» که مطالعهای جامعهشناختی در ادبیات داستانی ایران است، بر همین نسبت تمرکز کرده. کتابی که زمستان امسال از سوی نشر ققنوس منتشر شد. محمدحسین دلالرحمانی، نویسنده این کتاب پژوهشی، آثار داستانی را از زمان مشروطه تا سالهای پس از انقلاب مورد بررسی قرار داده تا نشان دهد ادبیات داستانی ایران در مقاطع مختلف تاریخ نه چندان طولانی خود تا چه اندازه متاثر از وضعیت اجتماعی بوده است.
از نگاه دلالرحمانی همه چیز از سقوط مشروطه آغاز میشود. از همین دوران بود که شکست، نه به عنوان یک میراث، بلکه چون روحی سیال کالبد به کالبد در جان نسلهای بعد خانه کرد. برای این نویسنده مساله این بوده که «در این عصر خیال با زندگی چه کرد و زندگی چه بر سر خیالورزی آورد؟»
یکم؛ سودای رهایی
«ممکن است متون ادبی برخی از لحظههای تاریخی رخنه شر در شور زندگی را ثبت کرده باشند و اگر چنین باشد، بازاندیشی در چنین لحظههایی میتواند امکانی به رهایی فراهم آورد. این نوشتار چنین سودایی در سر دارد. پس برای رهایی از شرایط نامطلوب، به فهمی تاریخی رو میکند تا شاید بار دیگر شور زندگی را به حیات معاصر بازگرداند.» این بخشی از مقدمه دلالرحمانی است بر کتاب تازه منتشر شدهاش. دلالرحمانی تلاش کرده به رمان به مثابه همنشینی اتفاقی عناصر متعددی نگاه کند که هر کدام حامل اثر عوامل تاریخی-اجتماعی، فردی-روانشناختی و در نهایت ادبی هستند. در این مسیر هدف او فهم چرایی تاریخی ظهور و ادامه این همنشینی اتفاقی به واسطه رخدادهای تاریخی-اجتماعی در تعامل با خصایص تثبیت شده در میدان ادبی بوده است.
دوم؛ مشروطه، پهلوی، انقلاب
نویسنده برای بررسی آثار به دورهبندی تاریخی روی آورده است. عصر مشروطه، عصر پهلوی و دوره پس از انقلاب. البته در مقدمه کتاب عنوان شده این تقسیمبندی «به هیچ روی دقیق نیست، بلکه تنها به مثابه ابزاری برای مشخص کردن محدودههای بحث و نامگذاری تغییرات به کار میرود». دلالرحمانی به این دلیل چنین تقسیمبندی را دقیق نمیداند که «مثلا میتوان لحظه ظهور بسیاری از عناصر داستانهای پساانقلابی را در دهه چهل یا پیش از آن یافت. با این حال، همنشینی آنها در کلیتهای داستانی و غلبه آنها در میدان ادبی را میتوان به عصر پساانقلابی، بالاخص از دهه هفتاد به بعد، نسبت داد. به تعبیر دیگر، در برخی سطوح، ادبیات پساانقلابی ادامه منطق ادبیات عصر پهلوی است... همزمان، ادبیات داستانی پس از انقلاب از تنوع قابل ملاحظهای برخوردار است و علاوه بر رمانهای عامهپسند و گونه مقاومت، شامل سه دسته بزرگ است که با عنوانهایی مانند رئالیسم جادویی و غیرشهری ایرانی، ادبیات آپارتمانی و ادبیات پسامدرن مشخص شدهاند.»
بحث نه چندان بلند جامعهشناسی ادبیات که در بخش اول این کتاب قرار گرفته در کنار تحلیل آثار داستانی هر دوره کمک خواهد کرد جریان اصلی ادبیات داستانی ایران مشخص شود.
سوم؛ نسبت ادبیات با آگاهی
نویسندهها چطور مینویسند؟ آنچه مینویسند تا چه اندازه زاده خیال است و چقدر برآمده از تجربه شخصی؟ نسبت ادبیات با آگاهی از سوالاتی است که هموار مطرح بوده. دلالرحمانی در این کتاب دو دسته از متفکران را حول موضوع نسبت متن ادبی با آگاهی جمع کرده است. دستهای که متن ادبی را امری آگاهانه تلقی میکنند و بر وجوه زیباشناسی آن تاکید دارند، دسته دیگری که نقش ناخودآگاهی را در متن ادبی مهم میدانند و به اهمیت معرفتشناختی آن میپردازند.
با مقابل هم قرار دادن طرز تفکر این دو دسته، نویسنده پای ارسطو و افلاطون را به بحث باز میکند و مینویسد: «تلقی جامعهشناسی ادبیات به رویکرد افلاطون نزدیک است.» این نظریه پایه تحلیل داستانهای دورههای مختلف در این کتاب است. دلالرحمانی شرح میدهد: «افلاطون اشاره میکند، ادبیات حاوی معرفتی مستور است، اما نه به سبب تلقین الهگان، بلکه به واسطه خصلت اجتماعی تولید متن ادبی. از آنجا که متن درون جامعه تولید میشود، حامل خصایص اجتماعی عصر خویش است که مولف ناآگاهانه بازتاب میدهد.»
در ادامه نویسنده تلاش میکند نظریههای ادبی مختلفی را مختصر و مفید شرح دهد؛ نظر کارل مارکس، جورج لوکاچ، لوسین گلدمن، پیر بوردیو و لوئی آلتوسر.
چهارم؛ فرم و امر واقع
در ادامه عقاید متفکران و نقد و نظریههای ادبی، دلالرحمانی نگاهی به «فرم» انداخته و به بررسی مفصل آن پرداخته است. در بخشهایی که این نویسنده به بازتعریف «فرم» پرداخته با ذکر مثالی روشن تاکید میکند که چطور ممکن است فرمهایی مدتها پس از لحظه ظهورشان در میدان ادبی ادامه یابند. او از خصیصهای به نام «اینرسی ظهور» سخن به میان میآورد: «اینرسی ظهور موجب میشود که فرمهای موجود در میدان ادبی هیچگاه همزمان نباشند و متن ادبی نیر همواره حاوی ناهمزمانی عناصر فرمی باشد. این امر کمک میکند که تکثر میدان ادبی تحدید شود و پژوهشگر بتواند جریانهای نوظهور را تشخیص دهد.» سپس برای مثال به چند داستان کوتاه از مجموعه داستان «غریبه در بخار نمک» نوشته احمد آرام اشاره میکند که حاوی خصایص ادبیات داستانی دوره پهلوی است و میگوید: «شباهت داستان «یک نفر از ما مرده است» این مجموعه با داستان «گاو» غلامحسین ساعدی و نیز شباهت داستان کوتاه «همانگونه که داشتم میمردم» با «شازده احتجاب» هوشنگ گلشیری به خوبی تاثیر سنت ادبی عصر پهلوی را در این مجموعه نشان میدهد.» در ادامه کنکاش در «فرم» دلالرحمانی اشاره میکند که «ادبیات هیچگاه نمیتواند تصویری منطبق بر امر واقع ارایه کند، چراکه در این صورت ادبیات چیزی جز جهان واقع نیست. ادبیات برای حفظ ماهیت خویش باید با امر واقع فاصله داشته باشد.» نظری که در مباحث مرتبط با ادبیات رئالیستی به مثابه پیشفرض اصلی حضور دارد. نویسنده، این نظریه را در سه سطح و به صورت مفصل مورد بررسی قرار میدهد؛ نخست تغییر امر واقع به واسطه زبان، دوم تاثیر ایدئولوژیهای طبقاتی و گروهی و سوم معیارهای رایج در میدان ادبی.
پنجم؛ سرریز خشونت به دل ادبیات
دلالرحمانی بررسی ادبیات داستانی را با شعر و متون ادبی کهن آغاز کرده است. او شرح میدهد چطور منطق حماسی همیشه پرچمدار بوده و هیچ شکستی را برنمیتابیده. او توضیح میدهد شکست چالدران چطور بین مشیت الهی و منطق حماسی در نسبت با وضعیت اجتماعی شکاف انداخت و باعث شد ادبیات درباری دچار بحران اساسی شود.
بعد از این، دلالرحمانی سراغ متفکران و نویسندههای عصر مشروطه رفته و شرح داده خشونت چطور در این دوران به میدان ادبیات سرریز کرد. خشونتی که میتوان در «عید خون» میرزاده عشقی دید. همچنین در آثار فرخییزدی یا عارف قزوینی. خشونت از این دوره به دورههای بعد نیز تسری پیدا کرد. برای مثال شعری که شاملو برای آونگ کردن دکتر حمیدیشیرازی سرود.
ششم؛ مشروطهای که در پهلوی ادامه یافت
در نگاه کلی که دلالرحمانی به ادبیات داستانی تا عصر انقلاب اسلامی انداخته، جدای از بررسی که به هر دوره اختصاص داده، میتوان در چند صفحه تغییرات جریان ادبیات داستانی ایران را مشاهده کرد. ادبیات داستانی عصر مشروطه و عصر پهلوی. این دو دوره هم تفاوتهای بسیاری دارند هم شباهتهای بسیار؛ تا آنجا که «میتوان ادبیات داستانی عصر پهلوی را ادامه منطق ادبیات عصر مشروطه دانست.»
از ویژگیهای ادبیات داستانی عصر مشروطه میتوان به رواج شخصیتپردازی، توجه به زمان و مکان به مثابه وجهی از روایت شخصیت نوظهور، لحن سوگیرانه، استفاده از راوی دانای کل و... اشاره کرد. از سوی دیگر صنایع لفظی اهمیت خود را در داستان از دست دادند و آشناییزداییهای زبانی در قالب انواع تشبیه و استعاره کمکم ظاهر شدند. در این مقطع تاریخی، تغییراتی اساسی در برخی شیوههای روایی پدید آمد که امکان پرداختن به شخصیتهای فردیت یافته در جهانی با خصایص ویژه را فراهم کرد.
نویسنده سپس به فرمهای روایی روزنامهنگاری که راویتهای خبری-داستانی داشت، اشاره کرده و اثر تکنیک روزنامهنگاری در روایت ادبی رمانهای نخستین را شرح داده است. سپس درباره تاثیر ترجمه آثار اروپایی در بسط بهکارگیری تکنیک روزنامهنگاری در رمان پرداخته است. در همین دوران بود که «ادبیات به مثابه امری فایدهمند سبب شد که ادبیات به ابزاری برای پیشبرد منطق قدرت جدید بدل شود. ادبیات فایدهمند باید پیوند بیشتری با حیات اجتماعی مییافت و در جهت تهییج مردم برای غلبه بر موانع ترقی ملی صورتبندی میشد.»
در این بخش نویسنده درباره «مانع موقت» و تاثیر آن در ادبیات به صورت مشروح مینویسد و اشاره میکند: «ادبیات عصر مشروطه آغازگاه ظهور موانع مادی قابل عبور در ادبیات فارسی است.» سپس به تحلیل داستانهایی مانند گل آقا-گل تاج، یکی بود یکی نبود، چشمهایش، حاجی آقا و تنگسیر از منظر مانع موقت میپردازد. نویسنده به داستانهای دیگری مثل سووشون ِ سیمین دانشور، گلهایی که در جهنم میروید محمد مسعود، دختر رعیت بهآذین و مدیر مدرسه آلاحمد نیز به عنوان داستانهایی که مانع در آن وجود دارد، اشاره میکند و مینویسد: «همزمان بخش دیگر این ادبیات فروپاشی این موانع را روایت میکرد تا بیانگر آرزوی موقعیت اجتماعی خود باشند.»
دلالرحمانی سپس به جلوه مرگ در برخی رمانهای عصر مشروطه پرداخته؛ مرگ به مثابه پاسخی به منطق شکست. او به چند رمان با این ویژگی اشاره میکند که از جمله میتوان از رمان چون نیرنگ سیاه (ملکالشعرای بهار)، فرنگیس (سعید نفیسی) و پریوش ناکام (عباس خلیلی) نام برد. او تحلیل میکند که عشق عصر مشروطه تنانه و فردگرا بود و در تقابل با خواست پدر به مثابه نشانگانی از اقتدار امر کهن قرار میگرفت. این در حالی بود که استعاره شاه که خود را پدر ملت مینامید در حال گسترش بود. بهترین نمونه چنین عشقی را میتوان در رمان عروسی مهرانگیز نوشته یحیی میرزا اسکندری دید؛ رمانی که در آن میان شکستهای عاشقانه و مبارزات آزادیطلبانه پیوندی است. در این دوران عشق، امری انقلابی بود.
هفتم؛ نابهنگامی حیات در پهلوی
هر چند ادبیات دوران پهلوی را ادامه ادبیات مشروطه میدانند، اما دلالرحمانی میگوید از همان آغاز عصر پهلوی نوعی فراموشی درباره ادبیات عصر مشروطه پدید آمد. این نویسنده از سیر تاریخی و آغاز اعزام دانشجویان به غرب نوشته و تاثیری که بر ادبیات گذاشتند. از صادق هدایت، بزرگ علوی، عبدالحسین نوشین، مجتبی مینوی به عنوان نمونه نام میبرد. همچنین به صادق هدایت اشاره میکند که تحصیلکرده کالج امریکاییها بود و از سیمین دانشور که در مدرسه انگلیسیزبان مهرآیین درس خواند و بعد به امریکا رفت. دلالرحمانی مینویسد: «آنها نابهنگامی حیات را در عمیقترین شکل خود باز نمودند تا انزجار از موقعیت خویش را فریاد کنند.» بر این اساس با توجه به ناامیدی که در این دوره بر جامعه حاکم شده بود، دوره دیگری از ادبیات داستانی و حیات فکری را در ایران پدید آورد که مشخصه آن کنار نهادن هر گونه خیال گذرا از موقعیت کنونی در متن ادبی بود.
در این دوره، پایانبندی تراژیک در داستانها به خدمت رویکردهای ضدمدرن درآمد و ایمان به امکان رهایی از دست رفت. سپس درباره بیگانگی سوژه و بیرون رفتن معنا از زندگی معاصر مینویسد و مجموعه داستان شلوارهای وصلهدار نوشته رسول پرویزی را نمونه میآورد. درباره راوی بیگانه نیز در این دوره توضیحاتی میدهد که نمونهاش در سفرنامهها دیده میشود از جمله سرگذشت حاجی بابای اصفهانی و مکتوبات یک انگلیسی. دلالرحمانی بیگانگی را نه تنها در راوی و سوژه، بلکه در تنانگی شخصیتهای داستانهای این دوره نیز مورد بررسی قرار داده است و عنوان کرده: «تنگریزی یکی از خصایص ادبیات مدرن است و ریشه در همین بیگانگی دارد.» میتوان گفت در بخش مهمی از جریان ادبیات در عصر پهلوی بود که در جهان داستان «طرد تن به یکی از خصایص ادبیات داستانی بدل شد و نوعی قضاوت اخلاقی را سامان داد که اشکال عشقبازی قهرمانان را صورتبندی میکرد: فرمی از عاشقی که لذت تنانه را طرد میکرد و از لذت نبردن از تن لذت میبرد.» یکی از بهترین نمونههای تنگریزی از نظر نویسنده، بوف کور صادق هدایت است. با تحلیلهای دلالرحمانی، فساد «زیبا» در رمان حجازی، «لکاته» در رمان هدایت، معشوق دکتر حاتم در رمان صادقی و حتی «گوهر» در سنگ صبور چوبک فرم نوظهوری از مساله عشق در ادبیات مدرن ایران است. اما این تنها تنستیزی نیست که یکی از ویژگیهای داستانهای عصر پهلوی است، بلکه تنگرایی و سرنوشت ناشی از آن نیز در این دوران مورد توجه قرار گرفته. در این بخش نویسنده داستان یکلیا و تنهایی او نوشته تقی مدرسی را مورد بررسی قرار میدهد و با تحلیل چند داستان دیگر نتیجه میگیرد که «متن ادبی عصر پهلوی موارد متعددی از زنکشی و معشوقستیزی را روایت میکند.»
از سوی دیگر ادبیات عصر پهلوی روایتگر رنج فرودستان و رنج روشنفکران نیز بوده؛ دورهای که مجالی برای بازنمایی لذت نداشته. برای نشان دادن این رنج، دلالرحمانی به داستانهای مجموعه عزاداران بیل از ساعدی و داستانهای کارنامه سپنج دولتآبادی اشاره کرده است. همچنین آثار آلاحمد را مرور میکند و رنج روشنفکران را در آنها مورد بررسی قرار میدهد و مینویسد: «رنج به مثابه مدال افتخار، ادامه فهم دنیای معاصر به عنوان عصری آلوده بود که بیگانگی از آن سرنوشت نواندیشان و آزادیخواهان (روشنفکران و نویسندگان) میشد.» در ادامه این بررسی، نویسنده به «سوژه بیمار» اشاره میکند که در همین دوره ظاهر شد؛ سوژهای که در رنج بیمار بودگیاش به فضیلت جدایی از انسانهای سالم بیدردسر دست مییافت. این دو سوژه در کنار مرگ، میانه دهه چهل به اوج میرسد.
دلالرحمانی در این بخش به بررسی و تحلیل مفصل نمونههایی از ادبیات داستانی عصر پهلوی پرداخته است؛ بوف کور، ملکوت، سووشون و اسرار گنج دره جنی.
هشتم؛ ادبیات پساانقلابی
پس از عصر پهلوی، دلالرحمانی به بررسی ادبیات داستانی پس از انقلاب پرداخته که حجم و تنوع بسیار بالایی دارد. آنطور که این نویسنده تحلیل و بررسی کرده این آثار همزمان روایت بازماندن حتی پس از فاجعه است، بیآنکه خیالی دیگرگون از آن لحظه را تصویر کند، بیآنکه آن را چونان لحظه رهایی بازنماید، بیآنکه نقطه امیدی داشته باشد. بقا در همین شرایط، برای چنین ادبیاتی، نویدبخش است.
این نویسنده پس از شرح وضعیت روشنفکران و نسبتشان با ادبیات در این دوره، به تغییر نسبت ادبیات با دولت اشاره میکند و توضیح میدهد اهالی ادبیات چطور غیردولتی بودن را به جای ضددولت بودن برگزیدند. دلالرحمانی تحلیل میکند که از همین جا و از زمان تغییر نسبت ادبیات با امر سیاسی، الگویی تازه از تولید متن ادبی ظاهر شد که دیگر نقشی از روشنفکر پیشرو در خود نداشت و نویسنده دیگر خود را تنها در قامت هنرمندی دید که به تولید زیبایی اشتغال دارد؛ اینگونه بود که ادبیات داستانی از ابزاری برای تغییر به تخصصی هنری بدل شد.
ادبیات این دوران دیگر سوژههایش تنگریزی و بیماری و رنجوری و مرگ نبود، ادبیات پساانقلابی سوژهاش توطئهاندیش، منفعل، مضحک است با شکستهای فردی، عشقهای سیال ناکام و خیالپردازی مکرر. نویسنده برای نمونه به مرور داستان همنوایی شبانه ارکستر چوبها نوشته رضا قاسمی و طریق بسمل شدن دولتآبادی به عنوان دو نمونه که با خیال به پایانی متفاوت رسیده، اشاره میکند و میگوید جز دو مورد مذکور، میتوان در مجموعهای از آثار ادبی دهههای هفتاد و هشتاد، فرمی از سوژه رویاورز را مشاهده کرد که در موقعیتی تراژیک گرفتار میشود.
در این بخش نویسنده داستانهای دیوان سومنات از ابوتراب خسروی و چند داستان کوتاه دیگر این نویسنده، امپراتور کلمات از احمد اکبرپور، کهندژ و باران اندوهان شهریار مندنیپور، رمان طلسم از پروینروح، داستان آدم نمان و گنج شایان از جواد مجابی، سمفونی مردگان و سال بلوا از عباس معروفی و... را بررسی کرده. او در نهایت به این نتیجه رسیده است که «سترونسازی خیال الگوی غالب ادبیات داستانی پساانقلابی است و میتواند به معنای عبور از منطق داستانی ِ عصر پیشین فهمیده شود. با این حال، این گذار چیزی جز تعمیق منطق پیشین در سمت و سویی غیرمنتظره نیست... موج تازهای از بیگانگی ظاهر شده که سوژه را حتی از خیال خویش بیگانه میسازد.»
دلالرحمانی در این پژوهش روشن کرده است که نمونههای متنوع روایت سترونسازی خیال را میتوان از انتهای دهه شصت تا دهه هشتاد پی گرفت. اما این تنها ویژگی عصر پساانقلابی نیست، ما در این دوران شاهد گسترش ادبیات آپارتمانی نیز بودیم که نویسنده در این کتاب به صورت مشروح به آن پرداخته است. آغازگاه ادبیات آپارتمانی را میتوان دهه هفتاد دانست، اما دهه بعد از آن است که ادبیات به موفقیت میرسد. دلالرحمانی برای این ادعای خود به بررسی داستانهایی مانند چراغها را من خاموش میکنم، زندگی دلخواه آقای ف، مثل همه عصرها از زویا پیرزاد، مجموعه داستان شبهای چهارشنبه از آذردخت بهرامی، دیوانه در مهتاب از حمیدرضا نجفی، ملیحه از مجموعه آن گوشه دنج سمت چپ از مهدی ربی، ماه و پروین از حسین سناپور، باغ تابناک از محمد کشاورز پرداخته است. اما این بخش از کتاب به داستانهای پسامدرن نیز اختصاص دارد و نویسنده به شهری شدن جادو و خرافه، تعلیق، حضور همزمان دورههای زمانی مختلف در عینیت داستانی، ناامیدی، فقدان رستگاری برای سوژه، ابهام از جمله ویژگیهایی است که نویسنده تلاش کرده در نمونههای داستانی این دوره، تصویر واضحی از آنها به مخاطب نشان دهد. در کنار این جریان داستانی که در منطق شکست ظاهر شد و ادامه پیدا کرد، اما دلالرحمانی به بررسی دو گونه متفاوت ادبیات داستانی در این دوره پرداخته: ادبیات مقاومت و ادبیات عامهپسند؛ هر دو عموما روایتی از منطق حماسی و دور از منطق شکست.
پایان کتاب، نویسنده زیر عنوان «کلام آخر» تلاش کرده چکیدهای از شرح و تحلیلی که در کل کتاب روی عصر مشروطه، پهلوی و پس از انقلاب داشته، بنویسد. چکیدهای که نه از منظر نقد ادبی یا حتی نظریه ادبی، بلکه نگاهی است به ادبیات داستانی و فراز و فرودش در دست به دست شدن وضعیت جامعه تا امروز.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............