فاجعه برندسازی از سیاست | شرق


هنوز دو سه سال از انتشار آخرین کتاب نائومی کلاین [Naomi Klein] نگذشته که او کتاب دیگری منتشر کرده است: «نه گفتن کافی نیست» [No is not enough: resisting the new shock politics and winning the world we need]. او معمولا برای نوشتن هر کتابش بیش از پنج سال وقت می‌گذارد ولی برای کتاب آخرش ضرب‌الاجلی تعیین کرده بود تا در اولین ماه‌های دولت دونالد ترامپ منتشر شود و ترامپ را در زمینه و بستر ایده‌هایی قرار دهد که تقریباً دو دهه گذشته را به تحلیل و تحقیق درباره آنها گذرانده است. کلاین از اولین کتابش، «بدون لوگو»، که در سال 1999 منتشر شد تا کتاب‌های بعدی‌اش «حصارها و پنجره‌ها»، (2002) «دکترین شوک» (2007) و «این همه‌چیز را تغییر می‌دهد» (2014) همواره درصدد تبیین، شناخت و پیش‌بینی نیروهایی بود که دست‌برقضا به ظهور ترامپ منجر شده بود.

نائومی کلاین [Naomi Klein] نه گفتن کافی نیست» [No is not enough: resisting the new shock politics and winning the world we need]

اگر در اولین کتابش با نقدی رادیکال به برندسازی از زندگی عمومی می‌تازد و ابرشرکت‌های چندملیتی و جهانی را بانی آن می‌داند، اکنون پس از هجده‌سال، پس از ظهور شبکه‌های اجتماعی و اشکال جدید برندسازی، در کتاب آخرش می‌گوید ترامپ درعین‌حال که نشانه بیماری این وضعیت است از آن بهره برده و بدل شده به تجسمی از رئیس‌جمهوری که یک برند است. برند ترامپ خود نام «ترامپ» است. در نظر او، ترامپ با آمریکا و سیاره زمین همان کاری را خواهد کرد که با آسمان‌خراش‌های طلایی‌اش کرده است: «او نامش را و هرآنچه این نام نمایانگر آن است بر همه‌جا حک می‌کند». همچنین اگر کلاین در کتاب مشهورش «دکترین شوک» نشان می‌دهد سرمایه‌داری نولیبرال، سیاست‌های بازار آزاد و درکل هرآنچه دست‌پخت آرای میلتون فریدمن و «مکتب شیکاگو» است، شهروندان بسیاری از کشورها را در شوک ناشی از فجایع، تحولات ناگهانی یا حملات نظامی فروبرد و از این طریق طرح‌های سیاسی خود را پیاده کرد تا از جیب 99 درصد مردم به جیب یک‌درصدی‌ها بریزد، 10 سال بعد در کتاب آخرش نشان می‌دهد چطور آمریکا پس از صدور آموزه شوک خود شوک‌زده است و چرا باید به‌جای پیگیری نمایش برند ترامپ بر واقعیت‌ها متمرکز شد.

بنا به ادعای او، بدعت ترامپ در این بوده که آموزه شوک را به قدرت مختص خودش بدل کرده است. بنابراین کتاب جدید کلاین را می‌توان نتیجه ترکیب و تحلیل مجدد تمام کارهای قبلی او دانست که از فیلتر ترامپ گذشته است. کتاب دو هدف دارد: اول، واکاوی ظهور برند ترامپ و به‌قدرت‌رسیدن او و سپس ارائه راه‌حل‌هایی به مردم جهت مقابله با موج شوکی که ترامپ به‌پا کرده است. به عبارت دیگر، کتاب هم پدیده ترامپ را بررسی می‌کند و هم نشان می‌دهد نیروهای ترقی‌خواه چگونه می‌توانند در برابر او بایستند. در کتاب کلاین ایده‌هایی وجود دارد برای گردهم‌آوردن مردم و همین نکته کتاب را به نوع بسیار متفاوتی از یک جنبش درمی‌آورد. کلاین تاکید دارد حتی در بهترین حالت اگر بتوان مقاومت علیه ترامپ را یکپارچه کرد، باز هم در نهایت به جایی می‌رسیم که پیش از ترامپ بودیم: همان وضعیتی که موجب ظهور ترامپ شد. پس باید به تحلیل عمیق‌تری دست یافت.

در نظر کلاین، ترامپ نه یک انحراف یا حتی بحران، بلکه پیامد ناگزیر چیزی است که او «تمایلات ویرانگر» می‌نامد. علاوه‌ بر ترامپ، اعتدال‌گرایانی همچون بیل گیتس و بنیاد کلینتون نیز در زمره تمایلات ویرانگر قرار می‌گیرند. او حین تالیف کتاب حاضر، بیم آن داشت که هرچه آمریکا در دست دولت ترامپ باشد دامنه مقاومت و ساخت بدیل محدودتر شود. ازاین‌رو، می‌کوشد در این کتاب ضمن بررسی عواملی که به ظهور و انتخاب ترامپ انجامید، برخی از بحران‌های قریب‌الوقوع را نیز پیش‌بینی کند. رد این بحران‌ها را می‌توان در مدیریت ترامپ گرفت که عامدانه برای پیشبرد برنامه‌هایش به وجود خواهد آورد: «فکر می‌کنم اگر این کتاب را ننوشته بودم، مثل خیلی‌های دیگر ماه‌ها همین‌طور به توئیتر زل می‌زدم و نظاره‌گر امور بودم و با توئیت‌هایم تکه بار این و آن می‌کردم».

کلاین این رفتار منتقدان ترامپ را نشانه‌ای از تاثیر مبتذل ترامپ می‌داند و در بخشی از کتاب به این امر می‌پردازد که ترامپ از طریق توئیتر فضای سیاسی را شبیه به تصویر خودش می‌کند. به اعتقاد او، ترامپ نشانگر عمق حواس‌پرتی ما از اوضاع است. از جمله ضروریات مقاومت این است که باور خود را به بیان و درک داستان‌های پیچیده حفظ کنیم و ایمان‌مان را به روایت از دست ندهیم. بااین‌حال، کتاب پاسخ سرراستی نمی‌دهد که تا چه حد تاکتیک‌های آموزه شوک ترامپ آگاهانه است؟ آیا او نیز مثل پوتین و اردوغان هوچی‌گری و عوام‌فریبی می‌کند یا صرفاً ساده‌لوح سفیهی است در اختیار نیروهای اطرافش؟ کلاین اول یادآوری می‌کند که آموزه شوک اگر زیادی استفاده شود، علی‌الاصول باید کارکرد شوک‌آوری‌اش را از دست بدهد، منتها به شرطی که در یاد و حافظه تاریخی مردم بماند. او یکی از معضلات جامعه آمریکا را فقدان نوعی حافظه جمعی می‌داند. از این‌ها که بگذریم او ترامپ را بازیگری می‌داند که کاملاً آگاه است چگونه می‌تواند حواس مردم را پرت کند، درست مثل تجارتش: «او همیشه می‌دانست که می‌تواند با «نمایش ترامپ»، حواس مستاجرانش، سرمایه‌گذاران و مشتریانش را از اختلال و بی‌پایگی ‌اساسی تجارتش پرت کند. این هسته ترامپ است. بی‌شک آدم سفیه و احمقی است، اما نباید دست‌کم گرفت که چقدر در سفاهت خبره است».

او در بخش پایانی کتاب بحث خود را با طرح «مانیفست جهش» جمع‌بندی می‌کند و امیدوار است بیش از بخش‌های دیگر کتاب توجه خوانندگان را جلب کند: «جهشی یکپارچه و پیشرو در اقدام برای تغییرات آب‌وهوایی، عدالت نژادی و مشاغل مناسب». او خوراک این مانیفست را از جنبشی می‌گیرد که چندسالی است در کانادا به راه انداخته و از اتحادیه‌های کارگری و رهبران گروه‌های بزرگ زیست‌محیطی تا فمینیست‌ها، بوم‌گرایان، نظریه‌پردازان سرشناس در زمینه حقوق مهاجران، غذا و مسکن عادلانه را با خود همراه کرده است. آنها به دنبال سلب قدرت از دولت فدرال و تفویض آن به شهرها و روستاها و واگذاری تصمیمات مربوط به آموزش و پرورش، انرژی و بهداشت و سلامت به دست مردم‌اند. ایده «مانیفست جهش» تعمیم موضوعاتی است که در انتهای کتاب «این همه‌چیز را تغییر می‌دهد» مطرح شده بود. در این کتاب تغییرات آب‌وهوایی در بستر عام‌تری بررسی و گره‌گاه‌های ساختاری حل معضلات اقلیمی عیان می‌شود: ازجمله منافع پررنگ شرکت‌های چندملیتی که مانع عمده‌ای در راه تغییرند. نتیجه‌گیری پایانی این کتاب تشکیل یک سیاست مترقی جدید حول فناوری سبز رادیکال، پایدار و الغای بی‌درنگ سوخت‌های فسیلی است. به این اعتبار، کلاین طرح «مانیفست جهش» را مثل مفاد متنی در نظر می‌گیرد که هنوز جای کار دارد و قابل بسط است: «اگر از فعالیت سیاسی یک برند بسازید، در دام رقابت با برندهای مشابه می‌افتید و همان کار آن‌ها را خواهید کرد.

اما ماجرای جهش این است که اگر خواستید، آن را می‌قاپید و کار باحالی با آن انجام می‌دهید و اگر هم نخواستید ایرادی ندارد» در آخر کتاب نیز از جنبش‌هایی می‌گوید که به‌صورت خودجوش در عرصه مقاومت ظاهر شدند مثل «جان سیاهان مهم است» و گروه‌های مختلف زیست‌محیطی و اجتماعی و سپس می‌کوشد با ارائه دلایلی سیاسی آنها را به هم برساند: «برای مقاومت باید از لاک خود بیرون آمد و به هم پیوست: نمی‌شود طرفداران محیط زیست یک گوشه باشند و فمینیست‌ها گوشه‌ای و طرفداران عدالت نژادی گوشه‌ای دیگر. ما فضاهای کافی برای دور هم جمع‌شدن نداریم». کلاین برای کتاب قبلی‌اش مصاحبه‌ای با الکسیس سیپراس داشته پیش از آنکه نخست‌وزیر یونان شود. سیپراس در آن مصاحبه گفته بود: «اکنون نه گفتن کافی است». ولی کلاین بر این باور است که «نه گفتن هرگز کافی نیست». صرف خشم و پس‌زدن وضع موجود نمی‌تواند مردم را حفظ و تقویت کند: «پیروزی نولیبرالیسم ناشی از این تصور است که بدیلش همیشه بدتر است. برای ریشه‌کن‌کردن این تصور باید شهامت داشت و بار دیگر تخیل آرمان‌شهری را به چنگ آورد. اگر از پس این کار برنیاییم، واقعاً نمی‌دانم چه شانسی دربرابر این آدم‌ها داشته باشیم».

اگرچه حدود یک ماه از انتشار کتاب حاضر می‌گذرد، جنجال و سروصدای زیادی در غرب به‌پا کرده و تحسین متفکران و روشنفکران بسیاری را برانگیخته است. نوام چامسکی کتاب حاضر را در سه کلمه توصیف کرده: «اضطراری، به‌موقع و ضروری»، یانیس واروفاکیس آن را مثل یک کتابچه راهنما دانسته: «راهنمایی برای رهایی به وسیله تنها سلاحی که علیه مردم‌گریزی سازمان‌یافته داریم: نافرمانی سازنده»، مایکل استایپ پرسیده: «چه کسی بهتر از نائومی این جنون را توضیح می‌دهد و راهی برای خلاصی از آن پیش پایمان می‌گذارد؟». کلاین به‌عنوان روزنامه‌نگار و فعال ضدجهانی‌سازی نولیبرالی در ایران نیز متفکری شناخته‌شده است - اگر خود او را یک برند ندانیم - هرچند تاکنون فقط یک کتاب از او ترجمه شده: «دکترین شوک». کتاب او درباره تغییرات اقلیمی نیز به‌زودی از سوی انتشارات کلاغ منتشر می‌شود: «این همه‌چیز را تغییر می‌دهد».

منبع: گاردین

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...