موسیقی زنگ‌دار و پرسروصدا و آشفته و مقطعِ «انسانِ طبیعت/ انسانِ تاریخ» را بر زمینه‌ی سکوت در بیابان/ تمنا به گوش می‌رسانند... دستگاه مستبدانه‌ی خشن با تقسیم‌کردن سرزمین، برخلاف انتظار، مردم را از سرزمین محروم می‌کند و چرخه‌ی وام تمام‌ناشدنی را آغاز می‌کند و اودیپ را ممکن می‌سازد... پس از نقد «خانواده‌ی مقدس» و پنج مغالطه‌ی روانکاوی، مبادرت به تبارشناسی همزمان اودیپ و دولت لازم می‌آید

سرمایه‌داری و روان‌گسیختگی، اودیپ‌ستیزی [Capitalism et schizophrenie. L’AntiŒdipe] ژیل دلوز  فلیکس گاتاری2

سرمایه‌داری و روان‌گسیختگی؛ اودیپ‌ستیزی
[Capitalism et schizophrenie. L’AntiŒdipe]. اثری از ژیل دلوز1 (1925-1995)، فیلسوف فرانسوی، که با همکاری فلیکس گاتاری2 نوشته شد و در 1972 انتشار یافت. با این کتاب، ژیل دلوز در اوایل سال‌های 1970 به اعتبار فرادانشگاهی شایان توجهی دست می‌یابد. عنوان فرعی کتاب، که متأسفانه عنوان اصلی را تا حدی پوشیده است، با دل‌مشغولی‌های اعتراض‌آمیز و انقلابیِ پس از 1968 منطبق است. امروزه، مسئله‌ی جنجال‌برانگیختن که با تدریس ژیل دلوز در دانشگاه ونسن3 تقویت می‌شد، از میان رفته است و دیگر به کاربرد چند «واژه‌ی نابهنجار» چندان توجهی نمی‌کنند.

این اثر کتابی سخت پیچیده است، قطعه‌ای نواخته‌شده به چهاردست -نکته‌ای که اغلب فراموش می‌شود- و مایه‌گرفته از استنادهای ادبی و فلسفی بسیار سنتی (اسپینوزا،4 لایبنیتز،5 برگسون، سارتر، پروست، کافکا) و درآمیخته با چند نویسنده‌ی هنوز هم تا حدی نفرین‌شده مانند هنری میلر8 و دیوید هربرت لارنس9 که به همراه آرتو10 ستون دوم کتاب را تشکیل می‌دهند. دلوز و گاتاری موسیقی زنگ‌دار و پرسروصدا و آشفته و مقطعِ «انسانِ طبیعت/ انسانِ تاریخ» را بر زمینه‌ی سکوت در بیابان/ تمنا به گوش می‌رسانند. همچنین جالب است که ببینیم این اثر چگونه آن دسته از کتاب‌های روان‌پزشکی را مطرح می‌کند که پیروزی بارزِ الگوی نوعی لاکان11 می‌توانست به ورطه‌ی فراموشی بسپارد (اسپرس،12 مورگ13 و موناکو،14 هـ.اِی15).

این کتاب که به منزله‌ی مدرک خوانده می‌شود، سندِ زین‌پس بی‌نظیری است درباره‌ی مجموعه‌ای از مسائل در تقاطع تاریخ جنبش‌های معترضانه یا انقلابی -که این دو یکی نیست و وانگهی، کتاب در محلِ تردیدساختن انقلاب، دست کم به منزله‌ی «برنامه»، سهیم است- و تاریخ روان‌کاوی.

اگرچه انگاره‌ی «دستگاه تمنادارنده»، که پسری با دستگاه16 اثر ریچارد لیندنر17 تجسم‌بخش آن است بارزترین انگاره است؛ اما مفهوم بنیادی همان مفهوم «تولید» با معنای مورد نظر مارکس است: «ضمیر ناخودآگاه یتیم است و خود در یگانگی طبیعت و انسان تولیدمثل می‌کند. خودفراوردگیِ ضمیر ناخودآگاه درست در همان نقطه‌ای به وقوع می‌پیوندد که فاعلِ اصلِ اندیشندگیِ دکارتی خود را یتیم می‌دید؛ همان‌جا نیز که اندیشمند سوسیالیست وحدت انسان و طبیعت را در تولید می‌یافت، آنجا که چرخه‌ی استقلال خود را در قبال پس‌گراییِ بی‌نهایتِ خویشاوندی بازمی‌یابد». تعجب‌آور است که اظهارنظری بدین روشنی برای زدودن هرگونه تعبیری از کتاب به معنای «مسلک تمنا» کفایت نکرده باشد. با مفهوم تولید به افلاطون بازمی‌گردیم تا منشأ شکستی بسیار قدیمی را درک کنیم. «منطق تمنا از همان نخستین قدم در قبال مورد تمنا ناکام می‌ماند: نخستین قدمِ تقسیم‌بندی افلاطونی که وادارمان می‌کند تا میان تولید و دست‌یافتن گزینش کنیم».

در نتیجه، دو مؤلف مجبور شده‌اند که بار دیگر در زمینه‌ی نیاز/ تمنا کار کنند: «تمنا بر نیاز تکیه نمی‌کند بلکه، به‌عکس، نیازها از تمنا ناشی می‌شوند: نیازها ضدتولیدند در واقعیتی که تمنا تولید می‌کند». پس، سرمنشأ تمنا کمبود نیست. بلکه این تمناست که دچار کمبود عامل شناسا می‌شود. دو مؤلف این کاستی را تأثیر «سازمان‌یابی» تولید «متقدم» می‌دانند. بدین‌ترتیب روانکاوی پیش‌انتقاد خواهد بود، زیرا نمایش را به تولید نمی‌کشاند و در مورد ضمیر ناخودآگاه، میان تئاتر و کارخانه در تردید است. بنابراین پس از نقد «خانواده‌ی مقدس» و پنج مغالطه‌ی روانکاوی (فصل دوم)، مبادرت به تبارشناسی همزمان اودیپ و دولت (فصل سوم) لازم می‌آید. این همان فروید است که از مصالح قوم‌شناسی معاصر مایه گرفته است.

عملکرد ناگزیر «شقاوت» بدوی و نخستین عمل «انسانِ جامعه‌زی» هر آینه ایجاد حافظه برای انسان است: نشان‌گذاشتن و نه تبادل‌کردن، نشان‌گذاشتن برای رمزگذاری سیلان‌ها، دستگاه سرزمینی، که در نشان‌گذاری بدن سهیم است، بی‌شک دستگاهی «بومی» است و مردم را به زیرگروه تقسیم می‌کنند، اما براساس خاکی که اساسا تقسیم ناشده است. دستگاه مستبدانه‌ی خشن با تقسیم‌کردن سرزمین، برخلاف انتظار، مردم را از سرزمین محروم می‌کند و چرخه‌ی وام تمام‌ناشدنی را آغاز می‌کند و اودیپ را ممکن می‌سازد. اودیپ با سرمایه‌داری کارا می‌شود: «هرگاه خانواده دیگر واحد تولید و توالد نباشد، هرگاه رابطه‌ی خانواده را به معنای واحد ساده‌ی مصرف تلقی کند، آنگاه ما از پدر و مادر مصرف می‌کنیم».

روی دیگرِ «مثبت» و هم «بدسگالانه»ی ضدتولید و وجدانِ معذب، که هردو منفی‌اند، بنا بر همین نکته درک می‌شود. تجزیه و تحلیل روان‌گسیختگی (فصل چهارم) از اولویت سرمایه‌گذاریِ از ابتدا اجتماعی می‌آغازد و بر قرابت «کلان‌مایگی» (مجموعه‌های بزرگ) و «خردگانی» (مجموعه‌های کوچک) تکیه دارد. پس وظیفه‌ی آن هم انقلابی است و هم مکانیکی.

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش


1. Gilles Deleuze 2. Felix Guattari 3. Vincennes
4. Spinoza 5. Lebniz 6. Sartre 7. Proust 8. Henry Miller
9. D.H. Lawrence 10. Artaud 11. Lacan 12. Jaspers
13. Mourgue 14. Monakow 15. H. Ey 16. Boy with machine
17. R. Lindner

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...