درسنامه‌ای ایدئال برای فلسفه دین | الف


اتفاقاً چند روز پیش با چند تن از خودی‌ها یک دورهمیِ بی‌خود داشتیم. صحبت از دین به میان آمد. کسی که بیش از بقیه اعتمادبه‌نفس داشت جمله‌ای گفت که چهار ستون بدنم را لرزاند. او گفت: «من هیچ علاقه‌ای ندارم به کتاب‌هایی که درباره‌ی دین هستند، زیرا من – خدا را شکر – دیندارم و به همین دلیل نیازی به چنان کتاب‌هایی ندارم. در عوض، ترجیح می‌دهم کتاب‌های روان‌شناسی و جامعه‌شناسی بخوانم، زیرا روان‌شناس یا جامعه‌شناس نیستم.»

خلاصه کتاب به چه گویند فلسفه دین؟»[?What is this thing called philosophy of religion] اثر الیزابت برنز [Elizabeth Burns]

احتمالاً این سخن باعث لرزش شدید ستون‌های اربعه‌ی ابدان شما هم شده باشد. این حرف نه یک اشتباه، بلکه یک توهم است، بلکه ابرتوهم. آن‌قدر غلط است که سر به فاجعه می‌ساید. و حتی می‌تواند خطرناک باشد. پیش‌فرض فوق‌اشتباه آن شخص این است که گمان می‌کند دیندار بودن فهم کامل و جامع دین را به ارمغان می‌آورد و به همین دلیل، دیگر چیزی نمی‌ماند که انسان با مطالعه‌ی کتاب‌های مربوطه بیاموزد. بدیهی است که او در کل عمرش حتی یک کتاب درست‌وحسابی در زمینه‌ی دین نخوانده است.

اما مسئله دقیقاً برعکس است. اگر کسی به دین علاقمند است، باید تا جایی که می‌تواند در این زمینه کتاب بخواند. مسئله این نیست که دینداری معرفت‌زا نیست؛ مسئله این است که تجربه‌ی بی‌واسطه‌ی یک امر، به‌خودی‌خود، منجر به معرفت نمی‌شود (تازه، اگر تجربه‌ای در کار باشد و نه صرف انجام یک‌سری آداب و رسوم ظاهری). معرفت مستلزم چیزهایی دیگر است؛ برای نمونه، معرفت نیازمند دور شدن از موضوع و فاصله گرفتن از آن است؛ که البته برای شخص غرق در تجربه کار راحتی نیست.

اما فقط علاقمندی به دین هم نیست که باعث می‌شود به سراغ کتاب‌های مربوط به دین برویم. هر کسی که دین برایش امری جدی باشد باید چنین کند. ممکن است این جدّیت ناشی از مخالفت باشد. اشکالی ندارد. کسی که می‌خواهد مخالفتش با دین درست و معقول باشد، نمی‌تواند به نظریات فلسفی در باب دین اهمیت ندهد. همان‌طور که دینداری می‌تواند ناشی از اسطوره و خرافه‌پرستی باشد، عدم‌دینداری هم می‌تواند خرافی و اسطوره‌ای باشد.

باری، اما آن شخصی مدعی معرفت دینی که دچار عالم‌پنداری بدخیمی بود، چه چیزهایی از دین می‌دانست؟ در باب زبان دینی چه نظری دارد؟ آیا از معضل غیبت خدا باخبر است؟ تعریف و فهمش از ایمان چیست؟ چگونه میان عقل و ایمان رابطه برقرار می‌کند؟ جاودانگی را چطور می‌فهمد؟ و بسیاری پرسش‌های مهم دیگر که احتمالاً روحش هم از آن‌ها بی‌خبر باشد. در کتاب «به چه گویند فلسفه دین؟»[?What is this thing called philosophy of religion] اثر الیزابت برنس [Elizabeth Burns] هم این مسائل بزرگ مطرح شده‌اند و هم تمام پاسخ‌های مهم به آن‌ها.

فصلِ کوتاه اول با عنوان «فلسفه‌ی دین چیست؟» درآمدی است بر مباحث بعدی. نویسنده در این بخش به چیستی و چرایی و سودمندی فلسفه‌ی دین می‌پردازد. برای این منظور، دین (ادیان)، فلسفه (فلسفه‌ها)، فلسفه‌ی دین، و چگونگی پرداختن به فلسفه‌ی دین را تعریف می‌کند و توضیح می‌دهد. روش استفاده از این کتاب را هم بیان می‌کند. پس از آن، هجده فصل دیگر را داریم که در آن‌ها کلاً شش مسئله به‌تفصیل بررسی می‌شوند: زبان دین، صفات خداوند، براهین اثبات وجود خدا، شواهد علیه وجود خدا، رابطه‌ی میان عقل و ایمان، و زندگی پس از مرگ. روشن است که هر مسئله در چند فصل بررسی می‌شود. علت این امر آن است که نویسنده به ابعاد گوناگون مسئله توجه دارد و هر بعد را در فصلی جداگانه بررسی می‌کند.

نویسنده در هر مسئله‌ای ابتدا اصل مسئله را تعریف می‌کند. بعد نظریات اصلی و مهم را می‌آورد. سپس دلایل طرفداران را توضیح می‌دهد و در پی آن اصلی‌ترین نقدهای مخالفان را برمی‌شمرد. اگر هم نقدها پاسخ‌هایی داشته باشند، آن‌ها را از قلم نمی‌اندازد. ویژگی بارز این کتاب این است که نظریات موافقان و مخالفان دین را در هر مسئله‌ای به‌صورت مختصر و مفید، و البته مستدل، ارائه می‌کند. از این جهت، کار هر خواننده‌ی جستجوگری را راحت کرده است. در پایان هر فصل نیز جمع‌بندی خود را به‌صورت مختصر و مفید ارائه می‌کند. نیز فهرست مبسوطی برای مطالعه‌ی بیشتر می‌آورد. این منابع شامل طیفی گسترده از انواع مقالات و کتاب‌ها هستند که از موارد آسان و عمومی تا موارد دشوار و تخصصی را در بر می‌گیرند.

از امتیازات این کتاب می‌توان به این نکته اشاره کرد که نویسنده در هر موضوع به دیدگاه‌های ادیان دیگر هم توجه می‌کند. دیگر این‌که نظریات فیلسوفان مسلمان را هم آورده است. و چون اصل کتاب پنج سال پیش منتشر شده، نظریات جدید و متأخر در فلسفه‌ی دین ذکر شده‌اند. چند پیوست خوب هم به آن ضمیمه شده‌اند؛ مثل فهرستی از انواع خداباوری و یک اصطلاح‌نامه‌ی جمع‌وجور تخصصی در باب فلسفه‌ی دین. این را هم بیفزاییم که این اثر متنی ساده و روشن اما دقیق دارد که نشان از تسلط و استادی نویسنده در فلسفه‌ی دین دارد. همه‌ی این اوصاف دست‌به‌دست هم می‌دهند تا این کتاب یکی از بهترین آثار آموزشی برای آموختن فلسفه‌ی دین باشد. اما همه‌ی این‌ها به‌کنار، بهترین ویژگی کتاب به نظرم چیزی عمیق‌تر و مفیدتر است و خود نویسنده در اوائل کتاب، در ضمن بیان روش مطالعه‌اش، آن را می‌گوید: «هدف اصلی این کتاب آن است که ابزارهایی در اختیار شما بگذارد تا به‌جای بحث و جدل در خصوص دیدگاهی خاص، دیدگاه شخصی‌تان را پی‌ریزی کنید.»

این نکته‌ای بسیار مهم است. کسی که جداً به دین علاقمند است باید در نهایت به دیدگاهی شخصی برای خودش در باب مسائل دینی برسد. اگر چنین نشود، پس معلوم می‌شود که وی عمری را در تقلید و تکرار گذرانده است. تقلید و تکرار هم انسان را به جایی فراتر از سطح و ظواهر نمی‌رساند. و کسی که سطحی و ظاهری باشد غالباً در همه‌ی امور سطحی و ظاهری است، چه دین و چه جامعه‌شناسی و روان‌شناسی. شاهدش هم این است که در همان‌جا فی‌المجلس کسی از دیندار مذکور مدعی پرسید چه کتابی را در زمینه‌ی روان‌شناسی یا جامعه‌شناسی پیشنها می‌کند. وی علی‌رغم این‌که چند دقیقه بناگوش و پشت سرش را خاراند، چیزی یادش نیامد. پنجاه سالش بود.

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...