رقص مرگ | سازندگی


«زمستان شغال» دومین اثر فرهاد رفیعی شامل شش داستان کوتاه است که با تکیه بر عناصری چون مرگ، جادو، اسطوره، و خرافه و با تکیه بر فرم روایت شده است. نویسنده از رنج‌های انسانی قلاب ساخته تا مخاطب حرفه‌ای ادبیات داستانی را با خود همراه کند و بعد از همراهی خواننده، گاه با اهرم اسطوره و گاه خرافه با پدیده‌ای شگرف روایت خود را به پایان می‌رساند.

زمستان شغال فرهاد رفیعی

راوی داستان‌ها از زمان حال شروع کرده و با تمهیداتی به گذشته نقب می‌زند و در پایان دوباره به اکنون روایت باز می‌گردد. فرهاد رفیعی نوعی رهایی و مهارت خلاقانه در این شیوه روایت دارد و در تمام شش داستان کتاب از زاویه دید اول‌شخص مرد استفاده کرده است. معمولا داستان‌ها با سطحی از واقعیت شروع شده و با اهرم عناصر جادویی یا اهرم وهم درنهایت منجر به اتفاق شگفت در بستر رئال می‌شوند. باورپذیری و درهم‌آمیختگی این دو با کمک زبان ویژه نویسنده میسر شده است. روایت‌ها عموما پتانسیل این را دارند که مخاطب را از زندگی روزمره و متعارف جدا و با فضای برساخته و پراوهام همراه و با رنج‌های تلخ انسانی آشنا کنند.

در بین شش داستان مجموعه، مدرن‌ترین و به‌روزترین داستان به لحاظ فرم و مضمون «گورخانه مویین» است. قهرمان اصلی این روایت رسانه است، رسانه‌ای که نقش فعالانه‌ای در زندگی آدم‌های داستان بازی می‌کند یا به‌عبارت دیگر زندگی‌شان را به بازی می‌گیرد. رسانه چون یک غاصب چیره‌دست پا به پنهانی‌ترین و خصوصی‌ترین روابط شخصیت‌های داستان می‌گذارد. این ضدقهرمان از ترک شیشه تلوزیون پا به درون خانه گذاشته در فضای آشپزخانه و سالن و اتاق‌خواب زوج‌ها حلول می‌کند با قدرت جادویی خود همه محیط را به دلخواه خود تغییر داده و بعد با قدرت مخرب خود ساکنان خانه را به وادی مرگ می‌کشاند.

تکنیکی‌ترین داستان کتاب همان داستان «زمستان شغال» است که عنوان مجموعه هم از آن وام گرفته شده، روایتی که فرم و محتوا به‌خوبی درهم تنیده شده‌اند و حامل قصه پروپیمان و جانداری است. در این داستان، عناصر رئال و سوررئال به‌درستی و به‌قاعده با‌هم عجین شده و فضای وهم‌آلود دنیای مرگ و زندگی با رفت‌وبرگشت‌های مناسب به اجرای تحسین‌برانگیزی منجر شده است.

فرهاد رفیعی در همه داستان‌ها با زاویه دید اول‌شخص مرد و با یک لحن زبان روایی غالب داستان‌هایش را روایت کرده. شش داستان با تک‌صدایی غالب و مردانه با یک ذهنیت اکثرا وهمناک و با زبانی که کم‌وبیش یکسان نوشته شده است. به‌نظر این قلم تنوع در زاویه دید و تغییر لحن راوی بنا بر شخصیت و خاستگاه اجتماعی‌شان می‌توانست در جذابیت کل مجموعه موثر واقع شود و کتاب را از آسیب تک‌صدایی نجات دهد، گرچه تک‌تک داستان‌ها به شکل مجزا خواندنی هستند.

در یک نگاه کلی شخصیت‌ها در واگویه‌های ذهنی و کلامی چرخ روایت را قدرتمندتر پیش می‌برند تا زمانی که وارد دیالوگ و گفت‌وگو می‌شوند. گویی آدم‌ها آیین گفت‌وگو را نمی‌دانند. برای مثال در داستان بی‌نهایت وقتی نویسنده با دیالوگ، چرخ داستان را پیش می‌برد؛ این گفت‌وگو نه‌تنها منجر به همدلی و تفاهم نمی‌شود بلکه خود حامل خشونت کلامی و عکس‌العمل مخرب رابطه زن و مرد داستان است. شغال سرکوب‌شده و سرمازده ذهن زن و مرد داستان زمینه ظهور و بروز پیدا می‌کند و رابطه به سمت سقوط پیش می‌رود.

در پایان داستان «خرامان سرو» راوی بی‌نامی هست که در موقعیتی خاص در میانه زمین و آسمان با زخمی بر پیکر معلق بین دنیای مرگ و زندگی دست‌وپا می‌زند. این موقعیت تصویری نمادین تداعی‌کننده وضعیت بیشتر آدم‌های «زمستان شغال» است. انسان امروز زخم‌خورده و عاصی به دور از ثبات ذهنی جایی معلق در میانه زمین و آسمان رقص مرگ را تمرین می‌کند؛ گویی مرگ چون شغالِ گرسنه در کمین زندگی نشسته است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...