حقیقت یا داستان؟ | سازندگی


کارستن ینسن [Carsten Jensen] و روزنامه‌نگار دانمارکی با دو رمان «ما غرق‌شدگان» و «اولین سنگ» نامش را در ادبیات دنیا تثبیت کرده است. «اولین سنگ» نخستین اثری است که از این نویسنده با ترجمه وفا دبیری‌آبکناری از سوی نشر هنوز به فارسی منتشر شده.

کارستن ینسن [Carsten Jensen] اولین سنگ» [Den første sten]

فضای «اولین سنگ» کاملا داستانی، اما شرایط شرایطی واقعی است: آن‌هم افغانستانِ دوران طالبان. جناح‌های قبیله‌ای، زن‌ستیزی آشکار و شدید، بی‌رحمی، تعصب مذهبی و تمایل به مرگ - همه واقعی است. هلمند و اردوگاه پرایس نیز همین‌طور هستند، جایی‌که داستان از آنجا شروع می‌شود. نویسنده «اولین سنگ»، روزنامه‌نگاری است که سفرهای زیادی به افغانستان داشته و مدتی را در این مکان‌ها گذرانده و از موقعیت هر شاهد عینی برای همه‌ آنچه افغانستان همیشه بوده و خواهد بود، نوشته است.

داستان پیچیده و تراژیک است. سربازان یکی پس از دیگری تلف می‌شوند. مرگ برادران چیزی است که آنها آمادگی پذیرش آن را ندارند. آنها برای کمک آمدند، اما اکنون خود را در معرض مرگ قرار داده‌اند. آنها می‌ترسند، مانند همه در جنگ، اما ادامه می‌دهند. یک داستان جنگی که در طول مسیر چرخش‌های بسیار غیرمنتظره‌ای رخ می‌دهد و شما را نگران نژاد بشر می‌کند. نکته جالب این است که هیچ برنده‌ای وجود ندارد.

نویسنده‌ کتاب درک درستی از جنگ در افغانستان دارد که آرزو می‌کردیم کاش رهبران دنیا نیز به چنین درکی برسند یا حداقل در مورد آن اعتراف کنند. آقای ینسن سعی کرده که ایده‌هایش را پیش از شکل‌گیری هرگونه تصویری به ذهن مخاطب القا کند، خوانندگان این کتاب در پایان به‌خوبی متوجه شرایط این کشور بی‌رحم، فرهنگ، جناح‌ها و جهنمِ موجود در آن می‌شوند، کشوری که محل عبور اغلب نیروهای نظامی است.

هر فرد افغان که خود را تکه‌ای از پازل جامعه می‌داند، یا کشته می‌شود و یا ناپدید، جنگیدن برای به‌دست‌آوردن چیزی که صاحب آن هستی، امری که سال‌های سال پیشرفت این کشور را به عقب رانده است. این کتاب بسیاری از صحنه‌های خشونت‌آمیز و دلخراش را که سربازان و مردم شاهد آن بوده‌اند درعین حفاظت از منافع کشور به تصویر کشیده است.

یسنن کارستن از تمام جهات جنگ افغانستان را مورد بررسی قرار داده، او از تمام نقاط جهان چشم‌اندازی به این کشور داشته و تفکرات همه‌ انسان‌ها را در رابطه با چنین مساله‌ای مورد کاوش قرار می‌دهد، او از سال ۱۹۸۰ و از زمانی که گزارش‌هایی از اشغال شوروی می‌نوشت، خود به منطقه‌ مربوطه سفر می‌کرد و از نزدیک مشاهدات خود را به تحریر درمی‌آورد، دقیقا همین روش را نیز برای نوشتن رمان «اولین سنگ» به‌کار برد و نتیجه‌اش هم مانند باقی آثارش بسیار درخشان شد.

ینسن با ذکاوت و زیبایی ماهیتِ تکراریِ این جنگِ شکست‌خورده را خلاصه می‌کند: با استفاده از توپخانه و بمب‌های سنگین، سربازان طالبان توسط نیروهای ائتلاف حمایت‌کننده از ارتش افغانستان از یک منطقه بزرگ بیرون رانده می‌شوند. بولدوزورها مین‌های طالبان را شخم می‌زنند. اما در همان زمان، خانه‌های کشاورزان تخریب شده و خانواده‌های آنها مجبور به فرار می‌شوند و تأسف‌بار است که بسیاری از کشته‌شدگان هیچ ارتباطی با طالبان ندارند.

به‌هرحال حقیقت یا داستان؟ پاسخ هرچه باشد مهم نیست، رمان «اولین سنگ» روایت دست‌وپازدن مردمی است که میان جنگ به‌دنبال زندگی‌کردن هستند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...