رمان پلیسی «مگره و خبرچین» [Maigret and the Informer (Maigret et l'Indicateur)] نوشته ژرژ سیمنون با ترجمه عباس آگاهی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شد.

مگره و خبرچین» [Maigret and the Informer (Maigret et l'Indicateur)]  ژرژ سیمنون

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب نودوچهارمین عنوان از مجموعه پلیسی نقاب است که توسط این‌ناشر منتشر می‌شود.

پیش از این‌کتاب، «رمان‌های دلواپسی‌های مگره»، «مگره از خود دفاع می‌کند»، «تردید مگره»، «شکیبایی مگره»، «مگره و سایه پشت پنجره»، «سفر مگره»، «دوست مادام مگره»، «مگره در کافه لیبرتی»، «ناکامی مگره»، «مگره دام می‌گسترد»، «مگره و جسد بی‌سر»، «مگره و زن بلندبالا»، «مگره و آقای شارل»، «بندرگاه مه آلود»، «پی‌یر لتونی»، «مگره در اتاق اجاره ای»، «مگره و مرد روی نیمکت»، «مگره و شبح»، «مگره نزد فلاماندها»، «مگره سرگرم می‌شود»، «تعطیلات مگره»، «دوست کودکی مگره» و «مگره و مرد مرده» از آثار ژرژ سیمنون، در قالب مجموعه‌نقاب با محوریت شخصیت سربازرس مگره چاپ شده‌اند. به این‌ترتیب، «مگره و خبرچین» بیست‌وچهارمین کتاب «مگره» است که در نقاب چاپ می‌شود.

نسخه اصلی «مگره و خبرچین» سال ۱۹۷۱ منتشر شده است. داستان این‌رمان درباره موریس مارسیا صاحب رستوران بزرگ و مشهور لاساردین است که رجال سرشناس و هنرمندان پاریس به آن رفت و آمد دارند. البته سرکردگان باندهای تبهکار را هم می‌شود در این‌رستوران پیدا کرد. یک‌شب، پیکر بی‌جان موریس مارسیا در پیاده‌روی خیابانی در مومارتر پیدا می‌شود. به این‌ترتیب پای سربازرس مگره به ماجرا باز می‌شود.

مگره که از گذشته موریس مارسیا خبردار است، تحقیقاتش را از خانه مجلل مرد و همسر جوانش آغاز می‌کند تا حقیقت مرگ او را کشف کند...

رمان «مگره و خبرچین» در ۹ فصل نوشته شده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

مگره به خودش وعده داده بود که چشم‌انداز را نگاه کند، زیرا او، به‌ویژه، مناطق جنوبی لیون را دوست داشت. این‌فرصت برایش دست نداد، زیرا قبل از آنکه از روی رودخانه رُن پرواز کنند، به خواب رفته بود.
از فرودگاه مارسی خود را به ایستگاه راه‌آهن رساند و نیم‌ساعت بعد سوار قطاری شد که عازم مانُدل بود.
او با چمدان کوچکی که روی زانو گذاشته بود و کلاه شاپویی که دائم از سرش برمی‌داشت تا پیشانی‌اش را خشک کند، کمی احساس مضحک‌بودن کرد.
در باندُل، از همان سکوی ایستگاه، خورشید عملا پوستش را سوزاند، به‌نحوی که داشت از آمدنش پشیمان می‌شد. چندتا تاکسی و یک درشکه جلوی ایستگاه منتظر بودند و مگره درشکه را انتخاب کرد.
«ارباب، کجا ببرمتون؟»
«یک هتل خوب نزدیک دریا می‌شناسید؟»
«تا یک ربع دیگه اونجا هستین...»
چرخ‌ها کمی در آسفالت نرم‌شده در اثر گرما فرو می‌رفت. شهر، مانند الجزیره، سفید بود و در طول بعضی از خیابان‌ها درختان نخل به چشم می‌خورد.
مگره از خلال شاخ و برگ درختان، دریا را به رنگ آبیِ پرچم فرانسه دید. سپس چشمش به پلاژ افتاد که چندنفری در آن آفتاب می‌گرفتند و پنج‌شش نفری مشغول شنا بودند. هنوز فصل استفاده از دریا نرسیده بود.

این‌کتاب با ۱۷۲ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۴۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...