حقیقت در انحصار هیچ‏کس نیست | هم‌میهن


تاریخ جهان، تاریخ «اختلاف» روایت‌هاست و سرگذشت هر قوم، مذهب و سرزمینی که خوانده شود، انواع و اقسام نحله‌ها و تیره‌ها و ملل و نحل است که پیش چشم خواننده رژه می‌رود. در روایت مذهبی از آغاز تاریخ بشر نیز، دعوای هابیل و قابیل نشانه‌ای از این امر است که در زندگی ابنای بشر آنچه محوریت دارد و از آن گریزی نیست، اختلاف آراء، افکار و منافع است. با وجود چنین بداهتی، اما بسیاری در «مشروعیت اختلاف» تردید روا می‌دارند و بر این گمانند که این اختلاف‌ها یا ظاهری است یا مغرضانه و انحراف از راه راستی و درستی و در یک کلام، مسیر حقیقت.

«مشروعیت اختلاف» [فی شرعیة الاختلاف] علی اوملیل

انصاف حکم می‌کند که در میانه این بحث‌ها این را نیز ذکر کنیم که همانطور که اختلاف، ذاتی جوامع بشری بوده است، از زمانی به‌بعد این ایده نیز پرورانده و پذیرفته شده که برای توضیح نظام هستی، یک راه بیشتر وجود ندارد و آن راه، حقیقت است. مدعیان شناخت و ابلاغ این حقیقت یگانه، البته بسیار بوده‌اند؛ از مذاهب تا فلسفه تا علم و عرفان. گاه برخی کوشیده‌اند میان این مدعیان هماهنگی ایجاد کنند و بگویند همه به چند زبان، یک حقیقت را تقریر می‌کنند و گاه نیز دامنه مجادله بالا گرفته و هر گروه، خود را تنها منبع شناخت حقیقت قلمداد کرده و حکم به تکفیر دیگران داده است.

علی اوملیل [Ali Oumlil]، نویسنده مراکشی و دانش‌آموخته فلسفه در دانشگاه سوربن، با چنین زمینه‌ای در کتاب «مشروعیت اختلاف» [فی شرعیة الاختلاف] به موضوع اختلاف و تکثر آراء در جوامع اسلامی و مسیحی پرداخته است و اصل تحقیق‌اش را پیرامون این پرسش بنیاد نهاده که مسلمانان در سابقه فرهنگی و تاریخی خود، با مسئله اختلاف چگونه برخورد می‌کردند؟ آیا دیگران ِمتفاوت را به‌رسمیت می‌شناختند یا نه؟ با آنها از در گفت‌و‌گو در می‌آمدند یا نه و آنها را گمراهانی تصویر می‌کردند که باید سخن حق را بدان‌ها ابلاغ کرد؟ به‌بیانی‌دیگر در جوامع اسلامی تساهل، تسامح، آزادی‌بیان و آزادی پس‌ازبیان وجود داشته است یا نه؟ اوملیل البته پژوهش خود را بیشتر از آنکه به نزاع‌های درون‌دینی متفکران مسلمان اختصاص دهد، وقف این پرسش می‌کند که نگاه اندیشمندان مسلمان در برخورد و مناظره با «ادیان اهل کتاب» و برخی دیگر از ادیان، نظیر عقاید پارسی کهن چون زرتشتیان ـ به‌ویژه مانویان ـ چگونه بوده است؟ او در این کتاب کم‌حجم که شامل پیش‌درآمد، نتیجه‌گیری و چهار فصل است، به ابعاد مختلف این بحث می‌پردازد.

برای نمونه اوملیل در فصل اول با عنوان «برخورد با آراء دیگری: چارچوب مشروعیت»، استدلال می‌کند که اسلام برخی ادیان یا همان ادیان اهل کتاب را به‌رسمیت می‌شناسد و برای آنها مشروعیت قائل است، اما برای ادیان دیگر چنین مشروعیتی قائل نیست. درهمین زمینه او به فتاوای فقها برای نحوه زندگی این‌افراد در جامعه اسلامی تحت عنوان «اهل ذمه» اشاره می‌کند و می‌گوید، میان فتوای فقها و آنچه در عمل رخ داد، همواره تفاوتی وجود داشته است و مومنان به این ادیان مشروع، گاه از برخی آزادی‌ها برخوردار بوده‌اند اما گاهی نیز دچار محدودیت‌هایی ورای احکام فقهی شده‌اند. بااین‌همه سخن اصلی اوملیل اینجا درخصوص مناظره معتزله و مانویه این است که متفکران مسلمان با این گروه به مناظره می‌پرداختند، گاه حتی در بیان مشروح آرای آنها نیز صداقت لازمه تحقیق علمی را رعایت می‌کردند، اما به‌هرروی در تحلیل نهایی، همه اینها با این هدف انجام می‌شد که نادرستی مدعیات طرف مقابل را بر آفتاب حقیقت بنشانند و آنها را متوجه گمراهی و ضلالت خویش کنند، نه اینکه گفت‌و‌گو را محملی برای شک در دانسته‌های خود نیز بدانند. دلیل عمده چنین هدفی آن بود که آنها دین خود را دین برتر و تفسیر خود از این دین را نیز درست‌ترین تفسیر می‌دانستند.

اوملیل البته اینجا بحثی درباره حقانیت دین اسلام ندارد اما به این نکته اشاره می‌کند که چگونه این متفکران و فرقه‌های اسلامی، به این مهم نمی‌اندیشیدند که تأویل و تفسیرهای متفاوتی از نص ـ حتی در میان خود مسلمانان ـ رواج دارد و چرا این تفرقه درونی را دستمایه تردیدی در تفسیرهای مطلوب خود نکردند، بلکه برعکس با پافشاری روزافزون بر تفاسیر خود، خویش را چونان «فرقه ناجیه» جا زدند و علاوه بر آن‌که در نزاع‌های درون‌دینی، خود را حامل حقیقت پنداشتند، بلکه درب‌های گفت‌و‌گو را نیز با دیگران متفاوت بستند و بدین‌ترتیب نتوانستند از دریچه تعامل و ارتباط فعال با فرهنگ‌های دیگر به ارتقای خود یاری رسانند؟ اوملیل با این تفاسیر نگاهی بدبینانه به وجود حق اختلاف در جوامع اسلامی دارد و معتقد است که باتوجه به ضعف دراین‌زمینه، امروزه نیز پاگیری دموکراسی، چندصدایی و حقوق بشر در این جوامع با بحران مواجه است. او دراین‌زمینه ائتلاف ایده تک‌صدایی حقیقت را با سلطه سیاسی نیز مهم می‌داند و می‌گوید که مستبدان در جوامع اسلامی با همین حربه، هم مخالفان فکری خود را تکفیر کرده‌اند، هم به‌بهانه حفظ وحدت، اجازه نداده‌اند اختلاف‌ها عیان شود. بااین‌همه اوملیل راه نهایی را دموکراسی مبتنی بر پیوند شهروندی می‌داند که در آن مسیر جامعه را، نه قبیله‌گرایی و فرقه‌گرایی که رقابت منصفانه و متعهدانه گروه‌های اجتماعی در جامعه مدنی پویا و مبتنی بر اختلاف افکار و منافع رقم خواهد زد؛ امری که در بنیان خود مبتنی است بر مشروعیت‌بخشی به اختلاف و پذیرش این ایده که هیچ‌کس نمی‌تواند خود را مدعی شناخت انحصاری حقیقت بداند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...