با پایان روزهای خوش کودکی دوره نوجوانی آغاز می‌شود. دوره‌ای سرنوشت‌ساز که فرد را در معرض انواع هیجانات و احساسات پرشوری قرار می‌دهد که عدم کنترل آنها می‌تواند آسیبهایی شدید مانند خشونت، افسردگی، مصرف مواد مخدر، پرخاشگری و اندیشیدن به خودکشی را در پی داشته باشد.

خلاصه کتاب دوران فرصت‌ها: درس‌هایی از دانش جدید درباره‌ی نوجوانی» [Age of opportunity : lessons from the new science of adolescence]  لارنس استاینبرگ [Laurence Steinberg] (متولد 1952)

لارنس استاینبرگ [Laurence Steinberg] (متولد 1952) روان‌شناس رشد با تخصص نوجوانی با چهل سال فعالیت در این زمینه و تجربه کار و تحقیق روی ده‌ها هزار نوجوان و جوان در آمریکا و سراسر جهان در کتاب «دوران فرصت‌ها: درس‌هایی از دانش جدید درباره‌ی نوجوانی» [Age of opportunity : lessons from the new science of adolescence] از طوفان‌های بی‌شمار دوره نوجوانی می‌گوید و از اینکه چه چیزی کسانی را که می‏توانند طوفان‌های این دوره را پشت سر بگذارند از آن‌ها که نمی‌توانند متمایز می‌کند؟ و همچنین در مورد کسانی که نه فقط این دوره را به‌سلامت می‏گذرانند، بلکه به شکوفایی می‏رسند، چه اتفاقی می‏افتد؟

از نگاه استاینبرگ خویشتنداری و خودتنظیمی نوجوانان مهم‏ترین عامل در پیشرفت، سلامت روان و موفقیت اجتماعی آنهاست و توانایی اعمال کنترل بر آنچه فکر می‌کنیم، احساس می‌کنیم و انجام می‌دهیم، از ما در مقابل بسیاری از اختلالات روانی محافظت می‏کند، به شکل‏گیری روابط رضایت‌بخش‌تری یاری می‏رساند و موفقیت در دنیای مدرسه و کار را تسهیل می‏کند.

استاینبرگ تصریح می‌کند در تمامی تحقیقات انجام‌شده در مورد نوجوانان، چه نوجوانانِ برخوردار و چه بی‌بضاعت، آن‌هایی که در شاخص خودتنظیمی امتیاز بالاتری کسب می‌کنند همیشه بهترین عملکرد را دارند؛ در مدرسه نمرات بهتری می‏گیرند، بین هم‌کلاسی‌های خود محبوبیت بیشتری دارند، کمتر به دردسر می‌افتند و احتمال کمتری می‏رود که دچار مشکلات عاطفی شوند. بنابراین رشد خویشتنداری و خودتنظیمی وظیفه‌ی اصلی نوجوانی، و هدفی است که ما در مقام والدین، معلمین و کارشناسان سلامت باید دنبال کنیم.

به عقیده استاینبرگ مغز مانند دوره سه ساله کودکی دیگر هرگز به‌اندازه‌ی دوران نوجوانی شکل‌پذیر نخواهد بود و ما نباید این فرصت دوم برای کمک به افراد برای تحقق زندگی شادتر، سالم‌تر و موفق‌تر را بر باد بدهیم. نوجوانی آخرین فرصت بزرگ ما برای ایجاد تغییر است. رشد در دوران نوجوانی بیش از هر چیز به خودتنظیمی قوی بستگی دارد و افرادی که توانایی زیادی در تنظیم احساس‌ها، افکار و رفتارشان دارند در تحصیل و کار موفق‌ترند. پس اگر بتوانیم کودکان و نوجوانان را در رشد خودتنظیمی بهتر یاری کنیم، خواهیم توانست سلامت و به‌زیستی کل جامعه را به میزان چشمگیری بهبود ببخشیم.

خبر خوب استاینبرگ در این مسیر این است که سیستم‏های ناظر بر خودتنظیمی در دوره‌ی نوجوانی به شکل ویژه‏ای انعطاف‌پذیرند. این آگاهی باعث می‌شود به کیفیت تجاربی که برای نوجوانان در خانه، مدرسه و برای نوجوانان بزرگ‌تر در محل کار فراهم می‏کنیم اهمیت بیشتری بدهیم. البته پیش از آنکه توانایی خودتنظیمی نوجوانان رشد کند، باید از قرار دادن آن‌ها در معرض موقعیت‏های بالقوه خطرناک، یا حتی بدتر از آن، تجاربی که رشد طبیعی این سیستم‏های نظارتی‏شان را به خطر می‏اندازند، اجتناب کنیم.

کتاب در فصل اول با این امید آغاز می‌شود که کشف‌های جدید درباره‌ی مغز نوجوان می‌تواند ما را به سمت روشی هوشمندانه‌تر برای پرورش بچه‌ها سوق دهد. فصل دوم به توضیح یافته‌های اخیر در مورد مغز نوجوان و چرایی اهمیت فراوان آن‌ها می‌پردازد. فصل سوم به بررسی تغییراتی اختصاص یافته که موجب شده‌اند طول دوره‌ی نوجوانی در قرن اخیر بیشتر از دوبرابر شود و از هفت سال به حدود پانزده سال برسد. فصل چهارم دانش مربوط به مغز نوجوان را به کار می‌گیرد تا دلیل رفتارهای نوجوانانه را پیدا کند. فصل پنجم با نگاهی به مغز نوجوان، توضیح می‌دهد که چرا رفتارهای پرخطر در دوره‌ی نوجوانی رایج است و چرا وقتی نوجوانان باهم‌اند تمایلشان به رفتارهای بی‌ملاحظه به‌طور ویژه‌ای برانگیخته می‌شود. فصل ششم شرح می‌دهد که چرا مهم‌ترین عامل موفقیت و به‌زیستی در دوران نوجوانی خویشتنداری قوی است. بر این مبنا در فصل‌های بعدی بررسی خواهد شد که چگونه آموخته‌هایمان از دانش مربوط به رشد مغز نوجوانان می‌تواند در تلاش برای ارتقای به‌زیستی نوجوانان و قرار گرفتنشان در مسیر موفقیت یاریگر والدین (فصل هفتم) و متصدیان آموزش (فصل هشتم) باشد. سپس برخی از پیامدهای اجتماعی گسترده‌‌تر درک جدیدمان از نوجوانی را مورد توجه قرار می‌گیرد. در فصل نه توضیح داده شده که چگونه تغییر و تحولات دوره‌ی نوجوانی شکاف بین دارا و ندار را عمیق‌تر کرده است، و در فصل دهم این بحث مطرح می‌شود که سیاست‌های اجتماعی و قانونی ما چطور قادرند هماهنگی و سازگاری هوشمندانه‌تری با آخرین یافته‌های علمی داشته باشند. در نتیجه‌گیری کتاب هم پیشنهادهایی با والدین، متصدیان آموزش، سیاست‌گذاران و سایر بزرگسالانی که در به‌زیستی نوجوانان دخیل هستند در میان گذاشته شده است.

در توصیه‌ای راهبردی لارنس استاینبرگ به والدین تاکید می‌کند بر اساس اصول والدگری مقتدرانه عمل کنند. زیرا والدین با به‌کارگیری اصول والدگری مقتدرانه در طول دوران کودکی و نوجوانی، وضعیت تحصیلی فرزندانشان را بهبود می‌بخشند و احتمال رفتارهای پرخطر و بی‌ملاحظه در آن‌ها را پایین می‌آورند.

البته والدگری مقتدرانه مستلزم این است که والدین تا آنجا که می‌توانند همواره سه چیز را رعایت کنند: گرم و صمیمی، قاطع و حامی باشند. والدین باید بچه‌ها را به انجام فعالیت‌هایی تشویق کنند که احتمالاً در خودتنظیمی نقش دارند. خودتنظیمی بچه‌ها می‌تواند با فعالیت‌های آگاهانه و برنامه‌ریزی‌شده قوی‌تر شود. تمرین‌های مشخصی مثل مدیتیشن، ذهن‌آگاهی، یوگا و فعالیت بدنی منظم مانند تکواندو یا تایچی احتمالاً در این مسیر به فرزندان کمک می‌کنند.

استاینبرگ به دست‌اندرکاران آموزش تذکر می‌دهد: اکنون مدارس باید فعالیت‌هایی را در برنامه‌ی درسی خود بگنجانند که منجر به رشد مهارت‌های غیرشناختی می‌شوند. این فعالیت‌ها شامل آموزش کامپیوترمحور به‌منظور رشد عملکرد اجرایی، مدیتیشن، تمرینات هوازی، فعالیت منظم و سازمان‌یافته‌ی بدنی نیازمند تمرکز، و برنامه‌هایی می‌شود که مشخصاً برای آموزش خودتنظیمی طراحی شده‌اند. یادگیری اجتماعی و عاطفی را در برنامه‌ی درسی مدارس متوسطه بگنجانید و دبیرستان‌ها را به‌گونه‌ای مدیریت کنید که تحصیل در آن‌ها مستلزم وقت، انرژی و تلاش بیشتری باشد. همچنین باید والدگری مقتدرانه را ترویج کنید.

مهم‌ترین اندرز لارنس استاینبرگ برای کارفرمایان توجه به ویژگی‌های نوجوانان است: نوجوانان به‌شدت نسبت به پاداش‌های فوری حساس‌اند، کمتر به جنبه‌های منفی احتمالی تصمیمات بد توجه می‌کنند، کمتر آینده‌نگرند، توانایی کمتری برای مهار رفتارهای تکانشی‌شان دارند، و هنگامی که با گروه همسالانشان هستند بیشتر احتمال می‌رود که تصمیمات بی‌ملاحظه بگیرند. مدیریت دقیق‌تر و آگاهانه‌تر بر کار کارمندان نوجوان می‌تواند تجربه‌ی شغلی نوجوانان و جوانان را غنی کند و سود کلی کارفرمایان را افزایش بدهد.

دقت در رهنمود لارنس استاینبرگ به سیاست‌گذاران برای همه مفید است‌‌: بسیاری از رفتارهای پرخطر نوجوانان ریشه در ناپختگی عصبی‌زیستی آن‌ها دارد، نه جهل و اطلاعات نادرستشان. و در حوزه‌ی سلامت عمومی رویکردی که تلاش می‌کند بستر و زمینه‌ی زندگی نوجوانان و جوانان را تغییر دهد، در مقایسه با نگرشی که سعی در تغییر ویژگی‌های طبیعی آن‌ها دارد، به‌احتمال زیاد در کاهش رفتارهای بی‌ملاحظه و خطرناک نوجوانان موفق‌تر است. برای مثال می‌توان با افزایش سن قانونی مجاز برای خرید تنباکو به ۲۱ سال از سیگار کشیدن نوجوانان جلوگیری کرد. این امر موجب می‌شود که گروه‌های همسال در دبیرستان‌ها به سیگار دسترسی نداشته باشند.

پیشنهاد دیگر استاینبرگ آن است که با نوجوانانی که مرتکب جرم شده‌اند، مثل یک نوجوان برخورد شود، نه بزرگسال. این گزاره در عمل به معنای سازماندهی یک سیستم قضایی جداگانه برای نوجوانان زیر هجده سال و اتخاذ رویکردی متفاوت به محاکمه‌ی نوجوانان است که در آن به‌جای مجازات بر توان‌بخشی آنها تأکید شود.

کتاب «دوران فرصت‌ها: درس‌هایی از دانش جدید درباره‌ی نوجوانی» در ۲۹۹صفحه توسط انتشارات اختران رهسپار بازار کتاب کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...