عشق چیز عجیبی است | آرمان ملی


همان‌گونه که توماس پینچن در سال 1998 در نقد رمان «عشق در روزگار وبا» اثر گابریل گارسیا ماکز، در روزنامه نیویورک‌تایمز با نقل‌قول از تک‌آهنگ میلی و سیلویا در سال 1956 نوشت: عشق چیز عجیبی است؛ «ابله» [The idiot]، اولین رمان الیف باتومان [Elif Batuman]، تا حدی درباره عشق سرشار و دور از واقع سلین، دختر یک خانواده مهاجر ترک‌تباراست که در سال اول ورودش به دانشگاه هاروارد نسبت به یک دانشجوی ریاضی اهل مجارستان شکل می‌گیرد. با گذشت چند صد صفحه از کتاب، هنوز هم برای مخاطب روشن نیست که آیا این دلداگی به کامیابی می‌رسد یا نه، و در این میان خواننده با حسرت بر پیشانی خود می‌زند و می‌گوید:«سلین بیچاره، با خودت چه می‌کنی؟»

ابله» [The idiot] الیف باتومان [Elif Batuman]

«ابله» روایتی است که سال 1995 را حکایت می‌کند. آن دوران که آهنگ‌های گروه بلوز ترولر از دیسکمن‌ها پخش می‌شود و ترکیب آهنگ‌های موردعلاقه عموم، مجموعه‌ای از آهنگ‌های هیجانی است. دانشجوها با نشانگرهای سبز روی صفحه‌های سیاه تایپ می‌کنند. ایمیل برای همه تازگی دارد و سلین قدرت آن را به صرافت درمی‌یابد. باتومان می‌نویسد: «هر پیام حاوی همان پیامی بود که قبلا رفته بود و به‌این‌ترتیب کلمات شما به خودتان برمی‌گشت-تمام کلماتی که از ذهنتان جاری شده بود، همه باز می‌گشتند. درست مثل داستان ارتباط شما با اطرافیان. حکایت فصل مشترک زندگی‌تان با دیگران. مدام درحال ثبت و به‌روزرسانی بود و شما هر لحظه که اراده می‌کردید قادر بودید آن را بررسی کنید.»

برای کسانی که کارهای باتومان را دنبال می‌کنند، جای تعجب ندارد که سلین در ابتدای داستان با دریافت ایمیل‌های جذاب از سوی ایوان، دانشجوی اهل مجارستان به دام عشق او می‌افتد. باتومان دیوانه‌وار شیفته زبان است، از این‌رو می‌توانید تصور کنید یکی از شخصیت‌های داستانش به همین دلیل شیفته کسی شود.

باتومان که خود نیز از یک خانواده مهاجر ترک‌تبار و فارغ‌التحصیل دانشگاه هاروارد و کارمند هفته-نامه نیویورک‌تایمز است، نویسنده کتاب «جن‌زدگان»-ماجراجویی با کتاب‌های روسی و مخاطبین آنها- در سال 2010 نیز هست، کتابی که یک فکاهی حزن‌انگیز به‌حساب می‌آید و درمورد مطالعه، عشق و لذت سفر در مقایسه با گردشگری است. چنین تاثیر مشابهی در رمان «ابله» نیز جریان دارد. این موضوع بسیار حائز اهمیت است که شاهد هستیم سلین از طریق باتومان دنیای اطراف خود را درک می‌کند. هر پاراگراف گلچینی از نگرش‌های خوش‌ساخت است.

شما باید در طول این رمان با لذت‌های کوچکی همراه شوید. «ابله» نیروی روایی یا هیجانی اندکی ایجاد می‌کند، درست مانند تابلوی نئونی زیبایی بدون دوشاخه برق که هیچ درخششی ندارد. به ما گفته می‌شود که چرا سلین در در دام عشق ایوان گرفتار می‌شود. ایوان در فرستادن ایمیل‌های مجذوب‌کننده ماهر است.

سلین از نیروی اشتیاقش برایمان می‌گوید: «هر صدا و هر آوایی مرا به او می‌رساند، می‌خواستم با ضمیر او پالایش یابم.» اما ما هرگز این اشتیاق را با پوست و استخوان خود حس نمی‌کنیم. در داستان تحریکات جنسی در کمترین حد امکان است. به‌عنوان مثال وقتی سلین، ایوان را تماشا می‌کند که چطور تهِ جیب‌هایش را به‌دنبال سکه‌ می‌گردد، با خود می‌گوید: «چه منظره جالبی، کسی که خاطرخواهش هستی، دارد تلاش می‌کند از اعماق جیب‌های شلوار جینش ماهی صید کند.»

رمان «ابله» -اینطور که باتومان از میان عناوین رمان‌های داستایفسکی کلاهبرداری می‌کند، احتمالا عنوان کتاب بعدی‌اش «نیه‌توچکا» خواهد بود- آدم را به یاد نقد مارتین آمیس از کتاب «غرور و تعصب» می‌اندازد که گفت: «تنها نقص این رمان ، فقدان یک حس جنسی سی‌صفحه‌ای بین الیزابت و دارسی است.»

درمورد این رمان دو نکته وجود دارد که باید تحسین کرد. یکی حس لمس‌کردن است، در اینجا هم همچون تمام آثار باتومان، کتاب‌ها خود زندگی‌اند. سلین به‌طرز باورپذیر و کمی پرطمطراق، جزو آدم‌هایی است که پالتویی را فقط به این دلیل می‌خرد که او را به‌یاد پالتوی گوگول می‌اندازد.

او به یادگیری زبان اسپانیایی علاقمند است؛ چراکه «خر هم در ادبیات ملی جایگاهی داشته است.» (اشاره به رمان اسپانیایی دُن کیشوت اثر میگل سروانتس) باتومان پس از شنیدن داستان کوتاهی در مورد صاحب‌خانه‌ای که تنها به دلیل داشتن هم‌صحبت، یک راسوی تاکسی‌درمی را در اتاق مهمان، خانه‌اش نگه می‌دارد، این پند را درباره نویسندگی ارائه داد که: «اگر واقعا می‌خواستید نویسنده باشید، حتی راسو را هم ازخود نمی‌راندید.»

باید اراده سلین را تحسین کرد، چون او کسی است که سعی دارد زندگی‌ای را فارغ از گزند تنبلی، بزدلی و تقلید برای خود رقم بزند. او انسان جالبی است، درست مانند این رمان طنزآمیز و درعین‌حال مبهم، که هرگز تبدیل به داستانی محدودکننده نمی‌شود. داستان، همانند عشق، عجیب است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...