مراکشی‌ها و روشنفکران فرانسه حامی فلسطین هستند | فرهیختگان


منصور ضابطیان در این سال‌ها سفرهای زیادی داشته است و معمولا هم بعد از سفر، روایتی را منتشر کرده است. سفرنامه‌های کوبا، ایتالیا، تاجیکستان، آذربایجان، کردستان و ترکیه که همه آنها به‌جای توضیح و روایت از خود شهر که این را هم دارد از مردم آن کشور و شهر می‌گوید و سعی می‌کند به همه ابعاد فرهنگی و اجتماعی آن شهر و کشور فکر کند. در گفت‌وگویی که با او داشتیم از فرهنگ مراکش و کتابخوانی و اطلاعات سینمایی مردمش پرسیدیم. گذری هم به جام‌جهانی و افتخارآفرینی مراکش زدیم و از آرمان فلسطین برای مراکش صحبت کردیم:

چای نعنا در گفت‌وگو با منصور ضابطیان

جامعه ایران خیلی‌کم نسبت به کشوری مثل مراکش شناخت دارد. این را شما در مقدمه کتا‌ب‌تان هم اشاره کردید. به نظر شما کدام وجه جامعه مراکش می‌تواند برای یک ایرانی جذاب باشد؟
مراکشی‌ها جزء قدیمی‌ترین اقوام آن منطقه در شمال آفریقا هستند و علی‌رغم اینکه زبان آنها عربی است ولی خود را چندان عرب نمی‌دانند و بیشتر بربر می‌دانند. بربرها از اقوامی هستند که پیش‌ از اینکه با فرهنگ عربی آشنا شوند در آنجا زندگی می‌کردند. مراکش کشوری است که بین کشورهایی که رفتم بیش از هر جای دیگر اشتراکاتی با ایران در آن پیدا کردم، چه به‌لحاظ اقلیمی و چه به‌لحاظ فرهنگی. به‌لحاظ اقلیمی به‌خاطر اینکه مراکش جنوبی خشک دارد، بیابان‌هایی دارد که اعجاب‌انگیز است و شبیه کویرهای ایران است. در شمال مراکش فضایی که می‌بینید شبیه فضای شمال ایران است. بخش شمالی آن نزدیک‌ترین نقطه به جنوب اروپاست و دروازه ورود آفریقا به اروپا محسوب می‌شود. مردم این کشور هم شبیه مردم اغلب کشورهای درحال‌توسعه هستند، یعنی با همان انگاره‌های سنتی که دارند در خیلی‌جاها و با خیلی از جلوه‌های مدرنیسم که مثل هر کشور جهان‌سومی دیگری که خود را به رخ می‌کشد، مراکش هم مجموعه‌ای از همین اتفاقاتی است که بیان کردم.

چه چیزی برای شما در سفر به مراکش پررنگ‌تر بود؟
اگر بخواهم یک نشانه بیان کنم، همان اسم کتابم یعنی چای نعناست. به‌خاطر اینکه هرجایی می‌روید با چای نعنا از شما پذیرایی می‌شود و چای نعنا و دسته‌های نعنا در کوچه‌ها و خیابان‌ها وجود دارد، مانند یک‌چیزی مثل نانوایی در ایران است که در هر کوچه‌ای وجود دارد. نعنا هم در مراکش این‌چنین است و بساطی برای فروش نعنا در کوچه و خیابان می‌بینید. این نشانه‌ای است که در ذهن من پررنگ است. به‌لحاظ زیبایی نقاط این کشور هم شهر تنجه برایم جذاب بود که فاصله کوتاهی با اسپانیا و پرتغال دارد؛ شما وقتی در تنجه هستید وقتی هوا خوب باشد کنار ساحل می‌نشینید و حتی می‌توانید مرزهای اسپانیا و پرتغال را ببینید. این شهر تنجه شهری بود که خیلی از هنرمندان بزرگ دنیا به آن علاقه‌مند بودند و خیلی از نویسندگان به آنجا رفتند، ازجمله شخصیت کتاب «کیمیاگر» آقای پائولو کوئیلو هم سفری به تنجه دارد یا مثلا کسی مثل باب دیلن خیلی علاقه‌مند بوده و ترانه‌ای درباره این شهر سروده است. شهر تنجه برای من خیلی شهر دوست‌داشتنی‌ای بود و هر زمانی به مراکش فکر می‌کنم بیش از اینکه کشور مراکش یا مثلا کازابلانکا و شهرهای دیگر را به یاد بیاورم، شهر تنجه را به‌خاطر می‌آورم و چقدر برای من جالب بود که بازی مراکش با اسپانیا بود و بازی بعدی با پرتغال است، یعنی کشوری که وقتی در تنجه هستید می‌توانید خیلی احساس نزدیکی با این دو کشور کنید.

در نگاهی که به فرهنگ مردم مراکش داشتم، خیلی بر این موضوع تاکید می‌شد که آنها فرهنگ‌شان را طی این سال‌ها حفظ و سعی کرده‌اند بر همان مسائلی که به آن اعتقاد دارند، باقی بمانند. به‌لحاظ فرهنگی جامعه مراکش را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
اگرچه مراکش متفکران و نویسندگان خوب و زیادی داشته ولی چیزی که بخواهم مستند بگوییم این است که مثلا فرهنگ کتابخوانی خیلی در این کشور برجسته نیست. کمااینکه سینما هم همین وضعیت را داشت. به کازابلانکا که رفتم، فکر می‌کردم همه مردم احتمالا فیلم کازابلانکا را دیده‌اند و درباره آن می‌توانند صحبت کنند، وقتی درباره آن فیلم صحبت می‌کردم، اغلب آدم‌های معمولی اظهار بی‌اطلاعی می‌کردند و می‌گفتند چنین فیلمی چیست و اطلاعی از آن نداشتند.

بعد از بازی‌ای که مراکش با اسپانیا داشت در حلقه شادی و عکس‌هایی که بعد از بازی از بازیکنان منتشر شد، عکس پرچم فلسطین را هم می‌شد دید که در دست بازیکنان است، شاید برای بسیاری از مردم ما این کار تعجب‌‌آور باشد، چقدر مساله فلسطین در فرهنگ‌عامه مراکش زنده و ماندگار است؟
در سفر یک‌ماهه‌ام به مراکش خیلی چیز اغراق‌شده‌ای در حمایت از فلسطینی‌ها ندیدم، مثل همه کشورهای مسلمان بخشی از جامعه نسبت به این مساله حساسیت داشتند، البته درهم‌آمیزی فرهنگ مراکش و فرانسه هم به این مساله کمک کرده است. چون روشنفکران فرانسوی روی این مساله بسیار حساس هستند و جزء کسانی هستند که معمولا از حقوق فلسطینی‌ها حمایت می‌کنند و این آمیزش فرهنگ دو کشور هم در علاقه‌مندی‌های مسلمانان مراکش به حمایت از مردم فلسطین بی‌تاثیر نیست.

ازلحاظ معیشت و درآمد، وضعیت مردم در مراکش به چه صورت است؟
بخش بزرگی از جامعه مراکش از طبقه متوسط هستند که به‌سختی زندگی می‌کنند. به‌هرحال مشکلات اقتصادی در مراکش هم وجود دارد، نه به‌اندازه ایران ولی دست‌کم در سالی که من آنجا بودم، آدم‌های زیادی را دیدم که زندگی می‌کنند ولی چندان باراحتی همراه نبود و مانند طبقه متوسط ما بودند. اقلیت خیلی پولدار هم وجود دارد، مجموعه کسانی که سبک زندگی پایینی هم دارند، در مراکش دیده می‌شوند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...