از بهترین‌های قرن 19 انگلیس | شهرآرا


رمان کلاسیک «جین ایر» که شارلوت برونته، خواهر بزرگ تر امیلی و آن برونته، در ماه اگوست سال 1847 میلادی و در 31سالگی خود و البته با نام مستعار کِرِر بل (که دو حرف اول اسم و فامیل مستعارش (C.B.)، دقیقا دو حرف نخست نام و نام خانوادگی واقعی او بودند؛ درست مانند اسامی مستعار دو خواهرش، اِلیس بل (E.B.) و آکتون بل (A.B.) که در همان تابستانِ پربارِ 1847، به ترتیب، رمان‌های «بلندی‌های بادگیر» و «اگنس گری» را چاپ کردند) آن را به چاپ رساند، از آثار مهم ادبیات انگلستان در اواسط قرن نوزدهم است و در کنار آثار بزرگانی چون دیکنز، جین آستین، خانمِ جرج الیوت و ویلیام تکری که همگی در همان قرن و در همان کشور، مشغول فعالیت‌های درخشان ادبی بودند، از آن زمان تاکنون، همچنان می درخشد و روشنی بخش است.

جین ایر

در ادامه این مطلب، پس از اشاراتی کوتاه به جایگاه برجسته این رمان در تاریخ ادبیات، به مرور مختصر داستان و چند نکته ـ البته به زعمِ حقیرـ مهم مندرج در آن می پردازیم و نوشته را با معرفی اقتباس‌های سینمایی «جین ایر» به پایان می رسانیم.

در فهرست «صد رمان برتری که تاکنون به زبان انگلیسی نوشته شده اند» که توسط روزنامه گاردین، در آگوستِ 2015 و به ترتیب تاریخ انتشار رمان‌ها منتشر شده است، رمان «جین ایر» در جایگاه دوازدهم قرار گرفته است و رمان «بلندی‌های بادگیرِ» خواهرش امیلی در جایگاه سیزدهم؛ که البته این جایگاه ها، نشانه تقدم و تأخر در زمان چاپ رمان هاست و نه ارزش و اهمیت ادبی آن ها. همچنین، در فهرست مزبور که افزون بر عنوان رمان ها، شامل توضیح مختصری پیرامون هر یک از آن‌ها هست، از عنصر «گفت وگوی صمیمی با خواننده» به عنوان ویژگی برجسته رمان و عامل متمایزکننده آن نسبت به دیگر رمان‌های آن عصر، نام برده شده است.

در فهرست دیگری که توسط وبسایت ادبی interestingliterature.com در سال 2020 و با عنوان «12 رمان برجسته قرن نوزدهم» منتشر شده است، رمان «جین ایر»، در کنار رمان‌هایی چون «بلندی‌های بادگیر» امیلی برونته، «فرانکنشتاین» مری شلی، «غرور و تعصب» جین آستین، «آیوانهو» سر والتر اسکات، «خانه متروک» چارلز دیکنز و «میدل مارچ» خانم جرج الیوت قرار گرفته و درباره آن چنین آمده است:

«جین ایر یکی از بهترین Bildungsromanهای (اصطلاحی آلمانی برای توصیف بعضی رمان هاست که با همین املا وارد زبان انگلیسی شده و در فارسی، «رمان تربیتی» ترجمه شده است. این گونه رمان ها، سفرِ قهرمان داستان یا همان پروتاگونیست (که معمولا در تقابل با ضدقهرمانِ داستان یا همان آنتاگونیست قرار دارد) را، از کودکی تا بزرگ سالی ترسیم می کنند و شرح می دهند.) قرن نوزدهم است که به زبانِ انگلیسی نوشته شده اند». در این میان، نکته جالب ماجرا (که هم در تعریف «رمان‌های تربیتی» آمده و هم به دفعات در رمان «جین ایر» قابل مشاهده است) این است که روند تدریجی شکل گیری جهان عاطفی و ذهنی شخصیت اصلی داستان، در خلال به پیش رفتنِ ماجراهای رمان، ممکن است با هنجارهای خانواده، اطرافیان و جامعه قهرمانِ داستان در تقابل باشد و نحوه برخورد قهرمان با این چالش بزرگ که می تواند به یکی از صورت‌های تسلیم و پذیرش یا مقابله عینی یا دست کم ذهنی باشد، یکی از موتورهای محرکِ درام در این گونه رمان‌ها خواهد بود.به عنوانِ نمونه، جین ایر، راوی اول شخص داستان که در کودکی پدر و مادر خود را از دست داده و در آغاز زمان روایت داستان، با زن دایی بیوه و مغرورش، خانم رید زندگی می کند و به قول خودش، یک نان خور زیادی (ص17) در خانواده آن هاست، هنگامی که فقط 10 سال دارد، پس از شنیدن تحقیرها و توهین‌های خانم رید در خلال یکی از مشاجرات همیشگی شان، خطاب به او چنین می گوید:

«من فریبکار نیستم. اگر بودم بایست می گفتم شما را دوست دارم. اما اعلام می کنم که شما را دوست ندارم. (ص46)». این صداقت محض و اجازه دهید عرض کنیم، شهامت اخلاقی دخترک یتیم داستان که تا نوجوانی و جوانی و حتی بزرگ سالی و در موقعیت‌های گوناگون و مهمی چون انتخاب شغل و حتی همسر و شریکِ زندگی (ص286) همراه و عجین با شخصیتِ اوست، «جین ایر» را به یکی از ماندگارترین شخصیت‌های ادبی تاریخ ادبیات تبدیل کرده است؛ دختری که مشابه نویسنده رمان، قامتی کوتاه و چهره ای نه چندان زیبا دارد، اما با روحی بزرگ و قلبی مهربان، به جنگِ سختی‌ها و ناملایماتِ زندگی می رود و در پایان (اجازه دهید به سنتِ مألوف خودمان، آخر داستان را لو ندهیم. خیلی ببخشید!).

این رمان، از سال 1921 تا 2011، دست مایه ساخت هفت فیلم سینمایی، دقیقا با همین عنوان «جین ایر» بوده است که در این میان، شاید اقتباس مربوط به سال 1996 آن (پنجمین فیلم در میان هفت اقتباس سینمایی) از بقیه معروف تر باشد؛ چرا که آن را فرانکو زفیرلی، کارگردان شهیر و فقید ایتالیایی، ساخته است؛ کسی که برای فیلم «رومئو ژولیت» نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین کارگردانی در 1968 بوده و فیلم «رام کردن زن سرکش» را نیز در 1967 کارگردانی کرده است که باز هم مشابه رومئو و ژولیت، اقتباسی است از نمایشنامه ای با همین عنوان از ویلیام شکسپیر. ضمنا ناگفته نگذاریم که نخستین اقتباس سینمایی این رمان، در قالب یک درام صامت سیاه و سفید، به سال 1921 و با بازی «مابِل بالین» به روی پرده رفته است؛ بازیگری که از 1917 تا 1925 در 28 فیلم سینمایی بازی کرده و از چهره‌های به یادماندنی عصر سینمای صامت است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...