«هزینه‌های نابرابری در آمریکای لاتین» [The costs of inequality in Latin America : lessons and warnings for the rest of the world] نوشته دیه‌گو سانچز آنکوچه‌آ [Diego Sánchez-Ancochea] توسط نشر فانوس دریایی منتشر شد.

هزینه‌های نابرابری در آمریکای لاتین» [The costs of inequality in Latin America : lessons and warnings for the rest of the world]  دیه‌گو سانچز آنکوچه‌آ [Diego Sánchez-Ancochea]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، انتشارات فانوس دریایی (دفتر مطالعات منطقه‌ای چاوین) کتاب «هزینه‌های نابرابری در آمریکای لاتین: درس‌ها و هشدارها برای دیگر مناطق جهان» نوشته دیه‌گو سانچز آنکوچه‌آ و ترجمه محمد استادولی، حسین خداقلی‌پور و حسن آقاجانی را با شمارگان ۵۰۰ نسخه، ۳۳۶ صفحه و بهای ۴۳ هزار تومان منتشر کرد.

انتشارات بین المللی اسپانیایی زبان فانوس دریایی درسطح منطقه آمریکای لاتین فعالیت می‌کند و تا کنون ده‌ها اثر با موضوعات مختلف در این منطقه منتشر کرده است. دفتر مطالعات منطقه‌ای چاوین در سال ۱۳۹۹ با هدف ایجاد پلی میان ایران و منطقه ایبروآمریکا در راستای توسعه ارتباطی در این حوزه تشکیل شد. روابط بین‌الملل، علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی و دینی حیطه‌های موضوعی این دفتر مطالعاتی را تشکیل می‌دهند.

بسترهای انتشار محتوای تولیدی چاوین، کتاب، نشریه و تولیدات رسانه‌ای صوتی و تصویری است. انتشارات فانوس دریایی به عنوان بازوی نشر دفتر مطالعات منطقه‌ای چاوین به انتشار کتاب‌های این مجموعه می‌پردازد.

معرفی نویسنده کتاب
نویسنده این کتاب یعنی دیه‌گو سانچز آنکوچه‌آ، رئیس دپارتمان توسعه بین الملل آکسفورد و استاد رشته سیاست اقتصادی در این دانشگاه است. او مهم‌ترین دغدغه‌های خود را مطالعات منطقه‌ای بین رشته‌ای، چالش‌های توسعه و نابرابری‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در کشورهای جنوب جهانی عنوان می‌کند.

سانچز آنکوچه‌آ که خود تباری از آمریکای لاتین دارد، به طور ویژه به مطالعه در رابطه با مسائل این منطقه می‌پردازد. «هزینه های نابرابری در آمریکای لاتین: درس‌ها و هشدارها برای دیگر مناطق جهان» جدیدترین کتاب تألیف شده اوست که به عنوان یکی از برترین کتب اقتصادی در سال ۲۰۲۰ میلادی توسط نشریه فایننشال تایمز انتخاب شد. او با روش تحلیل ترکیبی، سعی در توضیح علل نهادینگی نابرابری در کشورهای مختلف و ارتباط عناصر مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در شکل یافتگی این امر دارد.

کتاب شامل هفت فصل به ترتیب با این عناوین است: «درس‌هایی از سرزمین نابرابری»، «آمریکای لاتین؛ نابرابرترین منطقه برای همیشه؟»، «هزینه‌های اقتصادی نابرابری»، «هزینه‌های سیاسی نابرابری»، «هزینه‌های اجتماعی نابرابری»، «آمریکای لاتین تجربه‌های موفقی هم دارد» و «حالا چه باید کرد: چگونه به جنگ نابرابری در آمریکای لاتین و دیگر نقاط دنیا برویم؟».

محتوای کتاب
به طور کل در این کتاب بحث شده که چگونه بیش از یک قرن نابرابری در آمریکای لاتین به عملکرد اقتصادی ضعیف، ناکارآمدی نهادهای سیاسی و مشکلات اجتماعی کمک کرده است. به نوبه خود رشد کم، سیاست‌های منجر به اختصاصی سازی خشونت و بی اعتمادی اجتماعی، باعث تقویت تمرکز درآمد و ایجاد چرخه‌هایی معیوب شده است. سازوکارهای مختلفی این روابط مخرب را توضیح می‌دهد. نخست که از اقتصاد آغاز می‌شود، گروه کوچکی از نخبگان این منطقه که همیشه بخش بزرگی از سرزمین و منابع مالی را کنترل کرده‌اند، با مشوق‌های محدودی جهت افزایش بهره‌وری و سرمایه گذاری در بخش‌های پیشرفته اقتصادی روبه‌رو شده‌اند.

بدون شک، نخبگان تجاری در زمان‌های مختلف به فعالیت‌های جدید در آن منطقه تنوع بخشیده‌اند، اما به طور کلی کمتر خطر کرده‌اند، خصوصاً آنکه وابستگی زیادی به دولت‌ها ندارند. این مسئله در جوامع آمریکای لاتین هنوز مشهود است؛ به عنوان مثال، هنگام بررسی نویسنده از لیست ۱۰ فرد ثروتمند این منطقه، گروهی متشکل از ۹ مرد و یک زن دیده شدند که فقط از چهار کشور برزیل، شیلی، کلمبیا و مکزیک هستند. درآمد آنها از طریق فناوری مخابراتی بسیار پیشرفته، خدمات مالی، فرآوری مواد غذایی و نوشیدنی و معدن به دست آمده است. حال چرا این افراد باید به بخش‌های جدید فناوری پیشرفته ورود کنند، آن هم زمانی که می‌توانند سود زیادی از فعالیت کم ریسک به دست آورند؟

چگونه می‌توان نابرابری را در جهان نئولیبرال کاهش داد؟
از سویی دیگر نبود نوآوری سیستماتیک، دست به دست سرمایه‌گذاری ناکافی در حوزه آموزش و پرورش این منطقه داده است. این دو با هم در تعداد نسبتاً کم مشاغل پردرآمد مؤثر بوده‌اند. در واقع نوعی قطب بندی بازار کار که امروزه در بسیاری از کشورهای ثروتمند هم دیده می‌شود، مدت‌هاست که از ویژگی‌های کشورهای منطقه آمریکای لاتین به شمار می‌آید. در بخش اعظم قرن بیستم، فعالیت اقتصادی در زمین‌های زراعی بزرگ، معادن و برخی فعالیت‌های تولیدی متمرکز بود که اشتغال رسمی محدودی را ایجاد می‌کرد، بیشتر کارگران مشاغل بدی داشتند که حقوق کمی عاید آنان می‌کرد و همچنین به مزایای اجتماعی دسترسی نداشتند.

روند آزادسازی بازار که توسط اقتصاددانان ارتدوکس در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی ترویج شد، این رابطه منفی بین نابرابری و اقتصاد را تغییر نداد؛ تعداد کمی از مردانی که ارتباطات خوبی داشتند از خصوصی سازی شرکت‌ها بهره‌مند شدند؛ این در حالی بود که تعداد کمی از شرکت‌های ملی توانستند در سطح بین المللی با موفقیت رقابت کنند. در نتیجه میزان غیررسمی بودن فعالیت‌ها، یعنی مشاغل کم درآمد و بدون مزایای اجتماعی، در سرتاسر قاره آمریکای لاتین، از مکزیک گرفته تا پاراگوئه، همچنان بالاست.

مورد دوم این است که عدم پویایی اقتصادی ارتباط زیادی با کنترل سیاست گذاری توسط ثروتمندان دارد: سیاست و اقتصاد به ندرت قابل تفکیک است. آن یک درصد ثروتمند جوامع این منطقه به راحتی فشار میزان مالیات کم را از سر گذراندند: اکثر دولت‌های آمریکای لاتین با توجه به سطح توسعه خود، کمتر از آنچه باید، مالیات جمع آوری می‌کنند. مالیات بر درآمد شخصی در این کشورها بسیار کم است: در سال ۲۰۱۵، مالیات در درآمد شخصی جمع آوری شده کمتر از ۱۰ درصد از کل درآمد مالیاتی را تشکیل می‌داد و این عدد در مقایسه با تقریبا ۲۵ درصدی که در کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی جریان دارد، پایین است. در عین حال بیشتر کشورهای آمریکای لاتین در صرف هزینه کافی برای بهداشت و آموزش عمومی ناموفق بوده‌اند. تا همین دهه اخیر حمایت از دانشگاه‌ها و بیمارستان‌های پیشرفته برای ثروتمندان زیاد بود، در حالی که هزینه‌های انجام شده برای تحصیلات ابتدایی و کلینیک‌های بهداشت روستایی ناکافی بود. اتخاذ سیاست‌های مؤثر اقتصادی کلان و جلوگیری از بحران‌های مالی نیز به دلیل نابرابری دشوارتر بوده است.

سوم، با توجه به این سیاست‌های اختصاصی ساز و عدم پویایی اقتصادی، تعجب‌آور نیست که شهروندان این کشورها بارها و بارها از مسئولان عوامگرا حمایت کرده‌اند. رهبرانی مانند خوان دومینگو پرون در آرژانتین در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ یا هوگو چاوز در ونزوئلا که در دهه نخست قرن بیست و یکم ظهور کرد، به مردم خود قول می‌دادند که مشاغل خوب و مزایای اجتماعی کافی برای فقرا و طبقات متوسط شهری فراهم کنند. اما به رغم تلاش‌هایی که داشتند، سیاست دولت‌های آنان اغلب به اجرای برنامه‌هایی ناپایدار منجر شد؛ آنها ثابت کردند قادر نیستند یا نمی‌خواهند به طور سیستماتیک با قدرت ثروتمندان مقابله کنند، درسی که رأی دهندگان در کشورهای پیشرفته خوب به خاطر می‌آورند.

نابرابری از بسیاری جهات دیگر نیز بر سیاست در آمریکای لاتین تأثیر منفی گذاشته است. این امر به قطب‌سازی کمک کرده و فضای سازش سیاسی را کاهش داده است. نخبگان هرگز تمایلی برای تقویت ظرفیت دولت یا ترویج اقدامات مؤثر ضد فساد نشان نداده‌اند، در حالی که جنبش‌های اجتماعی به ندرت قدرت لازم را برای پیشبرد برنامه‌های اصلاحات داشته‌اند. بی ثباتی برزیل در سال‌های اخیر مثالی عالی از پیوندهای منفی بین نهادهای ضعیف، فساد و درگیری سیاسی ناشی از نابرابری است. در دورانی که حزب کارگران در قدرت بود و این کشور به رهبری لولا داسیلوا و دیلما روسف اداره می‌شد، دولت سیاست‌های توزیع را که به نفع فقرا بود به کار بست؛ اما در ایجاد شفافیت و کاهش فساد ناکام ماند. نیروهای محافظه‌کار که همیشه از ثروتمندان برزیل محافظت می‌کردند، از این عدم موفقیت در جهت معکوس کردن اکثر سیاست‌های ترقی خواه و توقف روند کاهش نابرابری استفاده کردند.

چهارم، نابرابری با مشکلات مختلف اجتماعی، از خشونت تا بی اعتمادی اجتماعی نیز مرتبط بوده است. آمریکای لاتین نه تنها منطقه‌ای با بالاترین آمار خشونت در جهان است، بلکه در آن مردم اعتماد چندانی نیز به یکدیگر ندارند؛ مشکلی که حداقل بخشی از آن ناشی از شکاف‌های درآمدی زیاد میان خانوارها در این جوامع است. نابرابری زیاد در درآمد همچنین با اختلاف در ابعاد دیگر از جمله جنسیت و قومیت ارتباط دارد. نابرابری باعث بیشتر شدن تفکیک شهری و تبعیض قومی و نژادی نیز شده است. به نوبه خود، این مشکلات اجتماعی مانع رشد ائتلاف بین طبقه فقیر و طبقه متوسط شده که برای اجرای سیاست‌های بازتوزیع عمومی بیشتر مورد نیاز است.

به طور خلاصه تجربه آمریکای لاتین تأثیر منفی شکاف‌های درآمد را بر اقتصاد (با سرمایه گذاری اندک، به ویژه در بخش‌های پویا و سرمایه انسانی و بحران‌های اقتصادی دوره‌ای)، سیاست (با کمک به دموکراسی‌های ضعیف و ترویج سیاست‌های فرد محور) و ساختار اجتماعی (با کمک به خشونت، بی اعتمادی اجتماعی و عدم انسجام) نشان می‌دهد. تاریخچه این منطقه هم چنین نشان می‌دهد که احتمال نابرابری در طول زمان وجود دارد و شانس ایجاد جوامع پویا و یکپارچه را بیشتر کاهش می‌دهد.

هزینه‌های نابرابری در آمریکای لاتین» [The costs of inequality in Latin America : lessons and warnings for the rest of the world]

نابرابری در همه جای دنیا در حال رشد است
آنچه امروزه بحث آمریکای لاتین را در محافل سیاسی به میان می‌آورد، این است که مشکلات مشابه در بسیاری از کشورهای دیگر به طور فزاینده‌ای مشهود است. نابرابری، دوگانه‌گرایی بازار کار، بحران‌های مالی و بی ثباتی سیاسی در همه جا در حال رشد است. کشورهای ثروتمندی مانند ایالات متحده بیشتر و بیشتر به آمریکای لاتین شباهت پیدا می‌کنند و اگر تغییر مسیر ندهند، در طولانی مدت بسیاری از فعل و انفعالات منفی برای این کشور قابل تصور است.

متأسفانه اجتناب از هزینه‌های نابرابری هربار دشوارتر خواهد شد؛ آمریکای لاتین نشان می‌دهد که معکوس کردن شکاف درآمد اساساً به دلیل بازخورد منفی سیاسی و اقتصادی دشوار است.

مباحث این کتاب می تواند برای اقتصادهای بزرگ در حال ظهور مانند چین و هند نیز مفید باشد. در سال‌های اخیر، هر دو غول آسیایی در حالی به سرعت رشد کرده‌اند که در بالاترین سطوح، تمرکز فزاینده‌ای از درآمد را تجربه می‌کنند. در نتیجه، آنها شاهد نوعی سیاست‌های نخبه محور و تضعیف کننده نهادهایی هستند که بیش از یک قرن در آمریکای لاتین مشهود بود. اگر اقتصاد آنها کند شود - مثلاً در پی همه گیری کرونا - تأثیرات منفی نابرابری در درآمد می‌تواند آشکارتر شده و نارضایتی‌های اجتماعی را افزایش دهد. در سایر مناطق در حال توسعه نیز نابرابری فزاینده، باعث تنش‌های اقتصادی و سیاسی است.

به زعم نویسنده، این کتاب بیش از هر چیز یک هشدار است: مطالب آن بر اساس تجربیاتی است که از هزینه‌های سیاسی و اقتصادی نابرابری در آمریکای لاتین به دست آمده است. چرخه‌های معیوب نابرابری زیاد، ضعف عملکرد اقتصادی و سیاست‌های ضد سیستم می‌توانند به راحتی از یک استثنا فراتر رفته و کم کم به یک هنجار تبدیل شوند؛ به گونه‌ای که بازگشت از آن دشوار خواهد بود. اگر آنها اکنون اقدام نکنند، در قرن بیست و یکم اوضاع‌شان به راحتی از بد به بدتر تغییر می‌کند.

با این حال، مطالعه تاریخ آمریکای لاتین درس‌های مثبتی را هم ارائه می‌کند. این منطقه به کانون ایده‌های ترقی خواه تبدیل شده است که دیدگاه‌های منحصر به فردی در مورد نابرابری و محرومیت ارائه می‌دهد. اقتصاددانان، جامعه‌شناسان، دین‌شناسان و مربیانی که از تجربیات روزمره خود دلگیر شده‌اند، نظریه‌های اصلی را بیان کرده و به دنبال سیاست‌های بلند پروازانه و اصلاحات سیاسی هستند. برخی از خلاق‌ترین و فعال‌ترین جنبش‌های اجتماعی جهان را می‌توان در آمریکای لاتین یافت. از جنبش کارگران روستایی بدون زمین (MST) در برزیل گرفته تا جنبش کوکالرو و حزب سیاسی آن یعنی جنبش حرکت به سوی سوسیالیسم (MAS) در بولیوی، فعالان آمریکای لاتینی با موفقیت توانسته‌اند به بسیاری از حقوق خود دست پیدا کنند. هر چند آنها نتوانسته‌اند نابرابری را به اندازه دلخواه خود کاهش دهند، اما این جنبش‌ها می‌توانند به بسیاری از فعالان سایر نقاط جهان آموزش دهند و برای آنها الهام بخش باشند.

به عنوان مثال، فعالیت این جنبش‌ها نشانگر اهمیت فشار از پایین به دولت‌های ناپاسخگو؛ نیاز ایجاد ارتباط میان درگیری‌های محلی و ملی؛ فایده پیوستگی برنامه‌های توسعه گسترده‌تر و لزوم ایجاد ارتباط میان طبقات است. علاوه بر این، جنبش‌های آمریکای لاتین در ترکیب تکنیک‌های سنتی ایجاد حرکت در جامعه و استفاده از رسانه‌های اجتماعی نوین بسیار موفق نشان داده‌اند.

مسیر اخیر آمریکای لاتین نیز فضای خوش‌بینی را دربر دارد: نابرابری را می‌توان حتی در این دوره جهانی سازی (نئولیبرال) و در محیط‌های دشوار نهادی کاهش داد. بین سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۳، بیشتر کشورهای آمریکای لاتین توزیع درآمد خود را بهبود بخشیدند، دقیقاً در زمانی که شکاف درآمد در سایر نقاط جهان در حال افزایش بود. برخی از عوامل این پیشرفت اخیر به ویژه برای اقتصادهای ثروتمند مهم نیستند، اما ممکن است برای کشورهای در حال توسعه حایز اهمیت باشند.

در برخی از کشورهای آمریکای لاتین، فقرا برای اولین بار در تاریخ، موضوع حقوق اجتماعی قرار گرفتند که باعث افزایش سریع درآمد آنان شد. قدرت رقابت انتخاباتی برای ارتقا سطح درگیری دومین درس مفید است.

سایر دروس این مطالعات برای کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه به طور یکسان مفید است. نتیجه سیاستی که برخی از دولت‌ها برای یکسان سازی مزایای اجتماعی که افراد مختلف دریافت می‌کنند، قابل توجه است. به عنوان مثال در اروگوئه سیستم مراقبت‌های بهداشتی تغییر یافت تا همه – چه کسانی که در صندوق‌های بیمه اجتماعی مشارکت می‌کنند و چه کسانی که بخشی از سیستم عمومی هستند – از همان مزایای سبد بهره‌مند شوند. ورود یک دولت چپ با تعهد تاریخی به عدالت و پیوند نزدیک با جنبش‌های اجتماعی باعث این اصلاحات بود. اروگوئه همچنین یک سیستم مراقبت ملی جدید را اجرا کرد که به طور هم‌زمان از سالمندان نیازمند و کودکان پیش‌دبستانی حمایت می‌کند.

این درس‌ها نشان می‌دهد که همه کشورهای جهان باید برای ارتقا عدالت به سرعت حرکت کنند. این کتاب با کاوش در گزینه‌ها و الزامات سیاسی برای تحقق عدالت به پایان می‌رسد. در طی این فصل‌ها نویسنده رابطه منفی بین نابرابری، توسعه اقتصادی و نهادهای سیاسی در آمریکای لاتین را نشان داده است. او ثابت کرده که چگونه شکاف درآمد با نتایج منفی اقتصاد سیاسی ارتباط دارد و چگونه این نتایج اغلب به توزیع بدتر درآمد منجر می‌شوند.

این کتاب در درجه اول باید توسط دولتمردان مطالعه شود. بویژه دولتمردان ایرانی باید به مطالعه این تجربیات بپردازند. در ادامه عموم مردم نیز باید از مخاطبان این کتاب باشند تا با مطالعه این تجربیات به مطالبه‌گری دست بزنند.

................ هر روز با کتاب ................

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...