چین و آمریکا؛ خیلی دور، خیلی نزدیک | الف


حتما به این سوال اندیشیده‌اید که آیا ایران و آمریکا می‌توانند با هم کنار بیایند؟ آیا تفاوت‌های ذاتی میان این دو نظام سیاسی وجود ندارد؟ اگر دارد این تفاوت‌ها موجب نمی‌شود که تفاهمی بین آنها شکل نگیرد؟ آیا این تفاهم منوط به عدول از مواضع قطعی سیاسی است؟ حتی اگر عدول از مواضع قطعی سیاسی صورت گیرد، مسئله حل خواهد بود و آمریکا حاضر به انعقاد یک رابطه منفعت‌آمیز با ایران می‌شود؟

چین» [On China] هنری کیسینجر [Henry Kissinger]

به خاطر داریم که بعد از گفتگوی تلفنی میان اوباما و آقای روحانی لطیفه‌هایی ساخته می‌شد که آخر هفته به نیویورک برویم یا شمال و چه لباسی بپوشیم. آیا این فرآیند، فرآیندی مستقیم و ساده است که در کوتاه مدت قابل انعقاد باشد؟ اینها سوالاتی است که در ذهن همه ما وجود دارد و طبیعی است به دنبال آن هستیم که پاسخ برای آنها بیابیم. شاید یکی از بهترین منابع برای کسب اطلاعات و آماده کردن ذهن در این زمینه کتاب «چین» [On China] نوشته هنری کیسینجر [Henry Kissinger] باشد.

محور اصلی این کتاب چگونگی شکل‌گیری رابطه سیاسی بین آمریکا و چین در زمان نیکسون و پویایی‌های این رابطه تا تا ابتدای دوره اوباماست. شاید برای نسل کنونی مشخص نباشد که نظام کمونیستی چین در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم چه بسا ایدئولوژیک‌ترین کشور کمونیستی جهان بود و شوروی را به دلیل داشتن رابطه سیاسی و دیپلماتیک با آمریکا سرزنش می‌کرد. حتی در جنگ کره، چین با آمریکا رودررو شد و مستقیما با یکدیگر جنگیدند. از قضا شروع رابطه سیاسی بین این دو کشور در زمان نیکسون صورت گرفت که به ضدیت با کمونیسم معروف و سرشناس بود. لذا اینکه این دو کشور بتوانند با یکدیگر رابطه دیپلماتیک داشته باشند دورترین فرضی بود که به ذهن هر کسی می‌رسید اما تغییرات محیط بین‌الملل و اقتضائات سیاسی موجب شد تا به رغم نقاط افتراق بسیار زیاد، نقاط اشتراکی نیز ایجاد شود. کتاب به تفصیل دیدارهای پنهانی که مدت‌های طولانی از طریق واسطه‌ها صورت گرفت تا نهایتا دیدار رسمی نیکسون از چین رقم بخورد را شرح می‌دهد. از آنجا که کیسینجر خود از عوامل اصلی این رایزنی‌های پنهانی و علنی بوده، شرح دقیقی از اختلاف‌نظرها و راه‌های غلبه بر آن ارائه می‌کند.

برخلاف آنچه که تصور می‌شود رابطه آمریکا با چین پس از آن دیدار یک رابطه طبیعی نشد. عوامل و تحولات مختلفی رخ داد که مانع شد تا این رابطه به یک رابطه برگشت ناپذیر تبدیل شود. در واقع می‌توان ادعا کرد که از ۱۹۷۲ تا سال ۲۰۰۱ که چین به سازمان تجارت جهانی پیوست، رابطه چین و آمریکا یک رابطه طبیعی همانند رابطه با دیگر کشورها نبود و در مواقع متعددی این احتمال می‌رفت که روابط به کلی گسسته شود. درگیری نظامی در مورد تایوان، روی کار آمدن ریگان، وقوع حوادث تیان آن من و تحریم چین توسط آمریکا، سقوط اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق، اولویت یافتن حقوق بشر در زمان کلینتون... همه و همه از حوادثی بودند که گاه این رابطه را به مرز گسست می‌کشاندند.

حسن کتاب در چند امر است. نخست آنکه نویسنده تاریخ چین از اواسط قرن ۱۹ تاکنون را به خوبی شرح و نشان می‌دهد که ذهنیت سیاست‌گذاران چینی در چه بستر تاریخی شکل گرفته است. دوم آنکه نویسنده تلاش کرده در هر تصمیم کلان سیاست مداران چینی، شوروی و آمریکایی، معادلات هزینه و فایده را برای خواننده تشریح کند. نهایتاً آنکه چون کسینجر خود در بسیاری از این ملاقات‌ها حضور داشته روایت دست اولی از تک‌تک شخصیت‌های درگیر در این مذاکرات ارائه می‌کند و ارزیابی خود از شخصیت‌ آنها را نیز بیان می‌سازد.

کتاب با حدود ۷۰۰ صفحه متن، نسبتا حجیم است اما چون لحن روایتگری دارد خواندن آن برای خواننده ساده می‌شود. مترجم [حسین راسی] در ارائه یک ترجمه روان و درست تقریبا موفق بوده است. البته در برخی موارد می‌توان ایرادهایی گرفت اما در مجموع کیفیت ترجمه، خوب و قابل قبول است و معمولاً ترجمه بودن اثر خود را در حین خواندن آن نشان نمی‌دهد. در نهایت خواندن این کتاب را به همه علاقه‌مندان به مسائل بین الملل و سیاست خارجی توصیه می‌کنم.
 

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...