کتاب «مهمان‌کشی» نوشته رسول حسنی ولاشجردی دربرگیرنده مقتل حضرت مسلم‌بن‌عقیل(ع) توسط انتشارات آفرینندگان منتشر و راهی بازار نشر شد.

مهمان‌کشی رسول حسنی ولاشجردی  مقتل حضرت مسلم‌بن‌عقیل(ع)

به گزارش خبرگزاری مهر، این‌کتاب دربرگیرنده مقتل حضرت مسلم بن عقیل (ع) است که براساس اسناد و منابع موثق و معتبر نوشته شده است. این‌کتاب اولین‌جلد از مجموعه «سوگنامه» است که بناست توسط این‌ناشر در حوزه ادبیات آیینی و عاشورایی چاپ شود.

مجموعه سوگنامه ۳ جلد خواهد داشت که با محوریت حوادث پیش از عاشورا، زمان عاشورا و پس از عاشورا چاپ می‌شوند. مهمان‌کشی به‌عنوان اولین‌جلد این‌مجموعه به وقایع پیش از عاشورا اختصاص دارد. جلد مربوط به حوادث عاشورا با عنوان «سلیمان کربلا» و جلد سوم با محوریت وقایع پس از عاشورا با عنوان «قافله‌سالار» منتشر می‌شوند.

در بخشی از کتاب «مهمان‌کشی» می‌خوانیم:

«مسلم بن عقیل و همراهانش با دو راهنما از قبیله قیس به‌سوی کوفه رفت. در بین راه، راهنمایان راه را گم کرده و آبی که با خود برداشته بودند به آخر رسید و تشنگی بر ایشان غلبه کرد تا آن‌که آن دو راهنما هلاک شدند. جناب مسلم بن عقیل و همراهانش به منزل خَبث رسیدند و با مشقت بسیار خود را به قریه مضیق رساندند و تشنگی خود را فرونشاندند.

مسلم بن عقیل از آنجا نامه‌ای برای حسین (ع) به این مضمون نوشت: «اما بعد من از مدینه با دو تن راهنما به کوفه رهسپار شدم، آن دو از راه کناره گرفته و راه را گم کردند و تشنگی بر ایشان سخت شد و چیزی نگذشت که جان سپردند و ما همچنان رفتیم و جز رمقی مختصر برای ما نمانده بود تا به آبی در مضیق رسیدیم. من این راه را به‌واسطه این جریانات به فال بد گرفتم. پس اگر ممکن است مرا از رفتن بدین راه معذور و معاف بدار. والسلام.»

مسلم بن عقیل نامه را به قیس بن مسهر داد تا به حسین (ع) برساند. حسین (ع) چون نامه را خواند استعفای مسلم را قبول نفرموده و در پاسخ نامه مسلم بن عقیل نوشت: «اما بعد، می‌ترسم چیزی تو را وادار بر ارسال استغفانامه و امتناع از رفتن به‌ ‌راهی که تو را رهسپار آن کردم، نکرده مگر خوف، پس به آن ‌راهی که تو را فرستاده‌ام برو و اندیشناک مباش والسلام.»

چون قیس بن مسهر صیداوی نامه حسین (ع) را به مسلم بن عقیل رساند آن جناب نامه را خواند گفت: «اما اینکه ترسیده باشم هرگز.» پس همراه قیس بن مسهر صیداوی و عماره بن عبدالله سلولی و عبدالرحمن بن عبدالله ارحبی به راه خود ادامه داند. مسلم در راه مردی را دید که مشغول شکار است. به او نگریست دید آهویی را با تیر زد و او را به زمین افکند مسلم گفت: «ان‌شاءالله دشمن خود را می‌کشیم.» پس با یاران خود به‌تعجیل به سمت کوفه روانه شد.»

 این کتاب با ۹۶ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۳۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...