با فرضِ اینکه حادثه درگذشت [مهسا امینی]، همانگونه که رسما گزارش شده، اتفاق افتاده، آیا بطور کلی این «نوع مردن» از نظر فقهی «قتل» بحساب می‌آید؟

برای رسیدن به پاسخ این سوال، توجه به این نکات لازم است:

۱. یک قاعده فقهی از پیامبر اکرم(ص) رسیده است که: هر کس که فردی را شب از خانه‌اش بیرون ببرد، ضامن است مگر اقامه‌ی بینه کند که او را سالم به خانه رسانده است: «کل من طرق رجلا باللیل فاخرجه من منزله فهو له ضامن... (کافی. فقیه. تهذیب)»
بر اساس این قاعده، اگر فردی را
‐ به زور ببرند و
‐ اجازه همراهی خانواده‌اش را هم ندهند
‐ و همه‌ی دقایق زندگی او در زمان غیبت، کاملا روشن و بدون ابهام نباشد،
مسئولیت جان او با کسانی است که او را برده اند، آنها «متهم» هستند و باید برائت خود را اثبات کنند و در این مورد، «اصل بر برائت» نیست.

۲. کسانی که فردی را به زور همراه خود می‌برند و سپس حادثه مرگ اتفاق می‌افتد، برای رفع اتهام از خود، باید گزارش مستند و معتبر از لحظه لحظه فرد متوفی در دوره حبس ارائه کنند و اگر این گزارش کامل نبوده و مثلا فیلم ناقص و یا شاهدان در مقطعی از زمان حضور نداشته باشد، اتهام ثابت است و باید آنان تبرئه خود را اثبات کنند. در اینگونه موارد، شهادت و گواهی کسانی که در دستگیری دخالت داشته و نیز همکارانشان، بی‌اعتبار است؛ چون از شرایط شاهد «متهم نبودن» است.

۳. خانواده متوفّی حق تحقیق و تفحص در باره حادثه را دارند و مسئولیت نهادهای حکومتی، موجب حذف اولیای متوفی در روند تحقیق نیست، آنها می‌توانند مستقیما و همراه متخصصان امین خود، در مراحل تحقیق از حادثه و یا کالبدشکافی و یا آزمایشات بعد حضور یابند. مانع شدن از این حضور و محرمانه تلقی کردن روند تحقیق، اعتبار نظر نهادهای مربوطه را مخدوش ساخته و با وجود اتهام، مساله را مشمول همان قاعده از پیامبر(ص) می‌نماید.

۴. با فرض اینکه مرگ متوفی در اثر اضطراب روانی(و نه ضربه جسمی) اتفاق بیفتد، باز هم نباید موضوع «قتل» را منتفی تلقی کرد؛ زیرا اگر این شرایط ناسازگارِ روحی در اثر حضور اجباری در یک فضای خاص اتفاق بیفتد، «سببیتِ» آن افراد در وقوع حادثه قابل انکار نیست؛ حتی اگر اصلِ احضار هم مجاز باشد.
روایت معتبری وجود دارد که خلیفه دوم زنی متهم به فساد را احضار کرد و او در اثر نگرانی و ترس، جنین خود را سقط کرد. اصحاب خلیفه، او را تسکین می‌دادند که چیزی نیست، تو در مقام تأدیب بودی و قصد خیر داشتی! ولی امیرالمومنین علی(ع) فرمود: دیه جنین بر عهده خلیفه است و حضرت به این وسیله، وقوع قتل توسط خلیفه را تایید فرمودند.(ارشاد. کافی. تهذیب)
فقهای بزرگی مانند علامه حلی همینگونه فتوا داده‌اند که مرگ در اثر ترس موجب ضمان است(منابع مختلف) و کسی که موجبات ترس و وحشت را فراهم کرده «سبب قتل» است.

۵. اگر فردی سابقه «بیماری» دارد و بدلیل آن سابقه به ضمیمه «ناراحتی» که شخصی بر او وارد می‌کند، مثل فریاد زدن بر سر او یا بردن در محیط پر استرس، از دنیا برود، از نظر فقهی، حکم قتل ثابت است: (شرایع: من صاح ببالغ فمات فلا دیه اما لو کان مریضا... لزم الضمان)

مثال دیگر: شخصی را که مبتلا به بیماری تنفسی است به فضایی ببرند که نتواند براحتی تنفس کند و در نتیجه بمیرد، هر چند آن فضا برای تنفس افراد معمولی، مشکل نداشته باشد.
فقها در اینجا توجه داده‌اند که گاه شرایط برای یک انسان سالم، خطرآفرین نیست و در این صورت مسئولیت کمتری متوجه متصدی آن شرایط است ولی نسبت به کسی که بیماری زمینه‌ای دارد، کمترین اوضاع نامناسب می‌تواند مسئولیت قتل را بدنبال داشته باشد. حتی اگر آن شرایط نگران کننده نه در حد «علت تامه»، بلکه به اندازه «جزء اخیر علت مرگ» برای بیمار باشد، باز هم قتل به آن انتساب پیدا می‌کند. برای اثبات «قتل» همین مقدار که کارشناسان تایید کنند که بیمار اگر در این شرایط و یا در این مکان نبود، دلیلی برای مرگش نبود، کافی است.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...