کتاب «متهم دادگاه Old Bailey» نوشته مرتضی قاضی از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شد.

متهم دادگاه Old Bailey مرتضی قاضی

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «متهم دادگاه Old Bailey» بخشی از زندگی مبارزاتی یکی از بازمانده‌های گروه «دستمال سرخ‌ها»، گروهی که به خونخواهی همرزمان شهیدشان، دستمال سرخ به گردن می‌بستند، در همان اوایل جنگ تحمیلی است که از سوی «شهید اصغر وصالی» برای ایجاد آرامش در مناطق غرب کشور راه‌اندازی شد.

بازمانده‌ای که برای انجام یک عملیات، به کشور انگلستان سفر می‌کند و طی یک حادثه در آن کشور، دستگیر، محاکمه و به مدت ۸ سال در آنجا، زندانی می‌شود.

این کتاب از جمله کتاب‌هایی است که تحقیق و نگارش آن سال‌ها زمان برده و پس از چهارده سال منتشر شده است.

در بخشی از کتاب آمده: «چند برگه جلویش بود و داشت با دقت می‌خواند. خوب بلد بود توجهم را به موضوعی جلب کند. برگه‌ها را چرخاند طرفم و دو سه جمله‌ای درباره‌اش گفت، جملاتی که همان اول در ذهنم قلاب انداخت و جذبم کرد. داستان آن برگه‌ها درباره گروهی از رزمندگان بود که در جبهه پارچه قرمز به گردن می‌بسته‌اند. تجسم‌شان کردم. افرادی شبیه کابوی‌های آمریکایی در ذهنم نقش بستند با یک تکه چوب کوچک گوشه دهانشان. از تصور خودم خنده‌ام گرفت. مطمئن شدم که پارچه قرمز را تحت‌تأثیر فیلم‌های وسترن روی گردنشان می‌انداخته‌اند.

توضیحات قاسمی‌پور، مسئول تحقیق روایت فتح در آن زمان، باب آشنایی‌ام با این گروه را باز کرد. محور گروهی که اسمش دستمال سرخ‌ها بود، شهیدی بود به نام اصغر وصالی. شهیدی که خیلی زود، در همان ماه‌های اول شروع جنگ به شهادت رسیده بود. اما در یک سال و نیم بعد از پیروزی انقلاب و در همان روزهای ابتدایی جنگ به همراه اعضای گروهش در آزادسازی پاوه و شهرهای دیگر کردستان آنقدر کارهای تأثیرگذار انجام داده بودند که امام درباره آن‌ها فرمود «اگر سپاه نبود کشور هم نبود. واحد تحقیق انتشارات روایت فتح، تحقیق درباره این گروه و اعضایش را به من واگذار کرد. چه آنهایی که شهید شده بودند و چه آنهایی که در قید حیات بودند. برایم جالب و عجیب بود که این بچه‌ها از چه خاستگاه اجتماعی برخاسته‌اند، چگونه به هم پیوند خورده‌اند و چگونه توانسته‌اند کشور را از مهم‌ترین بزنگاه سال‌های اول انقلاب عبور دهند».

این کتاب در ۴۳۲ صفحه مصور و با تیراژ ۱۱۰۰ نسخه و با قیمت ۴۷,۰۰۰ تومان از سوی انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...