پریسا صادقیه | اعتماد


پژوهش‌های نوظهور در زمینه شادی، پرسش‌های فلسفی دیرینه در این حیطه را دوباره بیدار کرده‌اند و جان تازه‌ای به آنها بخشیده‌اند. لورِیناِل. بِسِر با تحلیل این پژوهش‌ها از منظر فلسفی و درهم‌‌آمیختن نتایج مشارکت سایر حوزه‌ها در این حیطه، به درکی عمیق و منسجم از شادکامی دست یافته است که در عین حال برای افراد غیرمتخصص نیز قابل‌فهم است. «فلسفه شادکامی» [The philosophy of happiness : an interdisciplinary introduction] نوشته لورن بسر [Lorraine Besser-Jones] نخستین کتابی است که به ‌طور کامل، موضوعات نظری بنیادینِ مطرح در تمام مناقشاتِ مهم معاصر در مورد شادکامی را بررسی می‌کند. به مناسبت انتشار این کتاب با ویراستار آن تورج‌ الله‌وردی، دانش‌آموخته فیزیک و فلسفه علم و ویراستار این کتاب گفت‌وگویی صورت دادیم که از نظر می‌گذرد:

«فلسفه شادکامی» [The philosophy of happiness : an interdisciplinary introduction] نوشته لورن بسر [Lorraine Besser-Jones]

‌موضوع شادکامی و فلسفه شادکامی را از چه جهت مهم می‌دانید؟
اجازه بدهید ابتدا در مورد شادکامی صحبت کنم و سپس چند نکته را درباره اهمیت فلسفه شادکامی یادآوری کنم. صحبت در مورد اهمیت مفهوم شادکامی را با نقل قولی از خانم بسر، نویسنده کتاب آغاز می‌کنم: «شادی یکی از مهم‌ترین چیزها در زندگی است و برای بسیاری از ما کلام آخر است. درحالی که می‌دانیم شادی ممکن است تنها موضوع بااهمیت نباشد اما یافتن کسی که صادقانه معتقد باشد شادکامی بی‌اهمیت است کار بسیار دشواری است. در واقع اگر زمانی با چنین شخصی برخورد کنیم ... نگران این شخص خواهیم شد. چه کسی ممکن است فکر کند که شادی چیز خوبی نیست؟» این سخنان به خوبی نشان می‌دهند که در نگاه خانم بسر و در بافتار فرهنگی مدنظر او، پراهمیت بودن شادکامی چیزی نزدیک به بدیهی است.

البته قطعا اهمیت شادکامی در برخی فرهنگ‌ها بیشتر از فرهنگ‌های دیگر است و این در جای خود بسیار قابل تامل است، اما اجازه بدهید همدلانه از این رویکردهای متفاوت عبور کنیم و در این مورد با نویسنده کتاب همگام شویم و بپذیریم که شادکامی در بافتار فرهنگی بسیاری از کشورها از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. شهود ما هم احتمالا چنین باوری را تایید می‌کند. از نظر نویسنده کتاب اما، شادکامی نه تنها اکنون بلکه همواره مفهوم مهمی بوده است. از منظر تاریخی، شادکامی یکی از مفاهیم اصلی مورد توجه فیلسوفان بزرگ است. بسیاری از فیلسوفان برجسته -از افلاطون، ارسطو و اپیکور گرفته تا میل و بنتام و فیلسوفان معاصری نظیر نوزیک- مفهوم شادکامی را مورد تحلیل قرار داده‌اند و بر اهمیت آن (و گاه اهمیت منحصر به فرد آن) تاکید کرده‌اند، بنابراین مفهوم شادکامی، از گذشته تا اکنون همواره مفهوم مهمی بوده است.

‌‌آیا به نظر شما اهمیت شادکامی در حال حاضر بیش از اهمیت آن در گذشته است؟
احتمالا اهمیت شادکامی از منظر استدلال‌های فلسفی تفاوت زیادی نکرده است. به این معنا بسیاری از استدلال‌های پیشین با همان درجه اهمیت، اکنون نیز معتبرند، اما به نظر می‌رسد اهمیت شادکامی به دو دلیل بیشتر شده است؛ نخست به این دلیل که دانش علمی ما در مورد شادکامی و تاثیر مثبت آن بر انسان افزایش پیدا کرده است. به عنوان مثال مطالعات اخیر، همبستگی بین شادکامی و سلامت قلب یا تقویت سیستم ایمنی را نشان می‌دهند. پژوهش‌های معتبری از این دست، اکنون بسیارند. دوم هم به این دلیل که انسان در دوران مدرن و به‌ویژه در دهه‌های اخیر با مشکلات روانی متعددی نظیر افسردگی گسترده روبه‌رو شده است و شادکامی نقش پررنگی در تعدیل آن دسته از مشکلات ایفا می‌کند. برخی از آینده‌پژوهی‌ها نشان می‌دهند که طیف وسیعی از مردم تا سال 2050 میلادی مشکلات روانی نظیر افسردگی یا اضطراب را به شکلی جدی تجربه خواهند کرد، بنابراین اهمیت شادکامی از نظر علمی و به لحاظ کارآمدی عملی بیشتر شده است.

‌‌ چرا این کتاب خاص برای ترجمه انتخاب شد؟
اگر بپذیریم شادکامی مفهوم مهمی است و در دوران کنونی کارآمدی بالایی در حل برخی مشکلات جدی انسان معاصر به ویژه در سطح روان دارد، آنگاه دو نیاز جدی شکل می‌گیرد؛ نخست اینکه این مفهوم مهم باید تدقیق شود. به قول خانم بسر: «به‌رغم توافق گسترده در مورد اهمیت شادکامی، مفهوم شادکامی برای بسیاری از ما همچون یک راز است.» این مفهوم شادکامی که تا این اندازه مهم است چیست؟ آیا می‌توان تعریفی واحد از شادکامی ارایه کرد؟ آیا دریافت همه ما از شادکامی یکسان است؟ تصور ما از شادکامی تا چه اندازه با تعریف فیلسوفان از شادکامی سازگار است؟ آیا تعریف روانشناسان از شادکامی با تعریف فیلسوفان از شادکامی بر هم منطبق است؟ آیا شادکامی با به‌زیستی مرتبط است؟ با لذت چطور؟ چه چیزی سبب شادکامی ما می‌شود؟ علم شادکامی چه علمی است؟ آیا ملاحظات شادکامی را باید در اقتصاد و سیاست‌گذاری عمومی هم لحاظ کرد و بسیاری از این قبیل پرسش‌ها.

یکی از وظایف اصلی فلسفه شادکامی به عنوان یک حوزه اندیشه‌ورزی، تدقیق مفهوم شادکامی است. دوم اینکه اگر مفهوم شادکامی در حل برخی مشکلات انسان امروز کارآمدی بالایی دارد باید اطلاعات عمومی مردم درباره این مفهوم را بدون وارد شدن به جزییات فنی بالا برد. احتمالا یکی از مزایای بالا بردن سطح اطلاعات عمومی از شادکامی، افزایش سطح سلامت روان جامعه خواهد بود. دیگر آنکه ممکن است در سطح سیاست‌گذاری هم مطالبه‌های درستی شکل بگیرد. کتاب «فلسفه شادکامی، مقدمه‌ای میان‌رشته‌ای» هر دو هدف بالا را تا حد قابل قبولی محقق می‌کند. واقعیت این است که چند کتاب معتبر دیگر هم با عنوان فلسفه شادکامی یا عناوینی مشابه در دسترس بودند اما در میان تمام آنها، تنها این کتاب بود که هم هر دو هدف بالا را محقق می‌کرد و هم متنی غیرپیچیده و کمتر فنی داشت. البته یک دلیل دیگر هم در این مورد وجود داشت و آن هم سبک نگارش خانم بسر بود که اگر فرصت شد در پایان به آن اشاره خواهم کرد.

‌‌کمی هم در مورد بخش‌های مختلف کتاب توضیح دهید.
کتاب با یک فصل مقدماتی و با نگاهی تاریخی به مفهوم شادکامی آغاز می‌شود. در ادامه، مطالب کتاب در سه بخش اصلی و سیزده فصل ارایه شده‌اند. فصل آخر هم یک نتیجه‌گیری نسبتا خلاصه و کوتاه و البته بسیار مفید از کل کتاب است. بخش اول کتاب با عنوان «نظریه»، به کاوش نظریه‌های فلسفی پیشرو در مورد چیستی شادکامی می‌پردازد. لذت‌باوری، نظریه حالت هیجانی و شادی به عنوان رضایت، بخشی از موضوعاتی هستند که در چهار فصل این بخش بررسی شده‌اند. بخش دوم که ماهیت میان‌رشته‌ای دارد و بخش بسیار جذابی است تحت عنوان «چه چیزی سبب شادی ما می‌شود؟» ارایه شده است. این بخش شامل شش فصل است و از نقش ثروت، فضیلت و روابط در موضوع شادکامی گرفته تا قالب ذهنی و پارادوکس شادکامی و بحث بسیار جذاب اصالت و فریب را در بر می‌گیرد. احتمالا این بخش برای تمام افراد، فارغ از پیشینه‌ای که دارند مفید و جذاب خواهد بود. بخش سوم هم با عنوان «بافتار شادکامی»، به بررسی تاثیر پژوهش شادکامی در زمینه‌های روانشناسی، اقتصاد و سیاست‌گذاری‌ عمومی و همچنین مشکلات موجود در انجام پژوهش‌های تجربی درباره شادکامی می‌پردازد. به باور نویسنده، این بخش «به‌ طور کلی برای علاقه‌مندان به شناخت ظرفیت بالقوه پژوهش شادکامی برای تغییر شیوه تفکر ما نسبت به خودمان، تصمیم‌گیری‌های اقتصادی‌مان و اولویت‌های‌مان در سیاست‌گذاری عمومی، جالب توجه خواهد بود.» نهایتا در فصل آخر هم، نتیجه‌گیری خلاصه و مفیدی از کل کتاب ارایه شده است.

‌‌اگر توضیحی تکمیلی در مورد کتاب دارید آن را با خوانندگان در میان بگذارید.
اجازه بدهید ابتدا کمی در مورد خانم بسر نویسنده کتاب صحبت کنم. لورِینال بِسِر، استاد فلسفه در کالج میدلبری است و مقالات بسیاری در زمینه روانشناسی اخلاق، به‌زیستی و اخلاق فضیلت‌محور منتشر کرده است. خانم بسر بدون اغراق معلمی تواناست. تاکیدم روی معلم بودن به این دلیل است که شما در جای‌جای کتاب این را حس می‌کنید که انتقال مطالب کتاب به خواننده برای ایشان مهم است و خب به نظرم این یک ویژگی پراهمیت برای یک نویسنده است؛ چیزی که در بخشی از نویسندگان حوزه فلسفه نمی‌بینیم. کتاب فلسفه شادکامی، به گونه‌ای نوشته شده است که برای تمام افراد قابل استفاده باشد. نکته انتهایی اینکه این کتاب از آن دست کتاب‌هایی نیست که حقیقتی واحد در مورد شادکامی را برای شما آشکار کند. به بیان ساده‌تر از آن دست کتاب‌هایی نیست که بعد از خواندن آن بگویید، چه جالب! خب دیگر فهمیدم شادکامی چیست و اکنون می‌توانم آن را در یک جمله خلاصه و تعریف کنم. این کتاب به شما خواهد گفت اگر شادی را هم‌بسته یا معادل لذت درنظر بگیرید این مزایا و این معایب را خواهد داشت و اگر آن را به عنوان رضایت از زندگی درنظر بگیرید آن مزایا و آن معایب را خواهد داشت و... به همین ترتیب. در یک کلام، خواندن این کتاب به درک طرح کلی شادکامی کمک خواهد کرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...