چهارمین چاپ «قمارباز: با ۹ تفسیر» [The Gambler یا Igrok] داستایفسکی و ترجمه حمیدرضا آتش برآب توسط انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد.

قمار باز: با ۹ تفسیر [The Gambler یا Igrok] داستایفسکی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، چهارمین چاپ از «قمار باز» فئودور داستایفسکی را با شمارگان هزار نسخه، ۵۲۴ صفحه و بهای ۵۹ هزار تومان منتشر کرد.

نخستین چاپ این ترجمه سال ۱۳۹۵ با شمارگان دو هزار نسخه منتشر شد و چاپ پیشین (سوم) آن نیز سال ۱۳۹۸ با شمارگان دو هزار نسخه و بهای ۴۹ هزار تومان در دسترس مخاطبان قرار گرفت.

کتاب شامل ترجمه «قمار باز» به همراه ترجمه ۹ تفسیر از این اثر برجسته تاریخ ادبیات جهان است. عناوین تفسیرها و نویسندگان آنها به ترتیب از این قرار است:

«آنها از خانه قانون زده آمده‌اند» نوشته ورونیکا شاپاوالاوا
«فرم و فتیشیسم: اختلال اروتیک و اقتصادی در ادبیات» نوشته اندرو فینبرگ
«قمار باز: مطالعه‌ای در روانشناسی قومی» نوشته جوزف فرانک
«قمار باز و مانون لسکو» نوشته سرگی شولز
«اعتراف ضد قهرمان در ساختار هنری قمار باز» نوشته ناتالیا ژیوالوپاوا
«قمار باز: سودای اروپا» نوشته والینتینا گابدولینا
«دنیای دگرگونی: تزلزل فراگیر در قمار باز» نوشته جولین کانلی
«مرض قمار» نوشته فرناندو ماشادو دیاس
«قمار و شور: بی بی پیک پوشکین و قمارباز» نوشته گری رزنشیلد

همچنین در انتهای کتاب فهرست ترجمه قمار باز به برخی زبان‌های مهم و طرح جلد مشهورترین ترجمه‌ها نیز کار شده است.

«قمار باز» یکی از مشهورترین رمان‌ها در تاریخ ادبیات جهان است. داستایفسکی در این اثر به روایت ماجراهای خانواده‌ای روس پرداخته که بر اثر تحولات و بی‌لیاقتی‌ها ثروت خود را از دست داده و مجبور به مهاجرت به کشور دیگری شده‌اند. راوی داستان که معلم فرزندان این خانواده است داستان را در حالی روایت می‌کند که یا از قمارخانه برگشته است یا در راه قمارخانه است. وی که به شانس خودش در قمار اعتقاد راسخ دارد مدام در اندیشه قمار است و آن را تنها راه محقق شدن خواسته‌هایش می‌داند.

«قمار باز» بیانی از طرز زندگی و مقایسه بین طبقه بورژوا و اشراف در مقابل طبقه دهقان و مردم پایین‌دست جامعه است. قهرمان و راوی داستان که معلم سرخانه‌ای بیش نیست، با وجود این‌که رفتارهای اشرافی را از اینان آموخته، اما می‌داند که زندگی احمقانه بورژوایی آنها تا چه حد پوشالی و حقیر است و چون بر این امر آگاه است، از اینکه از این اجتماع پوشالی دل بکند ابایی ندارد و حتی قماربازی خود را با آن‌که همه آن را نشانه ضعف او می‌دانند، برتر و بهتر از تظاهر به اشرافی‌گری می‌داند.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...