تنها دانشگاهی که با ابتکاری جهانی در تعریف دانشگاه شروع کرد -و معمولا از آن حرف زده نمیشود- دانشگاه همدان است... بعد از انقلاب نیز روحانیون خود را رقیب دانشگاهیان میدیدند و بین این دو گروه رقابت بود که بالاخره دانشگاه شکست خورد... نماینده مجلس میگوید: صد تا استاد جدید به دانشگاه شریف بفرستید!... دانش ما مبتنی میشود بر نقل حرف دیگران: «خرد نقال»... دوره قاجار «دوران بهت» ماست؛ دوران صفویه هنوز بهت نبود، آنجا هنوز ازخودمتشکر بودیم
...
نوعی بیادبی علمی است که انواع و اقسام دارد... درک درستی از علم مدرن نداریم ... مظاهری از این علم مدرن مثل دانشگاه و پژوهشگاه را داریم... حدود 900 مجله علمی فارسی و انگلیسی در کشور ما مجوز دارند!... لذا میگوییم: چه اشکال دارد تزش را بخرد؟! استاد راضی، دانشجو خوشحال... هیچ وقت باور نکردیم که آنها حرف جدیدی برای گفتن دارند، فکر میکنیم ابزاری دارند که ما آن را میگیریم... حل مسائل جامعه برای این دانشگاه تعریف نشده
...
در حال بارگزاری ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی میپردازد که در آنها قضاوتها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیتهای قبل از فرآیند تصمیمگیری حتی اگر کاملاً بیربط باشند، میتوانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیرگذار باشند... یکی از راهحلهای اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوتهای انسانی با قوانین یا همان الگوریتمهاست
...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوههای مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماقکشی و کلاهبرداری امرار معاش میکند... لمپن امروزی میتواند فرزند یک سرمایهدار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپنها را ذخایر انقلاب» نامید
...
نقدی است بیپرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بیمعنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسندهی کتاب میتازد و او را کاملاً بیاطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف میکند... او در این کتاب بیاعتنا به روایتهای رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است
...
بهعنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده والمارت کار کرد. او بهزودی متوجه شد که حتی «پستترین» مشاغل نیز نیازمند تلاشهای ذهنی و جسمی طاقتفرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل میشوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانههای نامرغوب زندگی میکنند تا خانههای دیگران بینظیر باشند
...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالیاش اخراج و خانههایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانوادهاش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت میکند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی میرود... شخصیت کوچدادهشده یکی از ویژگیهای بارز جهان ما به شمار میآید
...