زندگی زیرِ سایه تعصب | آرمان امروز


سه‌گانه «دختران کابلی» [The breadwinner & Parvana’s journey & Mud City] یکی از غم‌انگیزترین کتاب‌هایی است که درعین زخم‌زدن به قلبتان، فکرتان را هم درد می‌آورد؛ کتابی که با خواندن هر جمله آن، با خود می‌گویید مگر گناهِ زن‌بودن چیست؟ مگر ما خودمان انتخاب کرده‌ایم که زن باشیم؟ داستانی که با خواندنش، چراهای زیادی به ذهنتان می‌رسد که هیچ کدام جوابی جزء تعصبِ کورکورانه و جاهلیت ندارند؛ جاهلیت و تعصبی که نه‌فقط زنان و دختران جوان، بلکه همه مردم بی‌گناه افغانستان (و زنان خاورمیانه) باید تاوان آن را بدهند.

خلاصه رمان دختران کابلی» [The breadwinner & Parvana’s journey & Mud City]  دبورا الیس [Deborah Ellis]

سه‌گانه «دختران کابلی» اثر دبورا الیس [Deborah Ellis] که با ترجمه شهلا انتظاریان از سوی نشر قدیانی منتشر شده، داستان دختری به‌نام پروانه است که مجبور می‌شود موهای زیبایش را کوتاه کند و لباس پسرانه بپوشد تا در نبودِ پدر، نان‌آورِ خانه شود. چرا پدر در خانه نیست؟ چون طالبان او را به جرم تحصیل در انگلیس دستگیر کرده و حالا کسی نیست که کار کند و پول دربیاورد تا خرج خانه را بدهند. چرا پروانه برای نان‌آوری انتخاب می‌شود؟ چون طالبان دستور داده که زنان در خانه بمانند. هیچ زنی بدون چادر، برقع و همراهی پسر یا شوهرش، اجازه بیرون‌آمدن از خانه را ندارد. پس مادر و خواهر بزرگ‌تر پروانه باید در خانه بمانند و این نان‌آورشدن، وظیفه پروانه ریزنقش است. حالا پروانه باید به‌جای پدرش، کنار بازار زیرانداز پهن کند و نامه مشتریان را بخواند یا برای آن‌ها نامه بنویسد.

خانم دبورا الیس، به‌همین خاطر اسم کتاب اول از این سه‌گانه را، «نان‌‌آور» گذاشته است. پروانه کارهای مختلفی را برای درآمد بیش‌تر انجام می‌دهد که قلبتان را به درد می‌آورد. در ادامه داستان، برای خواهر بزرگ‌تر، به نام نورا، یک خواستگار در کشور پاکستان پیدا می‌شود که تابه‌حال حتی او را ندیده است. اما نورا تصمیم می‌گیرد حداقل برای فرار از این شرایط، به این ازدواج تن بدهد. پس همراه با مادر و برادر کوچک‌تر به‌نام علی، به پاکستان می‌رود. پروانه هم باید پیش یکی از دوستان مادر بماند تا اگر پدر آزاد شد، بتواند به او خبرها را برساند.

در کتاب دوم، با یک جهش در داستان مواجه هستیم و در بخش‌های بعدی داستان، متوجه می‌شویم که بعد از پشت‌سر‌گذاشتن پروانه، چه بلایی سر او می‌آید. این کتاب «سفر پروانه» نام دارد. داستان سفری را بیان می‌کند که پروانه مجبور است برود تا مادر و خواهرش را پیدا کند. در ادامه داستان متوجه می‌شویم که پدر از زندان آزاد شده، اما بعد از مدتی به‌خاطر بیماری فوت کرده و حالا دوباره پروانه تنها است. بدون پناه به سمت پاکستان راه می‌افتد تا حداقل مادر را پیدا کند.

سر راه در یک روستای متروکه، پسر نوزادی را پیدا و او را نیز با خود همراه می‌کند و اسمش را حسن می‌گذارد. در ادامه سفر، با پسربچه دیگری آشنا و او نیز با پروانه همسفر می‌شود. در این کتاب، همراه پروانه و برادران جدیدش، از گرسنگی شکمتان درد می‌گیرد، لب‌هایتان از تشنگی ترک می‌خورد، به‌خاطر آب‌های آلوده بیمار می‎شوید، از خستگی پاهایتان به زق‌زق می‌افتد و فکر می‌کنید دیگر نمی‌توانید به این زندگی ادامه بدهید. اما باز هم باید پیش بروید. چون حالا مسئولیت یک پسر کوچک‌تر هم با شما است و باید مادر را پیدا کنید. مادر می‌تواند تمام این سختی‌ها را حل کند.

بعد از پایان‌یافتن «سفرِ پروانه»، به کتاب سوم می‌رسیم: «شهر گلی». شخصیت اصلی «شهر گلی»، دختری به نام شوزیه است. شوزیه هم مانند پروانه خودش را به شکل پسرها درآورده تا بتواند در بازار کار کند و پول دربیاورد، بلکه شکم خودش، پدربزرگ، مادربزرگ و مادر را سیر کند. در همین بازار است که پروانه و شوزیه دوست می‌شوند. داستان شوزیه هم غم و غصه مخصوص به خودش را دارد. شوزیه می‌خواهد به فرانسه برود.

برخلاف پروانه که مسئولیت‌ خوانواده‌اش را پذیرفته و برای زنده‌نگه‌داشتن آن‌ها تلاش می‌کند و به سختی‌های طاقت‌فرسا تن می‌دهد تا مادرش را پیدا کند، هدف شوزیه پول‌درآوردن برای فرارکردن از خانه است. وقتی دیگران داستان شوزیه را می‌شوند، او را سرزنش می‌کنند که چرا مسئولیت‌پذیر نیست. اما مگر می‌شود از او همچین انتظاری داشت؟ شوزیه یازده سال بیش‌تر ندارد، ولی پدربزرگش می‌خواهد او را شوهر بدهد تا بتواند با پول مهریه‌اش شکم بقیه اعضای خانواده را سیر کند. شما باشید از خانه فرار نمی‌کنید؟

خانم دبورا الیس این داستان را از سفرش به کمپ‌ پناهندگان افغانستان و صحبت با زنان آن‌جا الهام گرفته است. به خاطر همین اقدامات او در کمپ پناهندگان افغانستان از جمله بهترکردن شرایط زندگی آن‌ها و کمک به زنان و دختران، طالبان او را تهدید به قتل کرده است. دبورا الیس ماه‌ها در اردوگاه‌های پناهندگان زندگی کرده و با زنان افغان صحبت کرده است تا بتواند داستان‌های آن‎ها را مستند و برای جهان تعریف کند. شایان ذکر است که خانم الیس، درآمد خود از فروش این سه‌گانه را به انجمن زنان کانادا برای زنان افغان اهدا کرده است.

نکته جالب درباره سه‌گانه «دختران کابلی»ِ دبورا الیس، تصویری است که او از کودکان در زمان مصیبت و فاجعه می‌سازد. پروانه، شوزیه و شخصیت‌های دیگر داستان، در تحمل سختی‌ها و آسیب‎ها، به‌شدت قوی‌اند؛ درحالی‌که همچنان رفتارهای بچگانه را می‌توانید در داستان ببینید. با خواندن این کتاب می‌توانید همچنان روحیه بچگانه، خودخواهی و لجبازی کودکانه را شناسایی کنید. بچه‌ها در این سه‌گانه زجر می‌کشند و حتی برای گرسنه‌نماندن علف می‌خورند و تمام سختی‌ها را تحمل می‌کنند. اما هنوز هم بازی می‌کنند، قدرت تخیلشان را راه‌ می‌اندازند تا بتوانند غذاهای خوشمزه و کوزه‌های پر از پول را تصور کنند، باهم دعوا می‌کنند و خسته می‌شوند و به‌معنای واقعی کلمه، کودک هستند. اما کودکانی که در زجر و سختی، غوطه‌ورند.

«دختران کابلی» اگرچه برای نوجوانان نوشته شده، اما خواندن آن سن و دوره خاصی نمی‌شناسد. همه ما در هر نقطه از جهان، به‌ویژه خاورمیانه، باید دختران کابلی را بخوانیم تا بتوانیم ذره‌ای از درد و رنجِ زنان و دختران افغان را، که درد و رنج همه زنان خاورمیانه است، درک کنیم؛ فهمِ این «حق» است که می‌تواند ما را در مسیر ساختن خاورمیانه‌ای آزاد و دموکرات یاری برساند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...