کار مورخ پیوند تاریخ به آگاهی | عصر ایران


عبدالله عروی اندیشمند مغربی متولد سال 1933 میلادی در کتاب «مفهوم تاریخ: واژه‌ها و روش‌ها» [مفهوم‌التاریخ: الال‍ف‍اظ و ال‍م‍ذاه‍ب‌] به سراغ تعریف و شناخت مورخ می‌رود و درباره حرفه‌ی مورّخ و جوانب مختلف آن می‌نویسد، یعنی توصیف ذهنیّت کسی که با نگاه خاصی که حرفه‌ی او درون جامعه‌اش آن را مرزبندی می‌کند دربارۀ رویدادهای گذشته سخن می‌گوید. به این ترتیب کتاب با بحثهایی پرشور درباره مورخ و کار مورخ ما را به جهان هرودت، توسیدید، طبری و ابن‌خلدون، میشله و کارلایل می‌برد و به سوی درک دنیای تاریخ‌نگاران از دیروز تا امروز رهنمون می‌شود.

«مفهوم تاریخ: واژه‌ها و روش‌ها» [مفهوم‌التاریخ: الال‍ف‍اظ و ال‍م‍ذاه‍ب‌] عبدالله عروی

عروی در ابتدا به موضوع بنیادین حضور تاریخ، گذشته غایب و خبر حاضر می‌پردازد: همه‌ی رویدادهای گذشته با اخبارشان (آثارشان) حضور دارند و بررسی این اخبار فرایندی است که همواره در اکنون صورت می‌گیرد. تاریخ در دو معنا حضور دارد: حضوری با گواهی‌ها و حضوری در ذهن مورّخ. هر روایتی از گذشته، فرایند بازآفرینی بدون حرکت است. راوی به گذشته‌ی دور بازنمی‌گردد و در اعماق نفس رخنه نمی‌کند ــ‌اینها تشبیهات خطابه‌ای است‌ــ گذشته به‌شکل خبر، حاضر و پابرجاست و از این نظر میان گذشته‌ی غایب و خبر حاضر تفاوتی وجود ندارد. پس سخن شکل می‌گیرد. سخن رایجی را به یاد بیاوریم: انسان تغییر نمی‌کند، این جمله به چه معنی است؟ نخست متناقض به نظر می‌رسد، زیرا گوینده‌ی آن همچنان تغییر احوال را توصیف می‌کند. اما انسانی که تغییر نمی‌کند انسان جسمانی و حیوانی نیست. این نوع انسان همراه با محیط خویش تغییر می‌کند. اما انسان به‌ یاد آورنده، انسان مورّخ کاملی که تبلور همه‌ی راویان از گذر سده‌هاست، اوست که تغییر نمی‌کند زیرا او منزلگه هر تغییر است. احوال ضبط‌شده‌ی گذشته قائم به اوست، پس او در تعریف ثابت است و اگر تغییر کند از درک احوال غیر مترقبه و زودگذر عاجز می‌ماند.

عروی از تحلیل انسان مورخ سه نتیجه را استنباط می‌کند: نخست، سخن دربارۀ احوال گذشته نوعی از مشاهده است و آنچه از گذشته بازمانده، اخباری است که بر گذشته دلالت دارد و با ما معاصر است. دوم، تاریخ مجال برداشت است، زیرا مورّخ همه‌ی اخبار ضبط‌ شده را در ذهن دارد و می‌تواند آنها را با یکدیگر مقایسه کند و از میان آنها پندها و قوانینی بیرون بکشد. سوم، خلاصه‌ای بدیهی وجود دارد که بیشتر مورّخان قدیم که از تاریخْ مکتب اخلاق و سیاست ساخته‌اند به آن اذعان دارند و تاریخ را مجال آزادی بشری می‌دانند، زیرا آگاهی بر توانایی‌مان به ترجیح و انتخاب با دریافت و برداشت همراه است، امری که تاریخ را مجال آزادی بشری می‌سازد.

از نگاه عروی، اساس کار مورخ: پیوند تاریخ ـ رویدادها به آگاهی است؛ آگاهی- ای که در تعریف، انسانی است. آنچه پیش از تاریخِ آگاه است اساطیر می‌نامیم زیرا تاریخی بدون آگاهی، روایتی بدون بررسی و پژوهش است. از این زاویه است که مفهوم پیش‌‌ـ‌از‌ـ‌تاریخ (پیشاتاریخی) پامی‌گیرد؛ مفهومی که بیانگر حوزه‌ی مطالعه‌ی انسان و پیرامون او در غیاب آگاهی است. انسان، موضوع مطالعه، آگاه به خویش نیست و مطالعه‌کننده نمی‌تواند آگاهی‌ای را درک کند که وجود نداشته باشد و مفهوم پیشاتاریخ گرچه از نظر زمانی محدود است، اما چون به دوره‌ای پیش از تبلور آگاهی مربوط می‌شود، آینده‌ای نامحدود دارد. بدین معنا که سرشت انسان به‌شکل مستمر قابل مطالعه است حتی پس از آنکه به دگرگونی‌های خویش و محیط پیرامونش آگاه شده باشد.

به باور عروی مورّخ ناظر است و در معنایی دیگر، پژوهشگر: گفتیم، دانش تاریخ بر تأمّل (و آنچه قیاس و استنباط به دنبال دارد) استوار است و واژه‌ی نظرورزی ممکن است به همین معنا فهمیده شود، همان‌طور که واژه‌ی پژوهش به اطمینان به آنچه حاضرِ فراخوانده‌شده به ذهن است، اشاره دارد. صفات برگرفته از حفظ و حضور و نظرورزی و گواهی، بنا به تعریف در مورّخ گرد آمده‌اند. اینجاست که آن ارتباط آشکار می‌شود؛ ارتباطی که مورّخان به آن اشاره کرده‌اند: ارتباط بین تاریخ و سیاست، اندیشه و عمل در موضع مکتب فلسفی (که تاریخ را با هدف توجیه و اصلاح مطالعه می‌کند) نهفته شده است و معمولاً به‌مثابه‌ی دلیلی بر نسبیت معرفت تاریخی، ذکر می‌شود. (هر پژوهشگر حوزه‌ی تاریخ از وقایع گذشته آنچه در تحقق اهدافش یاری می‌رساند، ذکر می‌کند.) اما موضوع به‌مراتب ژرف‌تر از اینهاست. این مقوله بر تأمل و استنتاج بنا شده است.

نکته‌ی این مقوله این است که مورّخان بزرگ درواقع مردان تاریخ در معنای دوگانه‌اش، یعنی مردان سیاست و مردان پژوهش بودند، تاریخ می‌نوشتند و در آن اثرگذار بودند و مورّخ حرفه‌ای وجود نداشت که در ایفای نقش سیاسی تلاش نکند. اما استنتاج، علت ملاحظه پیشین، اینکه مورّخ هنگامی مورّخی واقعی است که به تأثیرگذار تبدیل شود و در این صورت جدا کردن ناظر از منظور و واضع از موضوع، ممکن نیست. مورّخ جنبه‌ی تاریخی (خلاقیت) را در انسان کشف می‌کند و ضرورتاً به انسانی تاریخی تبدیل می‌شود و این نتیجه به‌خودی‌خود به مجرد تحقق بازآفرینی حاصل می‌شود. این واقعیت روان‌شناختی را کسی نفی می‌کند که در سیاهی شب هیزم جمع می‌کند و تنها در کتاب‌ها و نه لابه‌لای صفحات زندگی به دنبال تاریخ است و نه مورّخان بزرگ و نه قهرمانان را می‌شناسد، می‌گوییم شیوه‌ی مورّخ حرفه‌ای خشک و بی‌روح است و این در حالت‌های استثنایی غالباً درست است. این همان نشانه‌ای است که هر از گاهی بیانگر وقوع چیزی شبیه به کشف و انفجار، لحظه‌ی یکی شدن و همخوانی، میان اندیشه و عمل است.

در این نقطه است که عروی از برتری توسیدید به هرودت یاد می‌کند: توسیدید همه‌ی اخبار قرون خالیه (سده‌های دور) را گمانی و تحقق‌نیافته می‌داند، سپس تصمیم می‌گیرد تاریخ اکنون را که پس از اندکی گذشته خواهد شد، ثبت کند. رصد کردن اکنونی که پس از اندک زمانی گذشته خواهد شد، در اینجا دو فرایند باهم تلاقی دارند : از یکسو گذشته را گام‌به‌گام پیش بردن و از سوی دیگر به اکنون کشاندن و بازنمایی کردن است. او رویدادها را در حال روی‌دادن ثبت می‌کند و در آن حال تحلیل می‌کند، نتایجی را که همچنان پنهان است جویا می‌شود، آنگاه علل آشکارشان را برملا می‌کند. کار خود را در مقایسه با هر لحظه‌ای که توقع تحقق آن می‌رفت، دنبال می‌کند. میان این موضع او و موضع سیاستمدار چه تفاوتی وجود دارد؟ (او پیش از آنکه به‌اجبار ناظر و گواه رویداد باشد سیاستمدار بود.) او در هر دو حالت بررسی و تأمل می‌کند، نتیجه می‌گیرد، مقایسه می‌کند، آنگاه تصمیم می‌گیرد.

توسیدید در سرآغاز کتابش آورده است: «او در نقل عبارت‌های سفیران آن‌چنان که هستند امین خواهد بود، اما این سبب نمی‌شود که عبارت‌های آنان را آن‌چنان که شایسته‌ی جایگاه سفیران است ویرایش نکند و سامان نبخشد. آیا رئیس دولت پیش از اتخاذ تصمیم در مورد گزارش‌های سفیران، همین کار را با این گزارش‌ها نمی‌کند؟» چرا مورّخ آتنی این چنین می‌نویسد؟ آیا این کار او جنبه‌ی فخرفروشی و مباهات دارد؟ هرگز این چنین نیست. بلکه می‌نویسد: «تا رویدادِ رو به زوال را به رویدادی زوال‌ناپذیر تبدیل کند.» (این گفته‌ی خود اوست). اما کدام اثر جاودانه است؟ این تنها خود کتاب نیست که جاودانه می‌شود بلکه تجربه‌ی انسانی توسیدید است که با تأمل به احوال یونانیانی که در جنگ با یکدیگر بودند جاودانه می‌شود، تجربه‌ای با موضوع محدود و معنایی جاودانه به‌گونه‌ای که هرکس آن را به ذهن خویش فرا بخواند، آن را آن‌چنان که توصیف‌کننده و تحلیلگرش زیسته است از نو خواهد زیست و تنها تجربه‌ای که هرگز کهنه نمی‌شود، احساس به آزاد بودن عقل بشری است. آیا هرودت این تجربه را زیسته است؟ آری، دست‌کم آن را به‌طور جزئی زیسته نه در همه‌ی آنچه نوشته بلکه در بخشی از آن. او در آن بخش، واقعاً مورّخ است، اما جز آن، او روزنامه‌نگاری دوره‌گرد است که توصیفگر انواع اقوام و کرانه‌هاست.

و عروی در نهایت گفتار خود به این پاراگراف درخشان می‌رسد: هنگامی که مورّخ در تراز بالایی از آگاهی باشد. در آنِ واحد تجربه‌های فیلسوف و قهرمان و هنرمند را با هم می‌زید و اینجاست که میان تاریخ فرد و همگان، میان زندگی‌نامه و تجربه‌ی فکری، میان قهرمان و ادراک مورّخ تفاوتی وجود نخواهد داشت.

کتاب «مفهوم تاریخ: واژه‌ها و روش‌ها» با ترجمه سید محمد آل‌ مهدی در ۲۸۶ صفحه توسط انتشارات اختران رهسپار بازار کتاب شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...