امروز سالروز درگذشت ابوالقاسم حالت است. طنازی که معتقد بود: طنز موجب تنبه می‌شود و خفته را بیدار می‌کند، اما با قلقلک نه با لگد! ولی متأسفانه در این مملکت، تاکنون از توجه به طنز و اثرات سودمند و حیات‌بخش آن غفلت شده است.

دیوان ابوالعینک ابوالقاسم حالت

به گزارش کتاب نیوز به به نقل از ایسنا، ابوالقاسم حالت پس از عمری ۷۳ ساله در سوم آبان ۱۳۷۱ درگذشت؛ او که طنزپرداز، مترجم، شاعر و سراینده‌ اولین سرود ملی پس از پیروزی انقلاب است، متولد ۱۲۹۲ شمسی در تهران بود. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان مروی تهران به پایان برد و به استخدام شرکت ملی نفت ایران درآمد و تا زمان بازنشستگی در سال ۱۳۵۲ در آن‌جا ماند. به دلیل توانایی نوشتن و روحیه طنزپردازی که داشت، برای نشریات شرکت نفت هم مطالب ادبی و طنز تهیه می‌کرد. مثلا با نهضت ملی شدن صنعت نفت و خشم مردم از انگلیسی‌ها، شعری بدین مضمون سرود:

«شرکت نفت انگلیس امروز انگل این دیار ویران است
ورنه عنوان تلگرافی آن به چه منظور انگل ایران است»

او در ۱۳۱۷ در هفته‌نامه فکاهی توفیق با حسین توفیق مدیر آن شروع به همکاری کرد و اشعار فکاهی خود را در آن هفته‌نامه منتشر می‌کرد و این همکاری را تا آخرین شماره روزنامه توفیق ادامه داد. در سراسر این مدت، بحر طویل‌های او به امضای «هُدهُد میرزا» منتشر می‌شد و شعرهایش را با نام‌های مستعار «خروس لاری»، «شوخ» و «ابوالعینک» به چاپ می‌رساند. این طنزپرداز پس از انقلاب هم مدت زمانی نسبتا طولانی با مجله «گل‌آقا» همکاری داشت.

او در آغاز انقلاب اسلامی، سرود جمهوری اسلامی را با عنوان «پاینده بادا ایران» و با مطلع «شد جمهوری اسلامی به پا» ساخت.
ترانه‌سازی نیز یکی دیگر از کارهای ذوقی حالت بود و با ترانه‌های فکاهی از اوضاع سیاسی و اجتماعی آن زمان انتقاد می‌کرد. این ترانه‌ها به‌عنوان «پیش‌پرده» در تماشاخانه تهران به وسیله مجید محسنی (عمقلی صمد معروف رادیوی آن روز) حمید قنبری و جمشید شیبانی و در تماشاخانه گهر به وسیله عزت‌الله انتظامی اجرا می‌شد.

در بهار ۱۳۲۵، فکاهیات خود را در دو جلد با عنوان «فکاهیات حالت» منتشر کرد. رهی معیری درباره او، این شعر را ساخت: به شعر اکثر گویندگان نیابی حال / زهی ترانه حالت که حالتی دارد. و حالت آن را به پیشنهاد خودِ رهی، در روی جلد کتاب چاپ کرد.

ابوالقاسم حالت به زبان‌های انگلیسی، عربی و فرانسوی مسلط بود و با رادیو نیز همکاری می‌کرد و در سال‌های بعد از انقلاب، با مرحوم کیومرث صابری، همقدم شد و در هفته‌نامه گل‌آقا (که فصل تازه‌ای از طنز را در ادبیات ایران گشود) قلم می‌زد.

سیدعمادالدین قرشی در مقدمه کتاب «همیشه استاد» که یادنامه‌ای برای ابوالقاسم حالت است، می‌نویسد:

«ابوالقاسم حالت استاد طنزپرداز ایران، سه خصلت بارز داشت که هر سه ستودنی و دوست‌داشتنی‌ست: آرامش و خونسردی، عدم تظاهر و بی‌اعتنایی به شهرت و مقام، پرکاری و سخت‌کوشی. او برخلاف خیلی از شعرا و طنزنویسان (و خاصه فکاهه‌نویسان) آرام و خونسرد بوده. با نگاهی به آثار مکتوب استاد این مهم را می‌توان به راحتی فهمید. ابوالقاسم حالت نه انقلابی بود و نه رجل سیاسی اما نویسنده و شاعری بود که هم به انقلابیون تنه می‌زد و هم به رجال سیاسی و هم به روشنفکران و هم به نویسندگان دیگر. شاید خواننده‌ محترم و محترمه‌ جوان، نداند که ابوالقاسم حالت در زمانی که هنوز بیست سال سن نداشته به سردبیری روزنامه فکاهی توفیق انتخاب می‌شود. زمانی که هنوز سی سال سن نداشته، از سوی ملک‌الشعرا بهار (ریاست کنگره) به اولین کنگره‌ نویسندگان ایران دعوت می‌شود و در کنار بزرگانی همچون رهی‌معیری، ناتل‌خانلری، حکمت، حمیدی‌شیرازی، چوبک، هدایت، نواب‌صفا، دهخدا، شهریار، همایی، یغمایی و… شعر می‌خواند و تقدیر می‌شود. شاید اصلی‌ترین دلیل انتخاب عنوان این یادنامه (همیشه استاد)، برای نگارنده نیز همین خصیصه بوده است.»

در این کتاب از قول ابوالقاسم حالت، چنین تعریفی از طنز و شوخ‌طبعی آمده است: «…اصلاح اخلاق فرد کاری است که به اندازه‌ کافی شاعران و نویسندگان قدیم مانند سعدی و سنایی و مولانا و دیگران با آثار منثور و منظوم اخلاقی خود انجام داده‌اند. امروز بیشتر بازگو کردن و برطرف ساختن مفاسد جامعه مطرح است نه اصلاح معایب فرد و طنز یکی از برنده‌ترین حربه‌ها برای پیروزی در این میدان است. گاهی لحن شوخی، اگر استادانه ادا شده باشد، اثری معجزه‌آسا دارد که بیان جدی فاقد آن است. گاهی یک موضوع که در قالب جمله‌ کوتاه طنزآمیزی بیان می‌شود، حکم تیری را پیدا می‌کند که درست به هدف می‌خورد ولی شاید همان موضوع، حتی اگر با انشایی عالی به صورت چند صفحه عبارات جدی درآید، نتیجه معکوس بخشد و تیری شود که به سنگ بخورد یا کمانه کند و مغز خود تیرانداز را پریشان سازد. اگر شما مطلبی را طوری بگویید که «گفتنی» باشد، یقیناً «شنیدنی» هم خواهد بود. تاریخ مواردی را نشان می‌دهد که ظریفی با یک لطیفه یا یک جمله طنزآمیز جان بدبختی را خریده و گردن او را از تیغ جلاد رهایی بخشیده است. طنز موجب تنبه می‌شود و خفته را بیدار می‌کند، اما با قلقلک نه با لگد! ولی متأسفانه در این مملکت، تاکنون از توجه به طنز و اثرات سودمند و حیات‌بخش آن غفلت شده است. شوخی و یا طنز چاشنی سخن است، نمک سخن است و همان‌طور که چاشنی جزء غذاست، شوخی و طنز هم جزء سخن است و فکاهیات هم جزء شعر و ادب است».

از حالت آثاری در زمینه‌های طنز، شعر و ترجمه باقی مانده ‌است. بعضی از این آثار عبارت‌اند از: «فکاهیات حالت»، «دیوان ابوالعینک»، «دیوان خروس لاری»، «دیوان شوخ»، «بحر طویل‏‌های هدهدمیرزا»، «گل‌زار خنده»، «دیوان اشعار»(رباعیات)، «پروانه و شبنم»(قصاید اخلاقی و عرفانی سعدی و تذکره شاهان شاعر)، «رقص کوسه»(شامل ۲۰ داستان کوتاه)، «مقالات طنزآمیز».

و همچنین ترجمه کتاب‌هایی چون «فرعون» (الویز جارویس مک گرو)، «مینوتوس مشاور نرون» (میکا والتاری)، «تاریخ فتوحات مغول» (جی. جی. ساندرز)، «تاریخ تجارت» (اریک ن. سیمونز)، «ناپلئون در تبعید» (خاطرات ژنرال برتران)، «زندگی من» (مارک تواین)، «زندگی بر روی می‌سی‌سی‌پی» (مارک تواین)، «پیشروان موشک‌سازی» (بریل ویلیامز/ساموئل اشتاین)، «بهار زندگی» (کلارمیس هاستی کارول)، «جادوگر شهر زمرد» (فرانک باوم)، «بازگشت به شهر زمرد» (فرانک باوم)، «پسر ایرانی، سرگذشت واقعی داریوش سوم و اسکندر» (ماری رنولت)، «شبح در کوچه میکلانژ» و «مجموعه تاریخ کامل ابن اثیر».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...