کتاب «فاسبیندر: زندگی و مرگ نابغهای عصیانگر» [Fassbinder : the life and work of a provocative genius] نوشته کریستین براد تامسن [Christian Braad Thomsen] به کوشش علی عامری مهابادی توسط نشر هنوز منتشر شد. فاسبیندر ستون اصلی موج نوی سینمای آلمان بود.
به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، نشر هنوز کتاب «فاسبیندر: زندگی و مرگ نابغهای عصیانگر» با شمارگان هزار نسخه، ۵۵۸ صفحه و بهای ۲۵۰ هزار تومان منتشر کرد. این کتاب به صورت گروهی ترجمه شده است.
راینر ورنر فاسبیندر درگذشته به سال ۱۹۸۲ (در سن ۳۷ سالگی) نابغه و اعجوبه سینمای نوین آلمان بود که در عرض ۱۳ سال بیش از ۶۰ فیلم و سریال ساخت و بجز اینها نمایشهایی را نیز به روی صحنه برد. او از جمله نخبگان سینمای هنری اروپاست و عاشقان سینما در ایران او را بیشتر با آثاری چون «علی: ترس روح را میخورد»، «ازدواج ماریا براون»، «اشکهای تلخ پترا فون کانت»، «عشق سردتر از مرگ است»، «کرل» و… میشناسند.
پیشتر درباره این فیلمساز تأثیر گذار هیچ کتاب مستقلی به فارسی ترجمه نشده بود و صرفاً دو کتاب نمایشنامه از او با عناوین «خون در گلوی گربه و دلال محبت» و «فقط یک تکه نان» به ترتیب با ترجمه جاهد جهانشاهی و محمود حسینی زاد به فارسی منتشر شده بودند. بنابراین کتاب «زندگی و مرگ نابغهای عصیانگر» اثر خاصی در بازار منابع سینمایی ایران محسوب میشود.
ساختار و فصلهای کتاب «زندگی و مرگ نابغهای عصیانگر»
نویسنده کتاب «زندگی و مرگ نابغهای عصیانگر» از دوستان فاسبیندر بود و قاعدتاً از نزدیک در جریان روند فیلمسازی او قرار داشت و به همین علت هم توانسته کتابی ماندگار و کامل را در زندگی و آثار این سینماگر نابغه ارائه کند. مخاطب با این کتاب ضمن آشنایی با زندگی و تفکرات فاسبیندر با تحلیلی از مضامین مورد استفاده این سینماگر نابغه نیز مواجه شده و اشراف کاملی بر آثارش به دست میآورد.
ترجمه فارسی کتاب در ۱۷ فصل توسط تیمی از مترجمان به سرپرستی علی عامری مهابادی به فارسی برگردان شده است.
عناوین فصول مختلف کتاب به همراه نام مترجمان از این قرار است:
«مرد مضاعف» ترجمه فرزام امین صالحی؛ «روزهای غم انگیز به پایان میرسند» ترجمه حمیدرضا خطیبی؛ «فیلمهای سینمایی» ترجمه علی عامری؛ «فیلمهای بورژوایی» ترجمه علی عامری؛ «انتقاد از خود» ترجمه حمیدرضا خطیبی؛ «باواریا و هالیوود» ترجمه فرزام امین صالحی؛ «سریالهای تلویزیونی» ترجمه فرزام امین صالحی؛ «فیلمهای زنان» ترجمه شه تاو ناصری؛ «فیلمهای ویدئویی» ترجمه ابراهیم عامل محرابی؛ «خواستن بدون عاشق بودن» ترجمه علی عامری؛ «رؤیاهای تئاتری» ترجمه ابراهیم عامل محرابی؛ «هویت از دست رفته» ترجمه ابراهیم عامل محرابی؛ «فاشیسم پیروز خواهد شد» ترجمه فرزام امین صالحی؛ «تروریسم و خانواده هستهای» ترجمه حمیدرضا خطیبی؛ «ماتاهاریهای برآمده از معجزه اقتصادی» ترجمه علی عامری؛ «آثار سفارش داده شده» ترجمه علی عامری؛ «گرل» ترجمه فرزام امین صالحی.
خاستگاه فکری فاسبیندر
فاسبیندر از جمله جوانان عصیانگر پس از جنگ بود که فیلمسازی را پیشه کرد و به همین دلیل تأثیرات مخرب جنگ در افکار و اغلبِ آثارش دیده میشود. او به همراه ویم وندرس و ورنر هرتزوگ سه ستون موج نوی سینمای آلمان را تشکیل میدادند و گویا گروهی را نیز به نام «فیلمفرلاگ» با حضور آنها شکل و قوام گرفت.
فاسبیندر را قلب تپنده سینمای نوین آلمان و نیز «وجدان ملتی» میدانستند که با خشم و عصیانگریاش نماینده تمام قد آرا و عقاید جوانانی بود که در دهه ۱۹۶۰ چشم به جهان گشوده بودند و خود را برابر وضعیت ترسناک ویران شدن آلمان در دوران ناسیونال سوسیالیسم میدیدند. او بدون هیچ ملاحظهای جامعه بورژوایی آلمان و محدودیتهایی را که بر انسانها تحمیل میشد به باد انتقاد میگرفت. فیلمهای او تمنای نومیدانه عشق و آزادی را به تصویر میکشند و اینکه جامعه برای سرکوب این تمنا چهها در چنته دارد. تمامی آثار سینمایی و تئاتری او به آلمان و موضوعات پیرامون این کشور مربوط میشود.
فاسبیندر بجز مضامین از جهت نحوه ساخت آثارش نیز انسانی عجیب و نابغه به شمار میرود. اعتیاد فاسبیندر به کار و سرعت کارکردنش در تاریخ سینما استثنایی است. کارگردانها معمولاً حداکثر دوسال یکبار موفق میشوند یک فیلم بلند بسازند. فاسبیندر کمتر از چهار فیلم در سال نمیساخت؛ فیلمهایی که همواره مبتنی بر ایدههای بکر او بودند. او به ندرت از دیگران برای نوشتن سناریو کمک میگرفت. او ۳۳ فیلم بلند برای تلویزیون و سینما، چهار سریال تلویزیونی (شامل ۲۳ قسمت) و چهار فیلم بلند ویدئویی ساخت که در مجموع ۶۰ کار تلویزیونی و سینمایی در دورهای ۱۳ ساله را دربر میگیرد.
علاوه بر اینها، فاسبیندر ۳۰ نمایشنامه برای تئاتر و چهار نمایشنامه رادیویی نوشت و کارگردانی کرد. او در تعداد زیادی از فیلمهای خودش، علاوه بر ۱۲ فیلم کارگردانهای دیگر، بازی کرد و چهار بار در نقش اول ظاهر شد. او از آغاز تهیه کننده آثار خودش بود و فقط وقتی فیلمهایش از نظر تجاری موفقیت بیشتری کسب کردند، توانست تهیه کنندههای دیگری پیدا کند. او تهیه کنندگی سه فیلم کارگردانهای دیگر را هم بر عهده گرفت. چند فیلم خود را تدوین کرد و دو بار فیلمبردار آثار خودش بود.
بدیهی است که چنین مشغلهای در کار مرگ بار است. فاسپیندر عشق آتشینش را به کار بیمارگونه میپنداشت که البته به این معنا نیست که نتایج کارش نیز بیمارگونه است. انجام دادن این همه کار برای همه نزدیکان او و حتی خودش معما بود: «یک جورهایی باید هر آنچه را که تجربه میکنم روی پرده بیاورم، تا این احساس به من دست بدهد که واقعاً آن را تجربه کردهام.»
فاسبیندر شجاعت خطا کردن داشت
بخشی از مقدمه جذاب کتاب به ترجمه علی عامری چنین است: «نمی توانم برداشت شخصیام را از فاسبیندر بیان کنم. ۱۴ سال پس از مرگ او روزی نیست که به یاد او یا هنرش نباشم. در حالی که روند تولید و توزیع فیلم به نحو فزایندهای رو به فساد و تجاری شدن میرود، حتی اگر تجارت فیلم بازتاب کامل جامعهای باشد که باید در آن ضد آن عمل کنیم، فاسبیندر نشان داد که فیلمساز میتواند کاملاً شخصی و سازش ناپذیر کارش را دنبال کند.
در اوایل دوران دوستیام با فاسبیندر، مارگیت کارستنسنِ بازیگر تجربه همکاری با او را به صورت فرمولی درآورد که درباره همه ما صدق میکرد: «ما همه دوستش داشتیم، دقیقاً به خاطر اینکه همیشه شجاعت خطا کردن را داشت و در هر لحظه بسته به شرایطش میتوانست خوب، افتضاح، ابله یا خوشحال باشد. اغلب هیچ کداممان نمیتوانستیم این شرایط را درک کنیم یا از پسش بر بیاییم.
فیلمهای فاسبیندر از همان ابتدا نشان دادند که میتوان با کمک هنر از خود در برابر نیروهای ویرانگر پیرامون دفاع کرد و این که روند کار هنری مستلزم تلاش برای مقاومت و حفظ بقاست. این به تدریج به یکی از مضامین اساسی فیلمهای او تبدیل شد.
مدتها پیش از آن که این موضوع پیچیده را در فیلمهایش درک کنم، آن را در خواب دیدم: داشتم با محبوبم در ساحل قدم میزدم، شب داشت فرا میرسید، ناگهان فهمیدیم سربازان از همه طرف محاصرهمان کردهاند. آنها شروع کردند به شلیک کردن به سمت یکدیگر و هیچ جان پناهی در آن ساحل گسترده وجود نداشت، اما در آن مخمصه ناگهان سروکله فاسبیندر با گروه فیلمسازیاش پیدا شد. او موقعیت را قاپید و بلافاصله نبرد را به صحنهای موزیکال تبدیل کرد. همه چیز فوراً در آواز و حرکات موزون ذوب شد. همه با خیال آسوده شروع کردند، به انجام دادن حرکات موزون، در حالی که فاسبیندر روی ساحل شنی مشغول فیلم گرفتن بود.
به عبارت دیگر، رؤیای من به رسم فیلمهای هالیوود شامل یک «نجات در دقیقه آخر» بود، همان چیزی که فاسبیندر به شدت از آن انتقاد میکرد. گرچه فیلم هالیوودی تنها چیزی بود که او جدیاش میگرفت. فاسبیندر یک بار درباره کارگردانهای آمریکایی محبوبش، آلفرد هیچکاک، هاوارد هاکس، داگلاس سیرک، مایکل کورتیس و رائول والش، گفت که آنها مهارت دارند پایان خوش قراردادی را با نوعی دوگانگی توأم کنند که در عین خوش بودن به نحوی غیر قابل اجتناب ناخشنود کننده و تشویش برانگیز است.
فاسبیندر هرگز فیلم موزیکال یا جنگی نساخت، اما مجموعهای پدید آورد که با این که قاطعانه اصرار دارد «عشق سردتر از مرگ است» احساسی در ما به وجود میآورد که این دیدگاه تلخ را جبران کند: اینکه عشق و هنر میتوانند بر وجود آدمی غلبه شوند. نکته تحسین برانگیز فیلمهای او این است که گرچه سرکوب و سواستفاده از احساسات را به دقتی هولناک به تصویر میکشند، به اتوپیا هم بر پرده درونی وجودمان تجسم میبخشند، به گونهای کاملاً متفاوت با فیلمهای خوشبینانه و ظاهراً تماشگر پسندی که ایده اتوپیا را از ذهن ما میزدایند و زیبایی آن را تا حد چند عکس سینمایی تقلیل میدهند.»
................ هر روز با کتاب ................