نشست نقد و بررسی رمان «پری فراموشی» فرشته احمدی برگزار شد.
به گزارش ایسنا، مهدی عاطفراد در این نشست از سری نشستهای نقد والس، با اشاره به دو موضوع راوی و باورپذیری روایتش و همچنین شخصیتپردازی در رمان «پری فراموشی»، گفت: این رمان، رمانی روانشناختی است؛ به این دلیل باید شیوهی نقد آن روانشناختی باشد. طرح رمان اگرچه ساده است؛ اما لایههای تودرتویش خواننده را درگیر کشف ارتباطاتشان میکند، که برای پیگیری خواندن رمان، به او انگیزه میبخشد.
این نویسنده و منتقد ادبی سادگی طرح رمان را ظاهری دانست و افزود: پیچیدگی رمان، در عین سادگی آن را دیریاب کرده است. این رمان برای اینکه عمیق فهمیده شود، باید عمیق هم خوانده شود؛ نویسنده در این کتاب، توانسته پیچیدگیها را به سادگی بیان کند.
او یادآور شد: دوسویهگرایی عاطفی، توهم و عوارض ناشی از اسکیزوفرنی، انزوای اجتماعی و نداشتن دوستانی نزدیک، مهملگویی و حساسیت به انتقاد، چیزهایی است که در راوی ایجاد شده است و خصلتهایی چون: آرامشگریزی، نفرت از دیگران، تمایل به تنهایی، نقش بازی کردن و فریب دادن، جزیی از رفتار راوی شده است و خود او، به داشتن بعضی از این خصلتها در رمان اعتراف میکند.
عاطفراد ادامه داد: این ویژگیهای شخصیتی راوی باعث میشود که درستی روایتش مورد تردید قرار گیرد و خواننده نمیداند از آنها چه برداشتی باید کند. آیا رویدادهای رمان واقعا رخ داده است؟ آیا راوی صداقت دارد یا فریب میدهد؟ اینها بحثانگیزترین موضوع در نقد این رمان است. مدیا کاشیگر معتقد است، در همآمیختگی رؤیا و واقعیت از ویژگیهای این رمان است. منتقد دیگری هم اعتقاد دارد، در بخشهایی از این رمان، کابوسوارگی ادامه دارد.
او یکی از خصلتهای رفتاری راوی را نقش بازی کردن برای دیگران دانست و یادآور شد: ترفند نقش بازی کردن به منظور گمراه کردن، از شگردهای راوی است. راوی برای نقش بازی کردن مدام ماسکهای گوناگون به چهره میزند تا دیگران را به اشتباه بیاندازد و به اعتقاد کاشیگر، شخصیتهای دیگر داستان هم هرکدام به نوعی ماسک دارند و این رمان بازی ماسکهاست.
کلاژی از واقعیت و فانتزی
این منتقد با اشاره به روایت رمان، یادآور شد: مسیر روایت این رمان، مسیری مارپیچی است و در این مسیر، چرخهی مرگ، زندگی و مرگ طی میشود. روایت رمان هم مثل شخصیت رمان، از همگسسته است و از تصویرهای پارهپاره تشکیل شده، که وقتی در کنار هم قرار میگیرند، تصویری شفاف میسازند. رمان کلاژی از واقعیت و فانتزی است که تکهپارههایی از خیال و واقعیت را در درون رمان انسجام میبخشد. واقعیت بخشهای سفید رمان را تشکیل میدهد و فانتزی شامل خیال و توهم، بخشهای سیاه رمان است.
او فانتزی را سیستم دفاعی راوی برای ایمن داشتن خویش دانست و یادآور شد: درواقع، فانتزی ماسک اصلی راوی است. برای چشم بستن بر واقعیت، او با ماسک فانتزیهایش، خود را از دسترس قهاریت وسواسآمیزی که دیگران بر او دارند، دور نگه میدارد و خود را به فانتزی و خیال میرساند.
کامران محمدی نیز در این نشست با اشاره به اینکه این رمان، به نسبت رمانهایی که در دو، سه سال گذشته، خوانده، رمان بهتری است، یادآور شد: به نظرم، این رمان بسیار خوب و استادانه نوشته شده است و بسیار جذاب به نظر میرسد.
این نویسنده و منتقد ادامه داد: بخش اول این اثر، برایم جالبتر بود؛ شاید این موضوع به دلیل تخیل راوی است که با زبان شیرینی نوشته شده، که نبود اتفاقات بزرگ را در داستان حس نمیکنید. در این بخش، حس میکنیم راوی که اولشخص را روایت میکند، آنقدر زبان خوبی را انتخاب کرده است که اصلا احساس نمیکنی اتفاقی در این بخش نمیافتد.
محمدی با اشاره به اینکه رمانها به شوکهایی احتیاج دارند که خواننده را از خواب بیدار کنند، ادامه داد: در این میان، داستانها و رمانهایی هستند که شوک ندارند؛ اما به گونهای نوشته میشوند که خواننده بااشتیاق آنها را دنبال میکند. بخش اول رمان «پری فراموشی» هم همینطور است؛ اما بخش دوم اینگونه نیست. در بخش دوم، زندگی روزمره و مداوم است و نقشی که تخیل در بخش اول بازی میکرد، دیگر در بخش دوم دیده نمیشود. به نظرم، تخیل، نقش معجزه را در این رمان بازی میکند و با خواننده کاری میکند که وقتی بخش اول را میخواند، خسته نمیشود.
او اعتقاد دارد: در بخش دوم این رمان، کنش بین شخصیتهای داستان وجود ندارد و داستان قدری افت میکند؛ ولی به گونهای نیست که نشود کار را دنبال کرد. شاید در این بخش، باید قدری شوک میبود تا رمان را برای خواننده جذاب کند.
این روزنامهنگار با اشاره به اینکه محور این رمان، تخیل است، یادآور شد: اگر بخواهیم دیدگاههای روانشناختی را وارد کنیم، عقدهی الکترا در این رمان بارز است. در اکثر کارهایی که زنان داستاننویس در این سالها ارائه دادهاند، یک نوع مردستیزی وجود دارد؛ اما در این کار، برعکس، زنستیزی دیده میشود و موضوع این رمان، موضوع روز است.
او جذابیت بخش اول رمان را ساختار آن دانست و یادآور شد: در بخش اول، ساختار اثر پیچیده و جذاب و مانند سیم تلفن پیچیده است. اما در بخش دوم، این ویژگی را نمیبینیم. بخش دوم، بیشتر ساختار خطی دارد؛ در نتیجه، قدری خستهکننده میشود.
انتقام زیرپوستی از مادر
سپس میترا الیاتی دربارهی «پری فراموشی» گفت: اگر بخواهم این رمان را در یک سطر روایت کنم، باید بگویم رمان ماجرای خشم و نفرت و انتقام زیرپوستی راوی از مادر است که داستان با مرگ پدر آغاز میشود و با مرگ مادر پایان میپذیرد. در رمان، نویسنده از اسطورهی پدرکشی هنجارگریزی میکند. در این رمان، تا وقتی پدر زنده است، خانواده برپاست و بعد از مرگ او، همهی پردهها دریده میشود. درواقع، در رمان، خواننده از ابتدا با متن درگیر میشود.
این داستاننویس معتقد است: رمان، حادثهای اصلی و مرکزی ندارد و هر حادثه وامدار حادثهی درونی و بیرونی است، که روایتی کمحادثه را بسازد.
او همچنین یادآور شد: ما در این اثر، به گفتههای راوی اعتماد چندانی نمیکنیم؛ چون راوی آن زن پریشاناندیشی است که عدم قطعیت را القا میکند. کادربندی درست، انگیزهی روایت و دغدغههای راوی، مهمترین عاملی است که خواننده را به دنبال خود میکشد.
الیاتی همچنین جنس زبان را در این اثر، زبانی خوب توصیف کرد و گفت: در این اثر، عقل عرفی و منطق بیرونی نقشی ندارد و جاهایی که میخواهیم باور کنیم که وارد رئال میشویم، هیچ منطق بیرونی را نمیتوان برای آن یافت. رمان با درونمایههایی چون: خشم، ترس، نفرت و تنهایی دست به گریبان است که به تأثیر واحدی میانجامد.
او یکی از ایرادهای این اثر را کمبود زبان طنز دانست و ادامه داد: کمبود زبان طنز در این اثر، نتوانسته است زبان نقگونهی راوی را بشکند. ایراد دیگر این اثر، زیادهگویی آن است؛ اما در کل، این اثر، رمانی است که ساختار محکمی دارد.
شهلا زرلکی - دیگر منتقد این نشست - نیز زبان را یکی از کفههای سنگین رمان فرشته احمدی دانست و متذکر شد: زبان این اثر پیراسته و عاری از هر مشکلی بود؛ اما خود این آراسته بودن به انواع صناعات ادبی، نویسنده را به مرز خطر نزدیک میکند. جاهایی فضاسازیها شبیه انشا میشد و نویسنده از استعاره زیاد استفاده میکرد.
او یادآور شد: رمانی که در ژانر روانشناختی نوشته میشود، ویژگیاش این است که به صورت پیچیده بیان شود و راوی مدام واگویههای ذهنیاش را بیان میکند. درواقع، این جنس کار، ویژگیاش این است که مسائل ساده را پیچیده میکند؛ بنابراین به سادگی اثر، که عاطفراد اشاره کرد، اعتقادی ندارم.
این منتقد و نویسنده متذکر شد: این کار منطق خود را دارد؛ راوی فضایی میسازد که وهم و کابوس دارد و ما این را میپذیریم و دنبال نمیکنیم که چیست.
او با رد نظر محمدی دربارهی ساختار بخش اول و ساختار سیم تلفنی آن، که نقطهی قوت این بخش ذکر شده بود، گفت: به نظرم، بخش اول، به دلیل داشتن این ساختار، نقطه ضعف دارد. اینکه جاهایی آنقدر این موضوع زیاد بود، خستهکننده شده بود و کشش کار را میگرفت. به نظرم، کشش کار بسیار مهم است؛ چیزی که در کار ایرانیها بسیار اندک است؛ اما در بخش دوم، این موضوع کم و از زیادهگویی هم کاسته شده بود.
زرلکی یادآور شد: راوی در کار روانشناختی مجاز است که غر و نق بزند؛ در این اثر اما در جاهایی راوی فکر میکند بیان چیزهایی جالب است؛ ولی برای مخاطب، این چیزها جذاب نیست، که در بخش اول، این موضوع زیاد بود.
این منتقد اوج «پری فراموشی» را پایانبندی خوب آن ذکر کرد و افزود: اوج این کار را پایانبندی آن میدانم. در کارهای ایرانی، مشکل پایانبندی همیشه وجود دارد؛ اما در این کار، این جنبه برعکس بود و پایان اثر سیر صعودی داشت.
سپس سعید طباطبایی با بیان اینکه در جمعبندی نظر منتقدان متفاوت احساس میکنم نگاه مثبتی به این کار وجود دارد، گفت: یک دلیل سادهی آن، این است که ساختار و عناصری که در این اثر استفاده شده، کامل است و ساختار متناسبی هم نسبت به موضوع وجود دارد، که موضوع قابل تأملی را بیان میکند؛ موضوعی که به این شکل در جامعهی ما تاکنون مطرح نشده و آن هم موضوع مادرکشی است که موضوع خاصی است.
دبیر جایزهی ادبی والس ادامه داد: ادبیات ما، پر از پدرکشی است که این به اهمیت و نقش پدر در تفکر ایرانی بازمیگردد. در این اثر، برعکس جریانی که در طول سالها در ادبیات ما دربارهی زنان اتفاق افتاده است، اتفاق میافتد. ما در رمانهایمان با شخصیتهای زن، به عنوان خوب مطلق، و مرد به عنوان بد مطلق مواجه شدهایم؛ اما در این رمان، روایت برعکسی داریم؛ پدرکشی به مادرکشی تبدیل شده است و ما پدر را مثبت میبینیم و مادر را منفی.
او همچنین یادآور شد: ضریب استفاده از استعاره در این رمان بسیار بالاست؛ به این دلیل از این منظر، رمان ایرانی شده است. ساختار رمان این است که ما در آن، با نظام به شدت دستوری مواجهایم.
طباطبایی خلق هر داستانی را زاییدهی تناقض دانست و توضیح داد: حتما یک عملی باید باشد که تناقض آن منجر به رمان شود. این قضیه در رمانهای اکثر نقاط جهان بسیار پررنگ است؛ اما در این رمان، تمام چیزهایی که در کارند، همراستا هستند و سعی نمیکنند بازیهای تناقضی ایجاد کنند.
او با اشاره به سنت رماننویسی غربی یادآور شد: اگر بخواهیم از سنت رماننویسی غربی یاد کنیم، حاشیهرویها در آن زیاد است و اینجاست که به این حرف فرمالیستها میرسیم؛ بهترین رمانها آنهایی هستند که حاشیهی زیاد دارند؛ پس رمان «تریسترام شندی» اثر استرن بهترین رمان است؛ اما اینجا این اتفاق نمیافتد و ما همراستایی را میبینیم. عنصری که تا حدودی داستان را نجات میدهد، بحث تردید است و ما لایههایی از تردید را در کل رمان میبینیم. به نظرم، چیزی که توانسته است خلأ تناقض را در رمان پر کند، تردیدهاست. اگر تردیدها میتوانست بیشتر گسترش یابد، نبود تناقض رمان را جبران میکرد.
این منتقد در پایان متذکر شد: استفاده از زبان قدر، به این اثر بسیار کمک کرده است. اگر این زبان نبود، داستان کشش نداشت. رمان تعریفی بنیادین دارد و آن این است که موقعیتی برای تحول و بازسازی شخصیتهاست؛ شاهکارها همه این ویژگی را دارند. در «عاشق» مارگریت دوراس میبینیم که او از مادرش تنفر دارد و جاهایی هم به او عشق میورزد. درواقع، این تناقض به ذات رمان بازمیگردد.
................ هر روز با کتاب ...............