مادرِ زمین | سازندگی


«آسمان مرد و زمین زن در خرد/ هرچه آن انداخت این می‌پرود» این بیت مثنوی مولانا تصویری از رمان «از زن تا زمین» نوشته نرگس مقدسیان است. مقدسیان پیش از این، مجموعه‌داستان «پشت تصویر مرد» و رمان‌های «هرابال یعنی تمام کتاب‌های خمیرشده‌ دنیا» و «خوشه‌های اقاقیا» را منتشر کرده بود.

از زن تا زمین نرگس مقدسیان

«از زن تا زمین» رمانی با مسائل زیست‌محیطی گیلان و دغدغه‌های زنان است؛ رمانی اجتماعی و اقلیمی که داستان‌هایش بیشتر در محلات فقیرنشین رشت یا شالیزارهای حوالی زباله لندفیل می‌گذرد؛ و حکایتگر وضعیت زندگی کارگران و مردم فرودست جامعه‌ است.

در این رمان، از رودخانه‌ای نوشته می‌شود که به سوی دریای خزر می‌رود و پلیدی را با خود حمل می‌کند: «از دور سیاه‌رود را می‌دیدیم که مثل یک سیاه‌مارِ پروار پیچ‌وتاب‌خوران از آشغال کوه به سمت ما می‌آمد...» تشبیه رودخانه به مار سیاه پروار، تداعی‌گر مار اهریمنی اسطوره‌ای است که به زمین حمله می‌کند: «مار اهریمن بعد از آب به زمین حمله می‌کند. او به شکل مار از بخشی از آسمان که در زیر زمین قرار دارد، بیرون می‌پرد و بر زمین می‌جهد. زمین تاریک می‌شود و جانوران موذی به روی زمین رها می‌شوند و پلیدی چنان همه‌جا را فرامی‌گیرد که حتی نوک سوزنی از این آلودگی به کنار نمی‌ماند.»

در نگرش انسان باستان بین زمین و زن به لحاظ باروری شباهت و یکسانی ا‌ست و تعدادی افسانه و اسطوره در همین زمینه ساخته شده است؛ در این رمان هم یکی از وجوه مشترک زن و زمین، باروری آنهاست که در این رمان، پلیدی دامنشان را گرفته است. از سویی زمین مملو از سموم شده و کوه آشغال آن را در خود فرو برده و از سویی دیگر زنان چون انسان - درختان خشکیده تا کمر در کوه آشغال فرو رفته و از جگر نعره برمی‌آورند. انگار داستان از چگونگی عقیم‌ماندن زن و زمین حکایت می‌کند.

روشنک (روشنک نوع‌دوست از پیشگامان حقوق زنان در رشت) و شخصیت‌های واقعیِ تاریخی دیگر چون جمیله صدیقی، شوکت روستا، فاطمه سیاح، و... در شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کنونی جامعه و با دغدغه‌های امروزی مواجهه‌اند. انگار نویسنده می‌خواهد با این تشابهات‌ اسمی به‌نوعی به تداوم راه زنان مبارز اشاره کند و حتی تاکید. ما از این نشانه‌ها و تشابهات اسمی در کتاب باز هم می‌بینیم. مثل «خزر»، دختر اسماعیل و ایران و خزر یعنی دریای خزر که گاهی در داستان این دو اسم مثل شاخه‌های دو رود درهم ادغام و یکی شده و مفهوم واحدی را در ذهن تداعی می‌کنند: «آدم‌هایی که به جای چشم، دو حفره‌ سیاه داشتند دورتادورش جمع شده بودند. دست‌های بلندشان را دراز می‌کردند و هر یک چیزی از خزر می‌کندند و می‌بردند...»

اسکلت رمان ساختاری دایره‌ای‌وار دارد؛ یعنی رمان که از (روشنک، بازداشتگاه) آغاز می‌شود، در یک چرخش دورانی 360 درجه‌ای ِ پرکش‌‌و‌قوس باز به همان نقطه‌ آغاز خود (روشنک، بازداشتگاه) برمی‌گردد و پایان می‌یابد. زاویه‌ دید در این رمان نیز متغیر و جابه‌جاشونده است. در پیرنگ رمان، علت رفتارهای شخصیت‌های گوناگون داستان به‌خوبی نشان داده شده است. برای نمونه عمل دزدی اسماعیل از انبار شرکت، به دلیل فقری است که او دچارش بوده است. نویسنده خیلی خونسردانه، بی‌آنکه دچار احساسات عاطفی یا به‌اصطلاح رمانتیک شود، داستانش را پیش برده است. و این از ویژگی‌های خوب این رمان است.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...