از جنگ به ضدجنگ | آرمان ملی


«ضیافت به صرف گلوله» رمانی است به قلم مجید قیصری درباره‌ ضیافتی مبهم و عجیب که هیچ‌یک از مهمان‌ها میزبان را نمی‌شناسد. داستان از همان ابتدا با گره‌افکنی و خلق موقعیتی دشوار آغاز می‌گردد؛ این موقعیت بغرنج با ورود سرهنگ داریوش سمرقندی، یکی از مدعوین، به محل مهمانی شکل می‌گیرد و با توصیف اوضاع نابسامان خانه‌ای که کسی در آن نیست به کشمکش درونی سرهنگ تبدیل می‌شود. سال‌ها تجربه‌ این سرهنگ بازنشسته و شرایط غیرمعمول خانه از جمله شتک خون روی قالی و واژگونی مبل خبر از وقوع قتل در ساعاتی پیش از ورود سرهنگ به خانه می‌دهد و او را در تصمیم میان رفتن یا ماندن دچار تردید می‌کند. دقایقی بعد البته ورود برادر صاحبخانه نه‌تنها هویت میزبان یعنی سرگرد فرحان را به سرهنگ می‌شناساند بلکه سبب می‌گردد تا او در رویارویی با مدعوین تازه‌وارد گذری، هرچند سریع، بر خاطرات خود از جنگ داشته باشد.

ضیافت به صرف گلوله مجید قیصری

داستان در هفت فصل و با استفاده از دو زاویه دید اول‌شخص (دانای کل) و دوم‌شخص (خطاب به سرهنگ سمرقندی) نوشته شده و مملو است از دیالوگ‌هایی بلندوطولانی که هربار توسط یکی از مهمانان روایت می‌شود. این دیالوگ‌ها که اغلب به تک‌گویی (مونولوگ) پهلو می‌زنند از آشنایی، رفاقت و یا درگیری هریک از مدعوین با سرگرد فرحان، در بحبوحه‌ جنگ ایران و عراق پرده برمی‌دارند.

در مظان اتهام قرارگرفتن مهمانان و یادآوری خاطراتشان نه‌تنها سبب می‌شود تا از دشمنی‌ها و کینه‌های ده‌ساله‌‌‌آنها با سرگرد فرحان پرده برداشته شود که در لحظاتی حساس مهمانان مجبور می‌شوند با خود واقعی و غبارگرفته‌شان رودررو شوند و آنچه را در دل دارند و سال‌هاست از عزیزترین‌هایشان مخفی کرده‌اند عریان کنند.

همین اقرارها و افشاگری‌هاست که از «ضیافت به صرف گلوله» اثری متفاوت در ساحت ادبیات جنگ ساخته؛ زیراکه اعتراف هریک از مهمانان به اقداماتی که علیه سرگرد فرحان در بحبوحه‌ جنگ ایران و عراق انجام داده‌اند‌ سبب تقدس‌زدایی از جنگ می‌شود، از این جمله می‌توان به‌ نوشتن گزارشی چند صفحه‌ای علیه سرگرد فرحان و پست‌کردن آن به تهران در ظاهر به‌دلایلی نظامی و در نهان به‌دلیل حسادت ناشی از محبوبیت و کاردانی او اشاره کرد.

شخصیت‌های رمان شبیه هم‌اند و لحنی مشابه یکدیگر دارند و گاه در حد یک اسم باقی می‌مانند. پرداخت شخصیت سرگرد فرحان اما در طول داستان از نوعی دیگر است. او همواره درطول داستان غایب است و تنها از لابه‌لای خاطرات برادر و مهمانانش سربرمی‌آورد و حتی در فصل پایانی رمان که سرهنگ سمرقندی به امید دیدار او به بیمارستان رفته نیز دیده نمی‌شود، بااین‌همه سایه‌ سنگین و شخصیت کاریزماتیک او در تمامی روایت‌ها حس می‌گردد. بهزاد فرحان بی‌اینکه مسئولیتی داشته باشد یا رده‌اش مشخص باشد در واپسین لحظات مقاومت خرمشهر برای دستیابی به سلاح درِ انبار مهمات را می‌شکند. این‌همه البته سبب می‌گردد که فرحان به شخصیتی تیپیک و قهرمان نزدیک شود، اما شکل دعوتش از امضاکنندگان آن احضاریه (به صورتی رازآلود و مبهم) بعد از ده‌سال و پس از طی دوران اسارت سبب شده تا به شخصیتی رئال و ملموس نزدیک شود.

«ضیافت به صرف گلوله» را گرچه می‌توان در رسته‌ ادبیات جنگ گنجاند، اما نویسنده با متمایل‌کردن داستان به سمت‌وسوی ادبیات جنایی و با محدودکردن صحنه‌های جنگ توانسته اثری متفاوت خلق کند. در این رمان از درگیری‌ها و خون‌ریزی‌‌های معمول رمان‌های جنگی خبری نیست و با اینکه کانون مرکزی داستان را حادثه‌ سقوط خرمشهر و تاریخ چهارم آبان‌ماه تشکیل می‌دهد اما مخاطب شاهد گفت‌وگوها و کنش‌های میان شخصیت‌هاست بی‌‌اینکه به حادثه ورود کنند. تصویر ایستادن سرهنگ صیفی، سرگرد گلشن و سرگرد فرحان روی خاک تفتیده‌ جنوب در زیر درختی که برگ‌هایش می‌ریزد با پس‌زمینه‌‌ای از دود و شلوغی و ترکش خمپاره‌ای که چون یک گنجشک مرده جلوی پایشان می‌افتد از این دست است.

کتاب با روایت پرستاری که سرگرد سال‌ها پیش به او دلداده پایان می‌یابد. این روایت البته در صورت پرداخت مناسب شخصیت شهناز می‌توانست وجهه‌ زمینی‌تری از بهزاد فرحان را نمایان کند، اما نوع دیدار دوباره‌ آنها بعد از سال‌ها (به‌طور اتفاقی و از طریق یکی از اسرا) و وجود فرزندخوانده‌ شهناز که آن را یادگار خرمشهر می‌نامد سبب شده تا این‌بخش‌های روایت به سمت‌وسوی داستان‌های کلیشه‌ای جنگ متمایل شود، بااین‌همه «ضیافت به صرف گلوله» را به لحاظ فرم و حذفیات به‌جا و مناسب می‌توان اثری متفاوت در زمره‌ ادبیات جنگ دانست.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...