محسن آزموده | اعتماد
پییر بوردیو [Pierre Bourdieu](2002-1930) جامعهشناس معاصر فرانسوی نزد اهالی علوم اجتماعی در ایران نامی آشناست و برخی از مهمترین آثارش چون «تمایز» و «انسان دانشگاهی» به فارسی ترجمه شده است. دانشآموختگان و پژوهشگران جامعهشناسی درست یا غلط با شماری از مفاهیم و واژگان او چون میدان و سرمایه نمادین و هابیتوس (عادتواره) و... آشنا هستند و بعضا در پژوهشهای خود از آنها برای توضیح و تبیین مسائل اجتماعی در ایران بهره گرفتهاند.
![خلاصه تاملات پاسکالی» [Pascalian Meditations] اثر پییر بوردیو [Pierre Bourdieu]](/files/175896609364352826.jpg)
بوردیو البته در وهله اول یک فیلسوف اجتماعی است و علاقهمندیهای جدی فلسفی دارد. او در اصل در اکول نرمال سوپریور پاریس فلسفه خوانده و رساله دکترایش شرحی انتقادی درباره لایب نیتس است. خوشبختانه برخی آثار فلسفیتر او هم مثل «معنای سیاسی هستیشناسی فلسفی مارتین هایدگر» و «نظریه کنش» به فارسی ترجمه شده. اگرچه همین آثار نیز نشان میدهد که فلسفهورزی او عمیقا سیاسی و اجتماعی است و فلسفه محض یا سراسر انتزاعی و گسسته از متن جامعه و سیاست نیست. به تازگی نیز کتاب «تأملات پاسکالی» [Pascalian Meditations] توسط محسن ناصریراد به فارسی ترجمه شده و نشر گام نو آن را منتشر کرده است. محسن ناصریراد، دانشآموخته علوم اجتماعی و پژوهشگر پیش از این نیز کتابهای دیگری از بوردیو را به فارسی ترجمه کرده که از آن میان میتوان به «سلطه مذکر» و «چیزهای گفته شده» اشاره کرد. به مناسبت ترجمه و انتشار تأملات پاسکالی با او گفتوگو کردیم که از نظر میگذرد:
با تشکر از زمانی که دراختیار ما گذاشتید. همانطور که در مقدمه ذکر شد، بوردیو در ایران لااقل برای اهالی علوم اجتماعی نامی آشناست و برخی آثار اصلی و مشهور او به فارسی ترجمه شده. خود شما هم پیشتر آثاری از او را به فارسی ترجمه کردهاید. نخست بفرمایید که چرا سراغ ترجمه «تأملات پاسکالی» بوردیو رفتید؟
از اینکه مرا به این گفتوگو دعوت کردید از شما تشکر میکنم. در ابتدا باید بگویم جامعهشناسی ما پس از گذشت بیش از نیم قرن همچنان یک جامعهشناسی بدون فلسفه است. در دانشگاههای ما فلسفه در سرفصلهای آموزشی رشته علوم اجتماعی جایی ندارد. دو واحد درسی مبانی فلسفه در دوره کارشناسی علوم اجتماعی نمیتواند دانشجویان این رشته را فیلسوف کند. در مقاطع تحصیلی کارشناسی ارشد و دکترای علوم اجتماعی هم با همین مساله مواجهیم. اینچنین نباید انتظار داشته باشیم که دانشجویان و دانشآموختگان یا حتی استادان ما در دانشگاهها بتوانند به راحتی آثار بوردیو را بخوانند. بوردیو در آثارش و همه جا خودش را یک قومشناس و یک جامعهشناس میداند، اما این گفته به این معنا نیست که جامعهشناسی بوردیو یک جامعهشناسی بدون فلسفه است. هیچ کتاب، مقاله، درسگفتار یا مصاحبهای را از بوردیو سراغ نداریم که در آن از فلسفه بهره نگرفته باشد. تأملات پاسکالی از حیث بهرهگیری از فلسفه در جامعهشناسی در اوج خود قرار دارد.
البته بوردیو پرسشهایی را مطرح میکند که فلسفه سالها از طرح آنها طفره رفته است. بازگشت به ریشههای فلسفی جامعهشناسی و جستوجوی پایانناپذیر اثرات (effects) و بنیانها (foundations) از ویژگیهای اصلی این کتاب او است. تأملات پاسکالی را شاید بتوان با «هستی و زمان» مارتین هایدگر و «نقد عقد محض» ایمانوئل کانت مقایسه کرد. پژوهشهای ما نیز در علوم اجتماعی آنجا که پای چارچوب نظری یا مفهومی و نظریههای بوردیو در میان است از حیث بهرهگیری از فلسفه به شدت فقیر است. یکبار دیگر، نمیتوان انتظار داشت که بتوان نظریههای بوردیو را به خوبی در پژوهشهای علوم اجتماعی به کار گرفت. ترجمه کتاب تأملات پاسکالی شاید تلنگری بوده بر اینکه جامعهشناسی بوردیو تا چه اندازه مرهون پیشزمینهها و آموزشها در فلسفه است. تأملات پاسکالی تلاشی است برای ترکیب رویکرد فلسفی و رویکرد جامعهشناختی در تحلیل واقعیتهای اجتماعی.
آیا زبان بوردیو در این اثر با سایر آثار ترجمه شده شما از او تفاوتهای اساسی و جدی دارد؟ اگر آری این تفاوتها در چیست؟
زبان بوردیو همواره زبان مارسل پروست را در ذهن من تداعی میکند. پروست تنها نویسندهای در ادبیات فرانسه است که ویژگیهای نوشتاری آثار او به ویژه «در جستوجوی زمان از دست رفته» نزدیک به ویژگیهای نوشتاری آثار بوردیو است. در دورهای که دانشجوی زبان و ادبیات فرانسه بودم ترجمه و درک متون پروست در قالب متن درسی برای همه ما یک چالش اساسی بود. جملات بوردیو همانند جملات پروست از نوع مرکب، پیچیده و طولانی و توام با پرانتزگذاریها و استفاده از خطوط فاصله بین جملات یا عبارات است. بسیاری از جملات بوردیو گاه به ده سطر یا بیشتر هم میرسد. این ویژگی در آثار سادهتر بوردیو نظیر «سلطه مذکر» یا «چیزهای گفته شده» به خودی خود آنقدرها جدی نیست و خواننده را گیج و سردرگم نمیکند. اما در آثار دشوارتر او نظیر تأملات پاسکالی که مضامین آن انتزاعیتر است به قطع خواننده را نه تنها گیج و سردرگم، بلکه مأیوس هم میکند. باید بگویم ویژگیهای نوشتاری بوردیو را نمیتوان سبک نوشتاری او دانست. جملات تفسیری و معترضه یک جزء لاینفک در تمامی آثار و اکثر جملات طولانی او است.
آنگاه که جملات یک نویسنده مرکب و طولانی باشد خواننده با ضمایر اشاره و شخصی فاعلی مفرد و جمع متعددی روبهرو خواهد بود که ربط دادن آنها به فاعل یا نهاد قبل از آن برایش دشوار و گیجکننده خواهد شد و هر چه جلوتر میرود این ابهام بیشتر خواهد شد. معتقدم آنچه بوردیو برای نوشتن در ذهن خود دارد مهمتر از سبک یا نثر او است. البته اگر بشود نوشتههای بوردیو را در یک سبک معین گنجاند، سبکهای نوشتاری تعریف خودشان را دارند. این دغدغه او نه دغدغه سبکشناسانه یا زیباییشناسانه او، بلکه دغدغه او در مقام یک جامعهشناس برای بیان هر چه دقیقتر و جامعتر اندیشههایش است. با این حال، در ترجمه تأملات پاسکالی کوشیدهام با تکیه بر نظریه «مذاکره» در زبانشناسی کاربردی و مطالعات ترجمه و با استناد به نظریه اومبرتو اکو به بازسازی و بازآفرینی جملات پراطناب بوردیو بپردازم. ویژگیهای زبان فرانسه و مذکر و مونث بودن اسمها و به خصوص مذکر و مونث بودن ضمایر سوم شخص اعم از مفرد یا جمع این امکان را به مترجم میدهد تا ضمایر اشاره و شخصی فاعلی را بهطور متناسب به اسمهای قبل از آن ربط دهد. زبان انگلیسی این قابلیتها را ندارد، به همین دلیل هم بود که تأملات پاسکالی را از فرانسه به فارسی ترجمه کردم. در ترجمه تأملات پاسکالی با بهرهگیری از این ویژگی زبان فرانسه به تفکیک کردن جملات طولانی بوردیو پرداختهام. بسیاری از جملات طولانی بوردیو را در قالب دو یا سه یا حتی چهار جمله مستقل و در عین حال دارای فاعل یا نهاد مشخص ترجمه کردهام و از بار ضمایر مبهم و تکراری کاستهام. شاید وجه تمایز اصلی این ترجمه با ترجمههای پیشین من از آثار بوردیو همین باشد. بوردیو در ترجمه من از تأملات پاسکالی یک بوردیوی کوتاهنویس و موجزنویس است. البته در برخی جاها از متن تفکیک یا تجزیه جملات ناممکن بود و به ناگزیر معدودی از جملات قدری طولانی است.
با این اوصاف، به نظر میرسد برخی خوانشهای ناصواب و بدفهمیها از آثار بوردیو در سراسر جهان میراث جهان انگلیسیزبان باشد.
دقیقا، لوئیک واکان با نقدی بر جامعهشناسی امریکا به این مساله اشاره میکند. واکان میگوید دانشمندان اجتماعی امریکا در سطحی گسترده شماری منتخب از مفاهیم بوردیو را به کار بردهاند، اما کار او هنوز هم نادرست درک شده و درک منطق درونی آن همچنان دشوار است. واکان معتقد است که پذیرش نوشتههای بوردیو در جهان انگلیسیزبان حول چندین گره اساسی همچنان ادامه دارد و بهرغم سیل اخیر ترجمهها از آثار او، بوردیو همچنان چیزی از جنس یک معمای فکری است. در ترجمه کتاب «سلطه مذکر» از انگلیسی به فارسی، به منظور غلبه بر این مساله، متن انگلیسی را با متن فرانسوی آن تطبیق دادهام.
بوردیو در مقدمه این اثر صراحتا میگوید اگر قرار است به فیلسوفی منسوب شود، او پاسکال است. چرا پاسکال؟ پاسکال چه اهمیتی دارد و چه رهاوردی برای متفکری در حوزه اندیشه اجتماعی دارد؟
همینطور است. بوردیو با مارکسیستهای بیعمل یا ماتریالیستهای بیماده در زمان اوجشان در دهه 1960 مخالف بود. در دهه 1960، افرادی از بوردیو انتقاد میکردند که چرا مارکسیست نیست. بعدها، در دهه 1980، همان افراد از او انتقاد میکردند که چرا مارکسیست است یا زیادی مارکسیست است. نسبتِ بوردیو با سنت مارکسیستی و کارل مارکس بهویژه کار او درباره مساله طبقات اجتماعی تا دهه 1990 به دلیل برخی بدخواهیها مبهم بود. باید درنظر داشت که بوردیو معتقد است میتوان همسو با یک متفکر در مخالفت با آن متفکر فکر کرد. میتوان همسو با مارکس یا در مخالفت با مارکس یا همسو با دورکیم یا در مخالفت با دورکیم و همچنین البته همسو با مارکس و دورکیم در مخالفت با وبر فکر کرد و بالعکس. رویه در علم چنین است. از نظر بوردیو، مارکسیست بودن یا نبودن یک آلترناتیو دینی است و اصلا و ابدا علمی نیست. بوردیو در تأملات پاسکالی به مناقشات بر سر نسبت خود با مارکس پایان میدهد و خودش را بیشتر پاسکالی میداند تا مارکسیست. پاسکال بر اهمیت عمل عوامالناس تاکید میکند و مخالف افاضه فلسفه محض از مغزهای فلاسفه است. دغدغههای پاسکال برای عوامالناس و عقاید مستدل مردم عاری از هر نوع سادهاندیشی پوپولیستی است.

جستوجوی اثرات در آثار بوردیو پایان ندارد: اثرِ لوژی، اثر انسداد، اثر نظریه و الی آخر. پاسکال از این نظر برای بوردیو اهمیت دارد که در پی دلیل اثرات و دلیل وجودی رفتارهای انسانی به ظاهر نامعقول است. نوشتههای پاسکال درباره دلیل اثرات از یک برنامه کار علمی و سیاسی حکایت دارند. از نظر پاسکال، عقاید مردم خیلی مستدلاند و در نتیجه کارهای به ظاهر بیهوده مردم نیز کاملا مستدلاند. بوردیو همچنین به تأسی از پاسکال با حرفهای قلمبهسلمبه مخالف است که در بیشتر وقتها به بلندپروازیهای فکری عمده اشاره دارند. او هرگز از معمولیترین وظایف حرفه قومشناسی یا جامعهشناسی شانه خالی نکرده است. جستوجوی بنیانها نیز در آثار بوردیو پایان ندارد. پاسکال از این حیث نیز برای بوردیو اهمیت دارد. پاسکال مینویسد: بنیانهای طبیعی ما چیزی جز بنیانهای مألوف ما نیستند. بوردیو نیز بر این واقع تاکید دارد قانون فقط قانون است و بس. تنها بنیان ممکن قانون را باید در تاریخ جستوجو کرد. هر آن کس که بخواهد بنمایه قانون را بررسی کند، دلیلِ وجودی قانون را بررسی کند، منبع قانون را ژرفایابی کند یا با بازگشت به سرچشمه قانون، قانون را بنیانگذاری کند هیچگاه چیزی جز یک نوع بنیان غیرعقلانی را کشف نخواهد کرد.
پاسکال متفکری عقلگرا و در عین حال اهل ایمان است که میتوان به او و اندیشههایش رهیافتهای گوناگونی داشت. بوردیو به چه معنا پاسکالی است؟
کاملا درست است. پاسکال متفکری عقلگراست. پاسکال در مورد دو افراط در عقلگرایی نیز به ما هشدار میدهد که یکی نپذیرفتن عقل است و دیگری پذیرفتن عقل تنها. اما بازگردیم به سوال شما. از نگاه بوردیو، در چیستی ما، در عادات فکری ما یا به عبارتی، در بدنهای مدرسی ما یک آدمک ماشینی یا یک فلسفه ضمنی کنش در قالب تحقق یا اجرای یک برنامه وجود دارد. این همان فلسفه پاسکال است که بوردیو را مجذوب خودش کرده است. در واقع، متفکر زیر پوست خود، در مغز خود، در لایههای تفکر خود و در بدن خود چیزهای اجتماعی زیادی دارد. نزد بوردیو، بشر یک هستی بدون دلیلِ وجودی است که نیاز به توجیه، مشروعیت و تصدیق در او مأوا دارد. به قول پاسکال، در این جستوجوی توجیهها برای وجود داشتن، آنچه بشر از آن به جهان یا جامعه یاد میکند فقط نمونهای قادر به رقابت برای توسل به خداست. در تأملات پاسکالی میبینیم که چیزی که پاسکال از آن به فلاکت بشر بدون خدا یا بدون دلیلِ وجودی تعبیر میکند، از منظر جامعهشناسی، موید نوعی فلاکت متافیزیکی مردان و زنانی است که دلیل وجودی اجتماعی ندارند. پاسکال در فصلی از کتاب «تفکرات» خود به گردآوری تناقضهای بین فلاکت و عظمت پرداخته است.
شاید طبق چنین نکتهای یا طبق دیالکتیک نوعا پاسکالی وارونگی له و علیه باشد که جامعهشناسی میتواند امکان رهایی از یکی از رایجترین انواع فلاکت را فراهم کند. پاسکال در جایی دیگر از کتاب «تفکرات» مینویسد: روشنی عظمت برای افرادی که روح را جستوجو میکنند هیچ تلألویی ندارد. عظمت افراد روحانی برای پادشاهان، ثروتمندان، رییسها و صاحبمنصبها قابل رویت نیست. عظمت حکمت برای افراد دنیوی و افراد روحانی قابل رویت نیست. بوردیو معتقد است چنانچه خواسته باشیم این گزارههای پاسکال را تایید کنیم فقط باید ببینیم سهم شرکتکنندگان در بازی و عواید حاصل از هر یک از میدانهای متفاوت در کجا دیگر قابل ادراک نیستند. یکی از راههای آزمودن حدومرزهای میدانهای متفاوت همین است. فرمول بسیار زیبای پاسکال نیز به ما اجازه میدهد از دوشقی عینیگرایی و ذهنیگرایی فراتر برویم. بهزعم پاسکال، عالم، با فضا، مرا شبیه نقطهای احاطه میکند و من، با تفکر، بر عالم احاطه دارم.
در مقدمه کتاب همچنین شاهدیم که بوردیو درباره چیستی و وظیفه فلسفه و فیلسوفان بحث میکند. اصولا نگاه بوردیو در مقام متفکری اجتماعی با ریشههای عمیق و جدی فلسفی به فلسفه چگونه است و چه انتظاری از آن دارد؟
از نظر بوردیو، انتساب بیمورد اثرات بیواسطه به فلسفه و فیلسوفان همواره نمونهای تمامعیار از کمدی فضلفروشانه به تعبیر شوپنهاور است. او بر این نکته واقف است که فیلسوفان، با برخی استثنائات قابل توجه، برای مثال، ژان -کلود پاریینته، دستکم در فرانسه، از متخصصان علوم اجتماعی فاصله گرفتهاند. بوردیو در تأملات پاسکالی نشان میدهد که چگونه فلسفه بر فرضیات مدرسی استوار شده است. بوردیو همانند پاسکال از فیلسوفان مدرسی میخواهد از مردم عادی، زندگی روزمره مردم و رفتارهای به ظاهر نامعقول آنان غافل نباشند. او وظیفه فلسفه و فیلسوفان را به چالش کشیدن شکاف بین تفکر فلسفی و زندگی روزمره مردم عادی میداند. تأملات پاسکالی نمونهای برجسته از قابلیتهای بوردیو در برقراری پیوند بین جامعهشناسان و فیلسوفان است.
در جایی از مقدمه بوردیو این نقل قول از پاسکال را طرح میکند که «فلسفه حقیقی همواره فلسفه را مسخره میکند.» منظور پاسکال از این حرف چیست؟
به نکته بسیار خوبی اشاره کردید. این سوالی است که فیلسوفان را برآشفته خواهد کرد. پاسکال معتقد بود که افراد شبهفرهیخته به مردم میخندند و از نمایش دیوانگی جهان احساس رضایت میکنند. البته این افراد به دلیلی نمیفهمند و حق با مردم است. فلسفه حقیقی به فلسفه افرادی اهمیت نمیدهد که بین این دو قرار دارند و فقط به خودشان اهمیت میدهند. فلسفه حقیقی به این بهانه که مردم از بسیاری از چیزهای درخور حیرت به قدر کافی حیرتزده نمیشوند به مردم اهمیتی نمیدهد.
در جای دیگری از مقدمه بوردیو تاکید میکند که علاقهای به روشنفکری نداشته و نوشتههایش شبیه ضدیت با روشنفکری است. منظور او از این سخنان چیست؟ روشنفکر موردنظر او کیست یا چیست و چرا با آن مخالف است؟
رابطه انتقادی بوردیو با روشنفکری به نوع خاص ورود آغازین او به جهان اجتماعی و رابطه خاص او با جهان روشنفکری پیوند خورده است. این رابطه به دهه 1950 و 1960 و دوره تعلیمات او در فلسفه بازمیگردد. در این دوره کل میدان روشنفکری در سیطره ژان پل سارتر بود و کلاسهای آمادگی آزمونهای ورودی رشتههای ادبیات و علوم انسانی به مثابه قلههای حیات روشنفکری بودند. این کلاسها قلب دستگاه تولید متعالیترین نوع بلندپروازی روشنفکرانه فرانسوی یعنی بلندپروازی فلسفی بودند. بیشتر پرسشهایی که بوردیو در آنها روشنفکران را خطاب قرار میدهد ریشه در احساس بیگانگی او در عالم روشنفکری دارند. مساله کاملا فراتر از احساس طرد اجتماعی تنهاست. بوردیو اصلا احساس نمیکند که دلیل کاملا موجهی برای روشنفکر بودن داشته باشد. در واقع، او احساس نمیکند که در خانه است. پاسخ به این سوال شما را باید در نظریه عمل بوردیو نیز جستوجو کرد. بوردیو با سوگیری روشنفکرانه ذاتی وضعیت تعلیمات در دانشگاهها مخالف است. او مطابق با فلسفه روشنفکرستیزانه عمل خود، به فهم عملی تکیه میکند. بوردیو، بیتوجه به اداواطوارهای مُدهای روشنفکری، قاطعانه درباره امکان اقتصاد سیاسی یکپارچه عمل و به خصوص امکان قدرت نمادین بحث و گفتوگو کرده است.
از نظر بوردیو، روشنفکر حقیقی براساس استقلال خود از قدرتهای زمانمند و همچنین استقلال خود از دخالت مرجعیت اقتصادی و سیاسی تعریف شده است. او وقتی درباره میدان روشنفکری صحبت میکند به حضور ذراتی در این میدان اشاره میکند که شبیه ذرات میدان مغناطیسی، تحت تاثیر نیروهای جاذبه، دافعه و غیره قرار دارند. از نگاه بوردیو، غفلتهای روشنفکران از نیروهای اجتماعی حاکم بر میدان روشنفکری و درنتیجه اعمال آنان نشان میدهد که روشنفکران در بیشتر وقتها جملگی با ژستی کاملا رادیکال به پایداری نیروهای غالب کمک میکنند. از نظر بوردیو، روشنفکران یا عموما تولیدکنندگان نمادین به نحوی پارهطبقهای تحت سلطه از طبقه سلطهگر را تشکیل میدهند. غفلت از سازوکارهای جمعی فرمانبرداری سیاسی و اخلاقی و بها دادن بیش از حد به آزادی روشنفکران بارها بیشیلهوپیلهترین روشنفکران پیشرو را به همدستی با برخی نیروها سوق دادهاند.
در پایان بفرمایید ضرورت آشنایی با بوردیو بهطور عام و این اثر او بهطور خاص از نظر شما چیست و مخاطب اصلی این اثر کیست؟
نفوذ آثار بوردیو در سراسر رشتههای علمی از انسانشناسی، جامعهشناسی و تعلیم و تربیت گرفته تا تاریخ، زبانشناسی، علوم سیاسی، فلسفه، زیباییشناسی و مطالعات ادبی و در سراسر حوزههای جغرافیایی از همسایگان اروپایی فرانسه گرفته تا اروپای شرقی، اسکاندیناوی، آسیا، امریکای لاتین و ایالاتمتحده امریکا بیوقفه در حال افزایش است. در واقع، آثار بوردیو مرزبندیهای رشتههای علمی را درنوریدهاند. افزون بر این، بوردیو به هیچ گروهبندی سیاسی صوری، حزب یا اتحادیهای وابستگی ندارد. مخاطب اصلی بوردیو در این کتاب جامعه دانشگاهی و پژوهشگران و منتقدان اجتماعی و سیاسی است.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............