جنگ و چیزهای دیگر | شرق


کتاب «آن‌ها قرار نیست پیر شوند» [War : Tales of Conflict and Strife] نوشته رولد دال [Roald Dahl] به‌تازگی با ترجمه محسن یاوری روانه بازار کتاب شده است. این کتاب شامل هفت داستان کوتاه با موضوع جنگ و نامه‌های رولد دال به مادرش در جنگ جهانی دوم است.

آن‌ها قرار نیست پیر شوند» [War : Tales of Conflict and Strife] نوشته رولد دال [Roald Dahl]

آن چیزی که بعد از شنیدن نام رولد دال به یاد می‌آید، اقتباس‌های کتاب او در سینما است. به‌نوعی می‌شود گفت رولد دال برای کارگردانان سینما همیشه خوش‌یمن بوده، از فیلم «چارلی و کارخانه شکلات‌سازی» ساخته تیم برتون گرفته تا «ماتیلدا» ساخته دنی دویتو و به‌تازگی فیلم کوتاه «داستان شگفت‌انگیز هنری شوگر» ساخته وس اندرسون که اسکار بهترین فیلم کوتاه را از آنِ خود کرد. البته یک دوجین فیلم سینمایی و سریال دیگر نیز بر‌اساس کتاب‌های رولد دال اقتباس شده که عموما مورد توجه قرار گرفته است. ذکر این نکته ارتباط مستقیم با شیوه نگارش رولد دال دارد، چراکه او اساسا ساختار قصه‌هایش بر زمینه تصویر پیش می‌رود. توجه به فضاسازی، دقت در توصیف و صحنه‌پردازی‌های بی‌نقص سبب شده که داستان‌های رولد دال در خاطر خواننده به جای بماند و آن اصل جزئیات است که کمک به این ماندگاری می‌کند. این نویسنده عمده کارهایش را به کودکان اختصاص داده و در این زمینه پیشتاز است، با این حال مجموعه داستان «آن‌ها قرار نیست پیر شوند» مخاطب بزرگسال دارد و این آشنازدایی در نوع خود جالب است. اگرچه این نویسنده تا پیش از جنگ برای مخاطب بزرگسال داستان می‌نوشت، اما بعد از جنگ تصمیم می‌گیرد فقط برای کودکان داستان و قصه بنویسد.

توجه به ساخت‌های تصویری از خصایص قلم این نویسنده بریتانیایی است. با خواندن هریک از داستان‌ها می‌توان یک هرم از روند فرم قصه تصویر کرد. این هرم از بالا در جهت روند قصه به شکل معکوس عمل می‌کند؛ یعنی اگر فضاسازی و بسته‌های تصویری یک مسیر رو به پایین هرم باشد، قصه در جهت دیگر آن حرکت می‌کند. همه داستان‌های این کتاب کاملا بر این مبنا سوار شده‌اند و با اینکه کلیت داستان‌ها درباره جنگ است، اما هر داستان در وهله نخست بر پایه فضاسازی و صحنه‌پردازی پیش می‌رود. رولد دال به آهستگی توصیف می‌کند و بعد از توصیف به سراغ روند قصه می‌رود. دقیقا آنجایی که تصویرها شکل می‌گیرد، داستان ساخته می‌شود و در همان چارچوب پیش می‌رود و دیگر به نکات تکمیلی توجه می‌کند. برای مثال در داستان «دیروز زیبا بود»، آن چیزی که تنهایی یک خلبان را که به مشکل برخورده است، نشان می‌دهد، مدام در روند صحنه‌پردازی کمتر می‌شود، تا جایی که در پایان‌بندی به واسطه مضمون اصلی کلیت قصه فراگرفته می‌شود. «برگشت و از تپه پایین رفت، سمت خانه‌ای که پنجره‌هایش قرمزرنگ بود. در زد و صبر کرد. دوباره بلندتر در زد و منتظر ماند، صدای قدم‌هایی آمد، بعد در باز شد» (صفحه 51).

داستان اول که نام مجموعه نیز از همین اسم گرفته شده، درباره دو خلبان جنگی است که همکارشان بعد از دو روز عملیات به آشیانه برمی‌گردد، اما این خلبان اذعان می‌کند که تنها دو ساعت در حال پرواز بوده و قبول نمی‌کند که دو روز است برای عملیات رفته است. این داستان که در واقع در زمان جنگ جهانی دوم در فلسطین می‌گذرد، کاملا رنگ‌وبوی قصه‌های هزارو یک شب و داستان‌های عربی دارد. همین داستان به مخاطب نشان می‌دهد که رولد دال که خود در زمان جنگ جهانی دوم به‌عنوان خلبان در جنگ حضور داشته است، اشراف کاملی به محیط و فضا دارد. «ظهر بود. خورشید وسط آسمان بود و گرمایش مانند کوره‌ای سوزان. کنار آشیانه، هوا از جهنم گرم‌تر بود. وقتی نفس می‌کشیدیم، حس می‌کردیم ریه‌های‌مان داغ شده‌اند. برای همین دیدیم بهتر است با دهان باز نفس بکشیم» (صفحه 9). این تنوع در ساخت و پرداخت فضاهای بکر در بحبوحه جنگ در داستان «سرباز» شکل دیگری پیدا می‌کند، به طوری که اساسا شخصیت‌ها در فضا حل می‌شوند. «از آن شب‌هایی بود که می‌توانست فهمید نابینا بودن چه حسی دارد، آخر نه چیزی معلوم بود، نه حتی شمای شاخ و برگ درخت‌ها دیده می‌شد» (صفحه 29).

دو نکته دیگر درباره کتاب «آن‌ها قرار نیست پیر شوند» قابل ذکر است که رولد دال سعی کرده در داستان‌های این کتاب بر آن تمرکز کند: یکم، روند تنهایی در شخصیت‌ها، به طوری که در تمام هفت داستان جملاتی به کار برده شده که نشان‌دهنده بی‌هویتی و تنهایی شخصیت‌ها است و نکته دوم اینکه شخصیت‌ها با اینکه اغلب خلبان یا رزمنده جنگ هستند، اما یکباره از جنگ و خون‌ریزی کنده می‌شوند و حال و هوایی مانند مردم پیدا می‌کنند. در واقع این جداشدگی حرکتی به سمت بی‌طرفانه‌بودن یا صلح دارد. در واقع نویسنده تلاش کرده است تا شخصیت اصلی داستانش به چیزی که غایت زندگی خودش بوده، حرکت کنند.

درباره بخش پایانی این مجموعه باید گفت که نامه‌های رولد دال به مادرش، نوعی فاصله‌گذاری هوشمندانه است. این فاصله‌گذاری سبب شده که اتصال قوی میان قصه‌ها و خود نویسنده شکل بگیرد. حتی شکل نامه‌ها ذهنیت سوبژکتیو در شخصیت‌پردازی این هفت داستان را نشان می‌دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...