فرزاد نعمتی | هم‌میهن


«به سوی جامعه فضیلتمند» آخرین کتابی است که مختار نوری، پژوهشگر جوان علوم سیاسی نوشته است. نوری در سال‌های اخیر تمرکز خود را روی بررسی آرای متفکران جماعت‌گرا و اندیشه‌های انتقادی درباره مدرنیته گذاشته و در این زمینه آثاری چون «درآمدی بر مناظره لیبرال‌ها و جماعت‌گرایان در فلسفه سیاسی معاصر»، «السدیر مک‌اینتایر: جماعت‌گرایی، فضیلت‌محوری و سیاست» و «سه تقریر رقیب درباره مدرنیته: خروج، اعتراض، وفاداری» را به رشته تحریر درآورده است.

خلاصه کتاب به سوی جامعه فضیلتمند  مختار نوری

نوری که همواره نگاهی نیز به وضعیت «ایران» دارد، در تلاش است تا با تأمل در سنت‌های فکری غرب، زمینه‌ای برای بازاندیشی در جریان‌های فکری ایرانی بیابد. او که سال گذشته کتاب «تقریرهای رقیب درباره مدرنیته ایرانی: اعتراض و وفاداری» را با موضوع بررسی آثار متفکرانی چون فردید، نصر و داوری در یک سو و شایگان، سروش و فرهنگ رجایی در سوی دیگر به رشته تحریر درآورده بود، در آخرین کتاب خود با این دغدغه که جامعه ایرانی دچار زوال اخلاقی شده است، به تبارشناسی فضیلت‌گرایی در جوامع یونانی، جامعه وحیانی مسیحی، جامعه مدرن و جامعه معاصر پرداخته است و سیری گزارش‌گونه از پیدایش، گسترش، فراموشی و تمنای فضیلت را در این چهار دوره تاریخی جهان غرب به مخاطبان ایرانی خود عرضه داشته است. در ادامه گفت‌وگوی «هم‌میهن» با مختار نوری را در زمینه چیستی و چگونگی تحقق انسان و جامعه فضیلتمند بخوانید:


هنگامی که از «اخلاق فضیلت‌گرایانه» سخن به میان می‌آید، بلافاصله رقبای مهم این سنخ از اخلاق، یعنی «اخلاق وظیفه‌گرا» متأثر از کانت و «اخلاق سودمند‌گرا» ملهم از بنتام و فایده‌گرایان انگلیسی به ذهن متبادر می‌شود. اخلاق فضیلت موردنظر شما، چه مؤلفه‌هایی دارد؟ ریشه در آرای چه کسانی دارد و مهم‌ترین نقدهایی که بر این دو جریان وارد می‌داند، چیست؟

همانطور که به‌درستی اشاره کردید، رقبای مهم اخلاق فضیلت‌گرا، دو نحله وظیفه‌گرایی و سودمندگرایی هستند. اگرچه می‌توان شاخه‌های فرعی دیگری را در حوزه فلسفه اخلاق شناسایی نمود، اما در این عرصه به ترتیب تاریخی از سه گرایش اخلاقی اصلی یعنی فضیلت‌گرایی، وظیفه‌گرایی و سودمندگرایی نام برده شده است. مؤلفه‌های اخلاق فضیلت آن چیزی است که از زمان سقراط تا روزگار معاصر توسط السدیر مک‌اینتایر، الیزابت آنسکوم، فیلیپا فوت و دیگران مطرح شده است. از این منظر می‌توان ریشه‌های اخلاق فضیلت را در دنیای کلاسیک یونانی در اندیشه سقراط، افلاطون و ارسطو، در دوره میانه و در اندیشه دیندارانی چون آگوستین و آکویناس و در دوران معاصر در دستگاه فکری اندیشمندانی مانند مک‌اینتایر، آنسکوم، هرستهاوس، اسلوت و زگزبسکی به صورت‌های مختلف جست‌وجو کرد. منطبق با روایت متفکران فضیلت‌گرا می‌توان به مؤلفه‌هایی چون حکمت، شجاعت، خویشتنداری، عدالت، معتمدبودن، قابل‌اتکابودن، راستگویی، گشودگی فکری، محبت، تدبیر و مهارت به‌عنوان فضایل اخلاقی اشاره نمود. ارسطو به‌عنوان مهمترین متفکر این حوزه آنها را در کتاب «اخلاق نیکوماخوس» در دو دسته «فضایل اخلاقی» و «فضایل عقلانی» دسته‌بندی کرده است.

با چنین اوصافی، ‌مهم‌ترین وجه تمایز میان نظریه‌های وظیفه‌گرایی و سودمندگرایی با اخلاق فضیلت‌گرا این است که این نوع اخلاق «فاعل‌محور» و دو نظریه دیگر «کنش‌محور» هستند. در نتیجه، طرفداران اخلاق فضیلت دلایل متعددی برای برتری این نظریه بر دو نظریه اخلاقی رقیب ارائه کرده‌اند. ‌مهم‌ترین آنها توجه اخلاق فضیلت به فاعل اخلاقی و نقش‌محوری آن در اخلاق و بی‌توجهی نظریه‌های کنش‌محور به منش اخلاقی و ابعاد معنوی اخلاق است. همچنین تکیه بر قواعد عام اخلاقی در نظریه اخلاق کانتی و توجیه گزاره‌های اخلاقی براساس رویکرد مادی‌گرایانه و البته امروز اتمیستی در نظریه اخلاق سودمندگرایی، ‌از جمله نقدهایی است که طرفداران اخلاق فضیلت نسبت به نظریه‌های کنش‌محور ابراز داشته‌اند.

آنچه در سراسر کتاب دیده می‌شود، تأکید بر این ایده سقراطی است که دستیابی به سعادت فردی و اجتماعی از مسیر عمل اخلاقی می‌گذرد و در این زمینه به نقش عمل اخلاقی شهروندان فضیلتمند توجه ویژه‌ای دارید. گاهی صورتبندی اغراق‌آمیزی از این سخن در میان عامه مردم نیز شنیده می‌شود مبنی بر اینکه تا همه مردم، اخلاق‌مدار نشوند، جامعه و کشور تغییر مثبتی نخواهد کرد. نگاه شما به این صورتبندی، مزایا و محدودیت‌های تحلیلی آن چیست؟

به‌هرحال، این نوعی خوش‌خیالی است که ما منتظر بمانیم تا همه مردم اخلاق‌مدار شوند تا مشکلات ما حل‌و‌فصل شوند. من به‌هیچ وجه چنین هدفی را دنبال نمی‌کنم، چون نه در توان من است و نه امکان‌پذیر است. اتفاقاً اخلاق فضیلت اخلاق محدودیت‌آفرینی است و اخلاقی‌زیستن چالش‌های فراوانی را برای انسان‌ها در مسیر زندگی خلق می‌کند. به تعبیر کارگردان برجسته مسعود کیمیایی، «شریف زندگی کردن تاوان دارد!». من حتی بر این باورم که بسیاری از مسائل ما با سیاست، کیاست و تدبیر قابل حل‌وفصل است. با این حال، این موضوع را هم در نظر داشته باشیم که هیچ جامعه‌ای حتی توسعه‌یافته‌ترین جوامع نیز، بدون هنجار، اصول و ضوابط اخلاقی نیستند. از این رو در کتاب «به سوی جامعه فضیلتمند» کوشیده‌ام تا میان فضایل اخلاقی و جامعه پیوندی برقرار سازم، زیرا اخلاق فضیلت را «اخلاق انسان‌شدن» می‌دانم، چون انسان‌ها برای اخلاقی زیستن باید هر روز مهارت‌هایی را در درون خود تمرین کنند.

در نتیجه، بر این باورم که در پرتو گسترش چنین اخلاقی در سطوح مختلف جامعه می‌توان به انسانی‌‌شدن کنش‌های فردی و جمعی امیدوار بود. البته پدیدارشدن جامعه‌ای سرشار از کنش‌های اخلاقی به این سادگی و به این زودی‌ها تحقق پیدا نمی‌کند، اما من به‌عنوان شهروندی متعهد و مسئول در قبال جامعه همواره سعی کرده‌ام سهم و نقش اجتماعی خود را ایفا کنم و در حد توان حدود و ثغور چنین جامعه‌ اخلاقی‌ای را از رهگذر توجه به افکار فلسفی متفکران در سنت‌های فکری مختلف برای مخاطب ایرانی تبیین نمایم.

در بررسی فضایل در جامعه وحیانی (دوره قرون وسطی) با شرح آرای آگوستین قدیس و آکویناس، این دوره را عصر گسترش فضیلت دانسته‌اید و در مقابل، عصر مدرن را فراموشی فضیلت نامیده‌اید. آیا به نظر شما مردمان قرون وسطی در جهانی فضیلتمندتر از جهان مدرن زیست می‌کردند؟

البته طرح این بحث که فضایل در دوره قرون وسطی و توسط امثال آگوستین و آکویناس گسترش یافته است، به‌هیچ‌وجه به معنای دفاع از این دوره تاریخی نیست. همانطور که می‌دانیم، قرون وسطی به «عصر تاریکی» نیز مشهور است و من به‌هیچ‌وجه مدافع تاریکی و تاریک‌اندیشی نیستم بلکه صرفاً به‌عنوان محقق حوزه فلسفه اخلاق و سیاست، یک خط سیر از اخلاق فضیلت را از دوره هومر و عصر یونانی پی گرفته‌ام و کوشیده‌ام فراز و فرودهای تاریخی آن را نشان دهم؛ اگرچه از مباحث فکری و تحولات صورت‌گرفته در دوره‌های تاریخی مختلف نیز ناآگاه نیستم. به‌طور مثال، به این نوع مباحث نیز توجه دارم که طبق تفسیر مک‌اینتایر، فضایل در دیدگاه قرون وسطایی، آن کیفیت‌هایی هستند که انسان‌ها را قادر می‌ساختند تا در سیر و سفر تاریخی‌شان از شرور ایمن باشند، ‌چراکه جوامع قرون وسطایی عموماً جوامعی در ‌حال ‌نزاع و بی‌قانون بودند. به هر شکل، نکته قابل‌توجه این است که در نتیجه تحولات تاریخی رخ‌داده در دوره قرون وسطی، اندیشه یونانی که مبنایی عقلانی داشت، جای خود را به یک دیدگاه دینی متأثر از تعالیم مسیحیت و باورهای متافیزیکی داد. در نتیجه، جامعه مسیحی و قرون وسطایی آن‌گونه که مک‌اینتایر ترسیم کرده است، بافت اجتماعی را برای عمل به فضایل فراهم می‌ساخت، اگرچه این فضایل دقیقاً همان فضایلی نبود که ارسطو توصیه می‌کرد. در مجموع می‌توان گفت که جامعه مسیحی در اصل یک واحد عالم‌گیر بود و هویتی را ترسیم می‌کرد که مطیع یک خدا و یک راه رستگاری بود، چنین راهی برخلاف آنچه بعدها جهان مدرن به آن رسید، برای همه اعضای جامعه مشترک بود.

در بحث نسبت اخلاق و سیاست، آرای متعارضی ابراز شده است. در ایران کسانی چون مصطفی ملکیان که شما نیز کتاب خود را به او و فرهنگ رجایی تقدیم کرده‌اید، بر لزوم تقدم اصلاحات فرهنگی و ابتنای سیاست بر اخلاق تأکید فراوان داشته‌اند. نظر شما در زمینه نسبت اخلاق و سیاست و چالش‌های موجود در کشور چیست؟

بله، همانطور که شما نیز به درستی اشاره فرمودید، در بحث نسبت اخلاق و سیاست رویکردهای مختلفی عرضه شده است. متفکران کلاسیک یونانی و حتی فیلسوفان سیاسی مسلمان قائل به تقدم و برتری اخلاق بر سیاست هستند، نیکولو ماکیاوللی و دیگر متفکران جهان مدرن نیز با ابتنا بر مدرنیته سیاسی، بند ناف سیاست را از اخلاق جدا کردند و این دو عرصه را دو جزیره مستقل و جدا از هم تلقی نمودند که هر یک دارای منطق درونی و خاص خود هستند و نهایتاً در دوران معاصر ما با متفکرانی مانند میشل فوکو مواجه‌ایم که برتری را به سیاست و هسته اصلی آن یعنی قدرت می‌دهند. طبق دیدگاه اخیر، آنچه ابعاد مختلف زندگی بشری و از جمله اخلاقیات، ارزش‌ها و هنجارهای آن را شکل می‌دهد، قدرت و سیاست است. بنابراین در یک سیر تطور پارادایمی می‌توان از نسبت‌های مختلفی در خصوص اخلاق و سیاست صحبت به میان آورد. بر مبنای چنین نگرش‌هایی در ایران امروز نیز الگوهای مختلفی در خصوص نسبت اخلاق و سیاست مطرح شده است. اما قبل از آن باید به یک نکته مهمتر توجه داشته باشیم و آن اینکه روشنفکران مختلفی در آثار مکتوب و ‌گفت‌وگوهایشان در حوزه عمومی بر زوال اخلاقی در جامعه ایرانی انگشت گذاشته‌ و معتقدند یکی از ‌مهم‌ترین دلایل نابهنجاری‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی که جامعه ایران با آن دست به گریبان است، «مسئله اخلاق» است.

باور روشنفکری چون مصطفی ملکیان این است که ریشه مشکلات جامعه را عمدتاً باید در حوزه‌های فرهنگ و اخلاق جست‌وجو کرد و توجه به سیاست برای حل مشکلات، نوعی سطحی‌نگری‌ است. به نظر‌ ملکیان، در ایران نه‌‌تنها فقر اقتصادی، بلکه فقر اخلاقی نیز ایجاد شده ‌است. در نتیجه، آنچه از همه فوری‌تر است، این است که سیاست را تابع اخلاق سازیم، نه اخلاق را طفیل سیاست. البته این موضوع مورد توجه برخی دیگر از روشنفکران ایرانی مانند مقصود‌‌‌‌‌‌‌ فراستخواه، حسن قاضی‌مرادی و محسن رنانی نیز قرار گرفته است. همچنین، اهمیت اخلاق و هنجارها برای برخی روشنفکران ما مانند فرهنگ رجایی تا حدی است که «زندگی فضیلتمند در عصر سکولار» را جست‌وجو می‌کنند و تمایل دارند به جای نگرش‌های ابزاری و سودجویانه، بر اخلاق فضیلت‌گرا و جامعه فضیلت‌مند تأکید نمایند. البته من برای همه متفکران عزیز کشورمان ارزش و احترام قائلم، اما هوراکش هیچ‌کسی نبوده و نیستم و سعی می‌کنم نگاه و برداشت خودم را بیان کنم.

معتقدم بیش از چهار دهه است که با تأکید بر شعائر دینی و اخلاقی بر طبل اخلاقی‌‌شدن انسان و جامعه ایرانی می‌کوبیم، اما در عرصه عمل و با نگاهی آسیب‌شناسانه شواهد بسیاری برای غیرفضیلتمند خواندن جامعه در حوزه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پیش روی ما قرار دارد. به نظر من در سطوح سه‌گانه، یعنی در رفتار شخصی انسان‌ها، در مراودات اجتماعی ما انسان‌ها با یکدیگر و در ساحت کلی جامعه به‌عنوان ماحصل اجتماع افراد، معدل فضیلتمندی ما ایرانیان پایین است. بررسی‌ها و تحقیقات ملی پیرامون «ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان» نیز این مدعای بنده را مورد تأیید قرار می‌دهند. بنابراین، سیطره چنین وضعیتی من را به سمت این نوع مباحث سوق داده و بر این باورم که تنها در پرتو زیستن در قالب شاخص‌های اخلاق فضیلت است که می‌توان به «انسان فضیلتمند» و سپس «جامعه فضیلتمند» امیدوار بود. در نتیجه، همه تلاش این اثر برای دستیابی به این هدف بوده که چگونه با پیروی از نقشه فضیلت‌خواهانه ترسیم شده در چهار دوره یونانی (پیدایش فضیلت)، میانی (گسترش فضیلت)، مدرن (فراموشی فضیلت) و معاصر(در تمنای فضیلت)، می‌توان به جامعه‌ای بافضیلت دست یافت تا از این طریق زندگی مدنی، اخلاقی و انسانی‌تری را برپا کنیم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...