میراثِ استعمار | سازندگی


اگرچه رمان درخشان کی‌ران دسای [Kiran Desai] که برایش جایزه بوکر را به ارمغان آورد، بر سرنوشت افراد ناتوان متمرکز است، اما با صمیمیت و بصیرت، صرفا به بررسی تمامی دغدغه‌های جهانی معاصر می‌پردازد: جهانی‌شدن، چندگانگی فرهنگی، نابرابری اقتصادی، بنیادگرایی و خشونت تروریستی. علی‌رغم این‌که داستان مربوط به اواسط دهه‌ 80 میلادی است، از بهترین رمان‌های پس از حادثه‌ حمله‌ یازدهم سپتامبر به‌شمار می‌آید.



«میراث ازدست‌‌رفته» (یا میراث شکست [The Inheritance of Loss] با داستان «سای» دختر نوجوان یتیمی شروع می‌شود که با پدربزرگش، قاضی بازنشسته‌ای که تحصیل‌کرده‌ دانشگاه کمبریج و دوستدار انگلیس است، در شهر کالیمپونگ در بخش هندی کوه‌های هیمالیا زندگی می‌کند. سای به‌طرز عاشقانه‌ای به معلم ریاضی خود، گیان فرزند گورکای نپالیِ مزدوری، دل بسته است، اما سرانجام گیان به‌دلیل امتیاز طبقاتی آشکار سای خود را کنار می‌کشد و به صف گروهی از شورشگران نژادی نپالی می‌پیوندد. در یک روایت موازی، زندگی بیژو، پسر آشپز پدربزرگ، به تصویر کشیده می‌شود که به «طبقه‌ در سایه قرارگرفته»‌ مهاجران غیرقانونی نیویورک تعلق دارد و بیشتر وقت خود را صرف گریختن از صاحبان قدرت و عوض‌کردن شغل‌هایی می‌کند که درآمد ناچیزی دارند.

چیزی که این شخصیت‌های به ظاهر متفاوت را به‌هم پیوند می‌زند، میراث تاریخی مشترک و تجربه‌ عمومی عجز و حقارت است. کی‌ران دسای با اشاره به قرن‌ها سلطه‌ قدرت اقتصادی و فرهنگی غرب می‌نویسد: «اقدامات مسلمی که سال‌ها پیش صورت گرفت این اتفاقات را رقم زد.» اما آغاز یک زمینه‌ به‌ظاهر معقول و عادلانه در اقتصاد جهانیِ اواخر قرن بیستم نه‌تنها این زخم‌ها را التیام نبخشید، بلکه خراش مضاعفی بود بر آن‌ها.

مواجهه با غرب مانع رشدِ تقریبا همه‌ شخصیت‌های رمان دسای شده است. قاضی آینده، به‌عنوان یک دانشجوی جداافتاده در انگلستان نژادپرست، «به هیچ‌وجه احساس یک انسان را ندارد و از لمس بازویش چنان از جا می‌پرد که گویی صمیمیتی غیرقابل تحمل است.» هنگامی‌که به هند بازمی‌گردد متوجه می‌شود که همسر هندی به‌ظاهر عقب‌افتاده‌ خود را تحقیر می‌کند.

شکی در آن نیست که ادبیات بر بررسی آشوب و نومیدی پسااستعار دسای تأثیرگذار است. ابتدای رمان، دسای دو زن هندی دوستدار انگلیس را به تصویر می‌کشد که در ارتباط با «خم رودخانه»، رمانی به‌شدت غم‌انگیز اثر وی. اس. نایپل درمورد مواجهه‌ مردم سنتی آفریقا با جهان مدرن، بحث می‌کنند. لولا که بند رختی‌اش زیر خروارها شلوار فروشگاه مارکز اند اسپنسر شکم آورده، فکر می‌کند نایپل «عجیب و غریب است... گذشته رهایش نمی‌کند... بهبود پیدا نکرده است. هرگز نتوانسته خود را از بند اختلال عصبی پسااستعمار آزاد کند.» لولا او را به نادیده‌گرفتن این حقیقت که یک «انگستان جدید» وجود دارد، یک «جامعه‌‌ کاملا جهانی» که خوراک کاری به‌عنوان شام بیرون‌بر درجه یک جایگزین ماهی با سیب‌زمینی سرخ‌کرده شده است» متهم می‌کند. به‌عنوان مدرک بعدی، به دخترش- گوینده‌ خبر رادیو بی‌بی‌سی- اشاره می‌کند که «کینه‌ای در دل ندارد.»

دسای نسبت به چندگانگی فرهنگیِ مصرف‌کننده‌محورِ غرب دیدگاهی تردیدآمیز دارد، دیدگاهی که به «ظرافت سانسورشده‌» لهجه‌ی بریتانیایی دختر لولا که «در مقابل نفرتی که ممکن است جهان به دیگران تحمیل ‌کند یک پیروزی غرورآفرین است.» ارتباطی ندارد. در ‌چنین لحظاتی، دسای با نویسندگانی هم‌چون زِیدی اسمیت و هری کُنزرو فرسنگ‌ها فاصله دارد، نویسندگانی که به‌طور کلی داستان‌هایشان دیدگاهی خوش‌بینانه دارند نسبت به آن‌چه سلمان رشدی «پیوندی، ناخالصی، آمیختگی می‌نامد، تغییری که مسبب آن پیوند‌های جدید و غیرمنتظره‌ انسان‌ها، فرهنگ‌ها، اندیشه‌ها، سیاست‌ها، فیلم‌ها و ترانه‌ها است.» درحقیقت، رمان دسای خاطرنشان می‌کند که جهانی‌شدن اقتصاد مسیر آسایش و رفاه ستمدیدگان را هموار نمی‌کند.

[این کتاب نخستین بار با عنوان «میراث سراب» توسط فریدون مجلسی ترجمه شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...