کتاب «دن کامیلو و پسر ناخلف» [Don Camillo and the prodigal son‬‏‬] نوشته جووانی گوارسکی [Giovanni Guareschi] با ترجمه مرجان رضایی توسط نشر مرکز به چاپ هفتم رسید.

دن کامیلو و پسر ناخلف [Don Camillo and the prodigal son‬‏‬] نوشته جووانی گوارسکی [Giovanni Guareschi]

به گزارش مهر، جووانی گوارسکی نویسنده ایتالیایی این‌کتاب، متولد سال ۱۹۰۸ و درگذشته به سال ۱۹۶۸ است. او یکی از نویسندگان مخالف فاشیسم بود که در سال‌های جنگ جهانی دوم، در مذمت دولت موسولینی مقالاتی نوشت و مدتی را هم در زندان به سر برد.

از جمله نوشته‌های مهم این‌نویسنده می‌توان به مجموعه کتاب‌های «دن کامیلو» اشاره کرد که داستان‌هایش، جایی در دره رود پو رخ می‌دهند. پو، تنها رود مهم کشور ایتالیاست. «دن کامیلو بر سر دوراهی»، «دن کامیلو و شیطان»، «رفیق دن کامیلو» و «دن کامیلو و جوانان سرکش» دیگر عناوینی هستند که این‌ ناشر ترجمه‌شان را در قالب مجموعه «دن کامیلو» منتشر کرده است.

داستان‌های مجموعه «دن کامیلو» در یک دهکده کوچک و زمان جنگ جهانی دوم رخ می‌دهند و مسائلی چون تقابل قدیمی و جدید، کلیسا و ایدئولوژی‌های کمونیستی و دیگر تقابل‌های اجتماعی ایتالیای آن‌روز را شامل می‌شوند. در داستان‌های مجموعه مورد اشاره، دن کامیلو کشیش دهکده و شهردار چپ‌گرای شهر با نام پپونه حضور دارند که اتفاقات اصلی را رقم می‌زنند.

کتاب «دن کامیلو و پسر ناخلف» یکی از عناوین مجموعه مذکور است که به‌تازگی به چاپ هفتم رسیده است.

چاپ هفتم این‌کتاب با 280 صفحه و قیمت ۳۸ هزار و ۵۰۰ تومان عرضه شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...