رمان «خاطره کوچ» اثر عبدالرزاق گورنه [Abdulrazak Gurnah] با ترجمه فرشته عبدلی و غلامرضا امامی توسط انتشارات گویا منتشر شد.

کتاب حاضر داستانی شگفت‌انگیز و جذاب با کلامی دلنشین دارد که گورنه در آن از پناهندگان، تبعیدیان و مهاجران سخن می‌گوید؛ از کسانی که به سرزمین بیگانه کوچ کرده‌اند و همواره خاطرات زادگاه‌شان با آن‌هاست. در اثر پیش رو نویسنده همدرد و همراه پناهندگانی است که از فقر و در پی زندگی بهتر و آزادی از میان دره‌ها و دریاها می‌گریزند و راه‌های پرخطری را طی می‌کنند.

در «خاطره کوچ» عبدالرزاق گورنه با کلامی تند و طنزآمیز، پیوندهای پایداری می‌آفریند که قاره‌ها را به هم پیوند می‌دهد و چگونگی رقابت روایت‌های ضد و نقیض تاریخ را نشان می‌دهد. پناهندگی و تبعید گورنه، دوری از خانه و خاک، وی را بر آن داشت با کلامی شورانگیز، تند و تیز اثری تسخیر شده از خاطره و گم گشتگی بیافریند. این کتاب، آینه‌ای است رویاروی دل و دیده. این داستان بلند روایتگر ماجرای جوانی است که با رژیم تمامیت خواه کشورش به نبرد برمی‌خیزد.

در معرفی کتاب آمده است: این کتاب صدای رسای پناهجویان، تبعیدی‌ها و مهاجران است که به ناگزیر در سرزمینی بیگانه زندگی می‌کنند اما با غم غربتی که در دل دارند همواره ریشه‌ها و خاطره‌های زادگاهشان را به یاد می‌آورند.

گاردین نیز در توضیحی آورده است: داستانی گیرا با کلامی شورانگیز و تند و تیز، اثری تسخیرناپذیر از خاطره و گم‌گشتگی.

میشل رابرتز. ایندیپندنت ان ساندی نیز درخصوص این کتاب عنوان کرده: فکر نمی‌کنم تاکنون رمانی را خوانده باشم که به گونه‌ای چنین دلنشین، از دست دادن خانه و زادگاه و آرزوی وابستگی را روایت کند.

«خاطره کوچ» با ترجمه فرشته عبدلی و غلامرضا امامی در 272 صفحه و با قیمت ۹۰ هزار تومان توسط انتشارات گویا منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...