پگاه خدادی معتقد است کتاب «زنی با دامن بنفش» [Murasaki no sukāto no onna یا The woman in the purple skirt] اثر ناتسوکو ایمامورا [Natsuko Imamura] مخاطب را با فرهنگ، دغدغه، ترس و امید مردم ژاپن آشنا می‌کند.

«زنی با دامن بنفش» [Murasaki no sukāto no onna یا The woman in the purple skirt]  ناتسوکو ایمامورا [Natsuko Imamura]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از هنرآنلاین، کتاب «زنی با دامن بنفش» نوشته ناتسوکو ایمامورا با ترجمه پگاه خدادی به‌تازگی در نشر دانیار به چاپ رسیده است. این رمان کوتاه در سال ۲۰۱۹ در ژاپن نشر یافته و برنده جایزه ادبی «آکوتاگاوا» شده است.

خدادی این رمان را ترکیبی از جنبه‌های هیجانی و روان‌شناختی دانست و به هنرآنلاین گفت: کتاب «زنی با دامن بنفش» به دغدغه و گم‌گشتگی انسان امروز در جهان ارتباطات اشاره دارد. تحقیقات جامعه‌شناختی نشان داده عده زیادی از زنان مجرد در ژاپن با مشکل بیکاری و فقر درگیر هستند؛ اما در مرکز تمام این مسایل یک مشکل اساسی وجود دارد که خود منشا بسیاری از معظلات فردی و اجتماعی مردم این کشور است که به مسئله تنهایی برمی‌گردد. در اوایل سال ۲۰۱۹ میلادی، همه‌گیری کرونا بسیاری را در جهان خانه‎ نشین کرد ولی تحقیقات می‌گوید بیش از ۵۵ درصد ژاپنی‌ها قبل از این شرایط خود را به‌شدت منزوی می‌دیدند.

او با این توضیح که راوی داستان نیز نه فقط تنهاست بلکه در ارتباط برقرار کردن با دیگران مشکل دارد، ادامه‌داد: این زن نماینده همان احساس تنهایی و انزوای شدید مردم ژاپن است. آدمی که بسیار به رابطه انسانی نیاز دارد ولی نمی‌داند چطور باید با انسان‌های دیگر صحبت کند.

خدادی با بیان این که راوی داستان بسیار متفاوت است و حالت عجیب و رمزآلودی دارد، افزود: تا پایان داستان چهره او را نمی‌بینیم و متوجه نمی‌شویم چه کسی است. این زن خود را در تصویر یک نفر دیگر گم می‌کند. «زنی با دامن بنفش» داستان یک زن است اما به روایت یک زن دیگر، شخصیت اصلی کتاب خانومی است که او را زنی با دامن بنفش صدا می‌زنند ولی خودش راوی داستان نیست. یک زن دیگری هست که همیشه او را زیرنظر دارد و نسبت به او وسواس عجیبی پیدا می‌کند. می‌خواهد با این زن دوست شود ولی نمی‌داند چه جوری با او حرف بزند. در نتیجه تصمیم می‌گیرد مسیر زندگی او را تغییر بدهد. این دو در محیطی جدید کنار هم قرار می‌گیرند و در نهایت سرنوشت زندگی زنی با دامن بنفش تغییر می‌کند.

او مطالعه این کتاب را بهانه‌ای برای آشنایی بیشتر با فرهنگ، دغدغه، ترس و امید مردم ژاپن دانست و تصریح‌کرد: ناتسوکو ایمامورا نویسنده‌ رمان در سال ۱۹۸۰ در شهر هیروشیمای ژاپن به دنیا آمده و بعدها برای تحصیل در دانشگاه به شهر اوساکا رفته است. ایمامورا از نسل نویسندگان زن جوان ژاپنی است که کتاب‌هایش پیش از این جوایزی برده و دو بار هم نامزد دریافت جایزه‌ ادبی «آکوتاگاوا» شده بودند. این رمان نخستین کتاب از این نویسنده‌ ژاپنی است که برای اولین بار در ایران ترجمه و منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...