از محدوده امن خود خارج شوید | الف


همه ما دوست داریم رشد کنیم، تجربیات جدیدی کسب کرده و بهتر زندگی کنیم اما معمولا این اهداف به سادگی محقق نمی‌شود. چرا؟ چون لازمه همه این موارد این است که از محدوده امن حود خارج شویم و البته که این کار سخت‌ترین کار دنیاست. کتاب بی حد و مرز [No limits : blow the cap off your capacity] با نگارش، نویسنده و رهبر حرفه‌ای ؛ جان مکسول [Maxwell, John C] این محدودیت و نقطه ضعف را در ما شناخته است و آمده تا به ما در این مسیر پر پیچ و خم کمک کند.

بی حد و مرز [No limits : blow the cap off your capacity]  جان مکسول [Maxwell, John C]

بی ‌حد و مرز کتابی است در زمینه توسعه فردی که تا حد زیادی رنگ و بوی خودآگاهی دارد. همان‌طور که از نامش پیداست، دغدغه این کتاب رفع حصارها و موانعی است که خودمان برای خود ایجاد می‌کنیم و سپس بی‌آنکه از وجود آن‌ها آگاه باشیم، به مسیر ادامه می‌دهیم و احتمالاً نتیجه را می‌توان حدس زد! حس اینکه یک جای کار می‌لنگد و آن‌طور که می‌خواهیم و تلاش می‌کنیم، به نتیجه نمی‌رسیم.

نویسنده کتاب بی حد و مرز –جان مکسول افسانه‌ای- همان ابتدای کار تکلیف را روشن می‌کند. او با موانع و مشکلاتی که کنترلی بر آن ندارید کاری ندارد. اینکه کجا متولد شده‌اید، والدینتان چه کسانی بوده‌اند، در چه نوع مدرسه‌ای درس خوانده‌اید، الگوی نقش داشته‌اید یا خیر؟ این‌ها مرکز توجه این کتاب نیستند. نویسنده در کتاب بی حد و مرز بر آن دسته از موانع و مشکلاتی تمرکز می‌کند که خودمان سازنده انها هستیم. ۷ ظرفیت اصلی در کتاب معرفی می‌شوند که به گفته نویسنده در تمام انسان‌ها مشترک‌اند و همین عامل باعث می‌شود بتوانیم نتیجه‌گیری کنیم میزان موفقیت افراد تابعی از بالندگی و رشد این ظرفیت‌های درونی است

فرمول طلایی کتاب بی حد و مرز برای برداشتن حصارهای زندگی این است: ظرفیت = آگاهی + توانایی+ انتخاب‌ها. هرکدام از عناصر این معادله در سه فصل مجزا بررسی و واکاوی شده‌اند که در این نوشته به اختصار به انها اشاره‌ای خواهیم کرد:‌

آگاهی
ما چطور می‌فهمیم که توسط موانع و حصارهای خودساخته، درگیر شده‌ایم؟ کتاب بی حد و مرز رویکرد جالبی به آگاهی در این خصوص دارد. نکته برجسته این فصل از کتاب، معطوف به این جمله است:‌ «به جای اینکه وقتتان را صرف اندرز دادن به مردم کنید، آنان را تجهیز کنید. نصیحت کردن به افراد کمک می‌کند از ضعف‌هایشان عبور کنند حال‌آنکه تجهیز کردن فقط و فقط با تمرکز بر نقاط قوت شکل می‌گیرد»؛ بنابراین برای اینکه به فرد بهتری تبدیل شویم به کمک افراد دیگری هم نیاز داریم و این روند در خلأ اتفاق نمی‌افتد. اگر قرار است بهبود یابید باید از این مسئله آگاه شوید که در حال حاضر در سطحی بسیار پایین‌تر از توان بالقوه‌تان فعالیت می‌کنید و اگر ظرفیت‌هایتان را افزایش دهید، قابلیت‌های شگفت‌انگیزی کسب خواهید کرد.

توانایی‌ها
ظرفیت‌ها در ابتدای امر موضوعاتی کاملاً بدیهی و روشن به نظر می‌رسند اما با پیش رفتن کتاب و مطالعه مثال‌ها متوجه می‌شویم دقیقاً در همین منجلاب‌ها گیر افتاده‌ایم و چون سال‌هاست این‌گونه زندگی می‌کنیم، آن را طبیعی می‌پنداریم.

ظرفیت انرژی
ظرفیت انرژی به توانایی جسم شما برای به پیش رفتن و ادامه دادن اشاره دارد. اینکه آیا شما مدیریتی بر میزان انرژی صرف شده‌تان در کار دارید یا همچون من کاری را با انرژی تمام شروع می‌کنید و کم‌کم این انرژی آن‌قدر افول می‌کند که تا خط پایان نفسی برایتان باقی نمی‌ماند؟ نکته مهم این است که ما معمولاً وقتمان را مدیریت می‌کنیم نه انرژی‌مان. غافل از اینکه انرژی مهم‌ترین عنصر عملکرد بالا و حتی شاید تنها عنصر قابل‌کنترل ما است.

نکته‌ای که کتاب بی حد و مرز بر آن تأکید دارد این است که دریابید چه چیزی شارژ شما را پر می‌کند؟ به دنیا آمده‌اید که چه کار کنید؟ و مهم‌تر از همه چه چیزی شما را تحلیل می‌برد؟ واقعیت این است که اکثر افراد فکر می‌کنند چون سخت‌کوش هستند پس می‌توانند کارهایشان را به خوبی انجام دهند اما واقعیت این است که نمی‌توانیم در حوزه‌هایی که استعدادی در آن نداریم، بهترین خودمان باشیم.

ظرفیت عاطفی
ظرفیت عاطفی عبارت است از توانایی مدیریت کردن ناملایمات، شکست‌ها، انتقادات، تغییرات و فشارها به شیوه‌ای مثبت. واقعیت این است که بسیاری از ما قربانی احساسات خود هستیم. ما انسان‌ها در مورد شکست ضعیفیم. گاهی از ترس شکست، موفق می‌شویم و گاهی دیگر ترس از شکست نمی‌گذارد قدم از قدم برداریم. آنچه تعیین می‌کند در کدام دسته قرار می‌گیریم به ظرفیت عاطفی ما بستگی دارد. کسی که ظرفیت عاطفی بالایی دارد، «دیوانگی» نمی‌کند. تعریف دیوانگی در این کتاب عبارت است از اینکه کاری را مرتباً تکرار کنید اما انتظار نتیجه متفاوتی داشته باشید.

نکته مهم دیگری که از ظرفیت عاطفی می‌آموزیم این است که بدانیم چقدر برای یک موفقیت شادی کنیم و برای یک شکست غصه بخوریم. ما باید بیاموزیم لوح موفقیتمان را پاک کنیم و به خود اجازه دهیم آن‌قدر مبتدی شود که دغدغه یادگیری داشته باشد.

ظرفیت تفکر
به شما کمک می‌کند اثربخش فکر کنید و بدانید که افراد موفق و ناموفق به یک شکل نمی‌اندیشند. نکته جالبی که کتاب بی حد و مرز به آن اشاره دارد این است که رهبران خوب سعی می‌کنند عمل‌گرا باشند اما تعصب به عمل هم حدی دارد. اغلب آن‌قدر در عملیاتی کردن ایده‌‌هایمان غرق می‌شویم که فرصتی برای تفکر مولد و اثربخش باقی نمی‌ماند. بر اساس ظرفیت تفکر رهبران نباید فکر کنند که می‌توانند همه مسائل را به‌تنهایی حل کنند، نباید از ضعیف بودن بترسند و آن‌قدر سؤال بپرسند که همه‌چیز برایشان مثل روز روشن شود. فردی که ظرفیت تفکر بالایی دارد نه باهوش است نه سخت‌کوش، او خوش‌فکر است و این مثل این است که شما یک قالب یخ را با کوه عظیمی از یخ مقایسه کنید!

ظرفیت ارتباطی
به توانایی شما برای ارتباط با دیگران اشاره می‌کند و تا حد زیادی رویکردی شبیه به کتاب “رهبران آخر غذا می‌خورند” دارد. نقطه تلاقی این دو کتاب، ارزش دادن به آدم‌ها است. شما نمی‌توانید ظرفیت ارتباطی خود را افزایش دهید مگر اینکه برای انسان‌ها ارزش قائل شوید درعین‌حال نمی‌توانید پنهانی به دیگران نگاه تحقیرآمیز داشته باشید و در همان حال آنان را پرورش دهید.

نکته اصلی این ظرفیت در این است که چطور می‌توانیم با هم کار کنیم و استعدادهایمان یکدیگر را تکمیل کنند. بر اساس نظر جان مکسول، آدم‌ها معمولاً می‌توانند رد موفقیت و شکست‌هایشان را در روابطی که در زندگی داشته‌اند پیدا کنند.

ظرفیت خلاق
ظرفیت خلاق شما را در دیدن گزینه‌ها و یافتن پاسخ‌ها توانمند می‌کند. بر اساس کتاب بی حد و مرز خلاقیت یعنی سؤال “آیا پاسخی وجود دارد” را به “پاسخ چیست؟” تغییر دهید. ما باید باور داشته باشیم جواب‌ها و راه‌حل‌ها وجود دارند اما برای یافتنشان باید جنگید و استقامت به خرج داد. می‌توانید تصور کنید خلاق باشید و شکست بخورید؟ واقعیت این است که افراد خلاق شکست می‌خورند و بهترین‌هایشان به دفعات شکست می‌خورند.

پروفسور هیلز از دانشگاه استنفورد می‌گوید: “پژوهش‌های خلاقیت نشان می‌دهد که تنها متغیر مهم برای خلاق بودن یا نبودن کارکنان این است که برداشتشان از اینکه اجازه خلاقیت دارند یا نه چگونه باشد” و این همان دغدغه‌ای است که کتاب “نوآفرینی” با شدت و جزئیات به آن پرداخته است.

ظرفیت تولید
این ظرفیت توانایی شما برای رسیدن به نتیجه است. به یاد داشته باشید که همه چیزهای ارزشمند زندگی، همه چیزهایی که می‌خواهید و آرزویش را دارید، مسیر سربالایی دارد و طی کردن این مسیر سربالایی و نفس‌گیر نیازمند هدفمندی، عزم، انرژی، سخت‌کوشی، ثبات و پایداری است.

ظرفیت رهبری
این عامل نشان‌‌دهنده توانایی شما برای برانگیختن و رهبری دیگران است. در این فصل جان مکسول _که خود لقب بهترین رهبر دنیا در سال ۲۰۱۴ را در کارنامه دارد_ می‌کوشد به شما بیاموزد سقف تلاش‌هایتان برای تبدیل شدن به یک رهبر خوب بسیار بلندتر از حد انتظارتان است. در قسمتی از کتاب آمده است: تفاوت اصلی بین شیوه رهبری در جوانی و میانسالی‌ام به این برمی‌گردد که قبلاً پاسخگوی سؤالات بودم اما امروز در حین رهبری دائم سؤال می‌پرسم. این یعنی در نقش مدیر، مربیگری کنیم، اگر به این رویکرد علاقه‌مندید کتاب “راه و رسم مربیگری” می‌تواند تا حد زیادی به شما کمک کند.

انتخاب‌ها
در فصل سوم به انتخاب‌هایی اشاره می‌شود که کمک می‌کند ظرفیت‌هایتان بیش از قبل بهبود یابند. اگر بخواهم از هرکدام از این انتخاب‌ها جمله‌ای بگویم، تعریفی مطابق نوشته زیر تلخیص خواهد شد. در این بخش گزیده‌ای از انتخاب‌ها آورده شده است که با مطالعه کامل کتاب می‌توانید از تمامی انها بهره ببرید:

ظرفیت مسئولیت
با خواندن این بخش متوجه علت تمام کارهای باقی مانده‌ای که بارشان را بر دوش خود احساس می‌کنید اما کاری در جهت انها انجام نمی‌دهید، خواهید شد.

ظرفیت شخصیت
به این موضوع می‌پردازد که برای اثربخشی بالا تنها ارزش‌ها و باورها کافی نیستند. بلکه این ارزش‌ها و باورها باید جای خود را در تفکرات، احساسات و اقدامات شما هم باز کنند.

ظرفیت برکت
در این قسمت دو عبارت مهم وجود دارد: ظرفیت مضیقه و ظرفیت برکت. افراد دارای ظرفیت برکت یا راهی خواهند یافت، یا راهی خواهند ساخت.

ظرفیت انضباط
انضباط حدفاصل آن چیزی است که انجام می‌دهید و آن چیزی که قادر به انجام دادنش هستید. انضباط یعنی اینکه بدانید چه چیزی مهم است و بر همین اساس زندگی‌تان را اولویت‌بندی کنید.

ظرفیت هدفمندی
هدفمندی به معنی تصمیم گرفتن نیست بلکه به معنی عامدانه عمل کردن تا به نتیجه رسیدن است. درواقع هدفمندی چیزی است شبیه به مسئولیت اما باثبات قدم و تکرار مداوم.

ظرفیت ریسک‌پذیری
جمله کلیدی کتاب این است: هیچ رشدی در محدوده امن شما و هیچ راحتی در محدوده رشد شما وجود ندارد. واقعیت این است که نمی‌توان بر ترس غلبه کرد فقط باید بیاموزید با آن مواجه شوید.

ظرفیت رشد
ظرفیت رشد بر این تمرکز دارد که تا کجا می‌توانید به پیش روید و تا چه حد در خود ذهنیت رشد و بهسازی می‌بینید. برای تقویت ظرفیت رشد باید سعی کنید در محدوده استعداد و خارج از محدوده امنتان فعالیت کنید و این نکته را در نظر بگیرید که ممکن است تغییر کنید و لزوماً رشد نکنید اما اگر رشد کنید قطعاً تغییر خواهید کرد.

در نهایت اینکه این کتاب با نگاهی دقیق و روایت گونه، دید واضحی از خودتان و الزاماتی که برای تبدیل شدن به بهترین نسخه از خودتان لازم است، در اختیارتان قرار می‌دهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...