عشق اسطوره‌ای | کافه داستان


کتاب «امپراتور پرتغالستان (شاه لیر سوئدی)»  [The Emperor of Portugallia : a story from Värmland] نوشته سِلما لاگرلوف [Selma Lagerlöf] نویسنده زن سوئدی است که در ۲۰ نوامبر سال ۱۸۵۸ دیده به جهان گشود. او اولین زنی است که جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد و همچنین در سال ۱۹۱۴ اولین زن کشورش بود که به عضویت آکادمی سوئد در آمد.

امپراتور پرتغالستان (شاه لیر سوئدی)»  [The Emperor of Portugallia : a story from Värmland] سلما لاگرلوف [Selma Lagerlöf

رمان «امپراتور پرتغالستان» روایت عشق پدری به دخترش است و همین موضوع هسته و خط اصلی داستان را تشکیل می‌دهد. تصویری که خواننده در شروع داستان می‌بیند تصویر پدری است که از به دنیا آمدن فرزندش هیچ شور و شوقی ندارد؛ چرا که در فقر و در شرایط نامناسب اقتصادی به سر می‎برد؛ اما زمانی که دختر پا به دنیا می‌گذارد جهان‌بینی پدر تغییر شگرفی می‌کند و حضور دخترش را معجزه زندگی‌اش می‌داند. این بودن و حضور، تبدیل به عشق و علاقه‌ای عمیق و ناگسستنی می‌گردد. لاگرلوف در لایه‌های داستانش انگار افسانه‌ای باستانی را روایت می‌کند که از طریق آن مخاطب امروز وادار به تفکر می‌شود. خواننده در جاهایی از داستان با وجود عدم باورپذیری به وسیله‌ی هنر نویسنده آن را باور می‌کند و با خودش می‌گوید عجیب تصویر زیبایی خلق شده و به حال شخصیت در آن بزنگاه غبطه می‌خورد.

رمان «امپراتور پرتغالستان» دو نگاه عشق و جنون را روایت می‌کند. در جاهایی از داستان یک پدر عاشق دیده می‌شود و در جایی از داستان یک پدر شیدا و اصطلاحاً دیوانه که عدم حضور دخترش او را از روال عادی زندگی دور کرده است. جالب است بدانید در لحظاتی که ما تصویر یک پدر دیوانه را می‌بینیم اما یان کارها و تصمیماتی می‌گیرد و حرف‌هایی می‌زند که کاملاً درست و نشان‌دهنده‌ی هوش و ذکاوت یک پدر است.

داستان با تولد شکوه زرین آغاز می‌شود که همین انتخاب اسم برای دختر بسیار جالب و خواندنی است و حضورش کلبه ساده و محقرانه یان و کاترینا را روشن و برایشان بارقه‌ای از امید و زندگی را می‌آورد. کم‌کم که شکوه زرین بزرگ می‌شود ارتباطی قلبی و حسی بسیار قوی بین او و پدرش شکل می‌گیرد. او تا هفده‌سالگی با پدر و مادرش زندگی می‌کند تا اینکه به دلیل یک اتفاق مجبور می‌شود خانه و شهرش را ترک کند و تا پانزده سال و بدون ارسال هیچ خبری برای یان و کاترینا دور از آنها زندگی کند. این دوری برای هر دو به خصوص برای یان بسیار سخت می‌گذرد و کلاً او را از روال عادی زندگی خارج می‌کند.

در داستان «امپراتور پرتغالستان» در رویه داستان ما عشق و زندگی دختری و پدرش را می‌بینیم اما در سطحی عمیق‌تر و جدی‌تر رابطه زن و شوهری دیده می‌شود که ابتدا با هم بسیار سرد برخورد می‌کنند و قلب‌هایشان از هم فاصله زیادی دارد اما این رابطه ‌به مرور تبدیل به عشقی شگرف و باورنکردنی می‌شود. این موضوع تا جایی پیش می‌رود که کاترینا یک روز در جواب کسی که یان را دیوانه خظاب می‌کند می‌گوید: «یان دیوانه نیست، اما خداوند پرده‌ای جلو چشمانش کشیده تا مجبور نباشد چیزی را ببیند که طاقتش را ندارد؛ و این مایه شکرگزاری است.» و بالاخره در یک روز و بعد از یک جدایی، یان و کاترینا برای همیشه در کنار هم آرام می‌گیرند.

زمانی که رمان «امپراتور پرتغالستان» را شروع به خواندن می‌کنید به ظاهر با یک داستان بسیار ساده و شیرین روبه‌رو هستید اما داستان که به پیش می‌رود همه با یک امپراتوری عجیب روبه‌رو می‌شوند؛ احساسات و حرف‌های نگفته و مسائل و مشکلات حل‌نشده‌ای که خودشان را در لایه‌های پنهانی داستان مخفی کرده‌اند. یان پدری است با ظاهری ساده اما روحی بزرگ که با توجه به همه سختی‌هایی که در زندگی داشته همیشه طوری رفتار کرده و تصمیم گرفته که به هیچ‌کس اجازه نداده عزت نفسش را خدشه‌دار کنند. او در تمام طول داستان تلاش می‌کند به دخترش بفهماند که با دشمنانش بجنگد. از نظر یان این دشمنان، غرور، تکبر و خودپسندی است؛ چرا که باور دارد این دشمنان اگر همراه انسان باشند و روحش را تسخیر کنند او را به ورطه نابودی می‌کشانند و خیلی جاها باعث می‌شوند او با دیگران رفتاری دور از شأن انسانی داشته باشد.

در این رمان چارچوبی از بنیان و اساس خانواده را می‌بینیم که با هم در تلاشند مشکلات را حل کنند تا پایه‌های زندگی سست و متزلزل نشوند و شأن، حرمت، غرور و یکپارچگی خانواده حفظ گردد. آنها در طول مسیر به همه سختی‌هایش فکر می‌کنند و تمام تلاش‌شان را انجام می‌دهند؛ در پایان نیز تصویری زیبا و فراموش‌نشدنی را خلق می کنند، هر چند اندوهی بی‌پایان را به یادگار می‎گذارند اما صلابت و حفظ شکوه خانواده بی‌مثال و جذاب است.

«امپراتور پرتغالستان» حکایت عشق پدر و دختر، نافرجامی، حسادت، شادمانی و اندوه است که همه اینها به ابدیت پیوند می‌خورند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...