یوسف نوری‌زاده گفت: یفتوشنکو، خودزندگی‌نامه‌اش را از این جهت نابهنگام نامیده است که در زمانه خویش، همواره با جریان حاکم استالینی ساز مخالف می‌زد و معتقد بود سیستم در حال بیراهه رفتن و فاصله گرفتن از آرمان‌های انقلاب۱۹۱۷ است.
 

خودزندگی‌نامه نابهنگام  [A precocious autobiography] یوگنی یفتوشنکو [yevgeny yevtushenko]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، کتاب «خودزندگی‌نامه نابهنگام» [A precocious autobiography] به قلم یوگنی یفتوشنکو [yevgeny yevtushenko] شاعر روس، اثری است که در زمان انتشار مورد توجه چشمگیری از جانب مطبوعات بین‌المللی قرار گرفت. این اثر در واقع شرح حال یک روشنفکر در جامعه شوروی به ویژه مربوط به عصر استالین است که در عین ارادت به آرمان‌های نخستین انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ این کشور، دیدگاه‌های انتقادی خود نسبت به وضعیت حاکم بر جامعه را بی‌پروا ابراز می‌کند. این اثر روایت عشق یفتوشنکو به ادبیات است. از دیدار با بوریس پاسترناک می‌گوید و از ارادت خود به سبک رئالیسم سوسیالیستی. به مناسبت انتشار این اثر، گفت‌وگویی با یوسف نوری‌زاده مترجم آن داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

چه شد که به سراغ یفتوشنکو و ترجمه این اثر از او رفتید؟ چرا آن را نابهنگام نامیده است؟
کتاب از جانب انتشارات ناهید به من پیشنهاد شد. در واقع ابتدا کتابی از آلخو کارپانتیه در فضای رئالیسم جادویی پیشنهاد شده بود که طی جست‌وجو فهمیدم تیم کاوه میرعباسی به ترجمه آن اثر مشغول هستند و به دنبال آن، این اثر ارائه شد. درباره یفتوشنکو شناخت قبلی نداشتم و بعد از کنکاش متوجه شدم شاعری بلند آوازه، ناقدی توانمند، فیلم‌نامه‌نویس و ناشر، و از جایگاه اجتماعی خوبی برخوردار بوده است. این شد که پیشنهاد ترجمه «خودزندگی‌نامه نابهنگام» را پذیرفتم. یفتوشنکو، خودزندگی‌نامه‌اش را از این جهت نابهنگام نامیده است که در زمانه خویش، همواره با جریان حاکم استالینی ساز مخالف می‌زد و معتقد بود سیستم در حال بیراهه رفتن و فاصله گرفتن از آرمان‌های انقلاب [اکتبر ۱۹۱۷] است.

چنان که در متن اثر آمده، در عین مخالفت نویسنده با خط مشی استالین، او به لنین و آرمان‌های انقلابی ارادت داشته؛ درباره این دوگانگی بیشتر بفرمایید.
یفتوشنکو به آرمان‌های انقلاب شوروی به شکل مثبتی نگاه می‌کرده، به آن ایمان داشته و احترام ویژه‌ای برای ولادیمیر لنین قائل بوده است. می‌توان او را شاعر مدافع استالین-زدایی خواند چرا که همواره نگاهی انتقادی به ژوزف استالین و استالینیسم داشته و معتقد بوده پشت‌پا زدن استالین به جریانی که لنین بنا نهاد سبب گمراهی مسیر انقلاب شوروی شده است. او همچنین در ادامه ظهور کاپیتالیسم، با دست زدن به نقد آن، جامعه مبتنی بر سرمایه‌داری را جامعه «مک‌دونالدی» می‌خواند. البته نکته جالب توجه درباره او این است که ضمن نگاه انتقادی، همواره برای حفظ امنیت خود، جانب احتیاط را هم رعایت می‌کرده است تا برچسب مخالفت با سیستم را کنار نام خود نداشته باشد و همین امر سبب شد حاکمیت محافل پرجمعیتی را برای جلسات شعرخوانی او اختصاص دهد. او ضمن اعتقاد به اصالت کمونیسم، معتقد بود که کمونیست‌ها از این ایدئولوژی به‌عنوان دکان و منبعی برای کاسبی سوءاستفاده کرده‌اند.

یفتوشنکو نگاه مطلقا مثبتی به پدیده شعر داشته و در بخشی از کتاب، آن را بازتاب‌دهنده حقیقت دانسته است؛ حال آنکه می‌توانیم اشعاری را هم داشته باشیم که الزاما حقیقت را بازگو نکنند. دیدگاهتان درباره این نگرش یفتوشنکو راجع به شعر چیست؟
این مساله به حوزه نقد ادبی ورود می‌کند و من تخصص لازم برای پاسخگویی به آن را در خود نمی‌بینم. با این حال، آنچه یفتوشنکو عنوان کرده یک دیدگاه شخصی است و می‌دانیم که حقیقت همواره تابعی از زمان و مکان است. از منظر او، شعر لفافه‌ای است که حقایقی مستتر در پشت خود دارد و گذر زمان است که حقیقت ماجرا را آشکار می‌کند.

او در بخش دیگری از کتاب، روایتی از ۵ سالگی خود را نقل و سیمایی از پدربزرگ خود را به تصویر می‌کشد که گر چه خود یک انقلابی بوده اما سرانجام به دست عوامل وقت، سر به نیست می‌شود؛ تعبیر شما از این مساله چیست؟
هر دو پدربزرگ او در جریان انقلاب آسیب دیده‌اند. همواره انقلاب‌ها در گام‌های نخستین خود، چنین تندروی‌هایی را دارند. شخصا معتقدم این عنوان مکاتب نیستند که جریان کار را رقم می‌زنند، بلکه مجریان هستند که به خاطر اعمال سلیقه در فرآیند اجرا، به بیراهه می‌روند. اساسا نمی‌توان ایدئولوژی‌ها را مقصر دانست و می‌شود گفت هیچ ایدئولوژی در صورت اولیه خود پدیده‌ای منفور و منفی نیست که بخواهد در تقابل با انسانیت قرار بگیرد. حتی اگر کاپیتالیسم را در نظر بگیریم، می‌توان آن را برای بشریت حائز خدماتی دانست و این دولتمردان هستند که با اغراض و امراض شخصی خود به وجهه ایدئولوژی ضربه می‌زنند. کمونیسم هم گر چه با مبنایی انسان‌دوستانه ظهور کرده اما تدریجا فساد در آن ریشه دوانیده و سبب شده از تخصیص بهترین عنوان برای مقامات رده بالا تا دریافت حقوق‌های چند برابری، اصالت مکتب از بین برود. کار روشنفکر این است که در هر شرایطی قدرت را به نقد بکشد، حال آنکه در عمل شاهد هستیم بسیاری از به ظاهر روشنفکران به جای عمل به رسالت خود، به آغوش امپریالیسم می‌شتابند و می‌توان گفت به جای کار اصیل، از نمد روشنفکری برای خود کلاهی بافته‌اند.

نویسنده از ارادت خود به مایاکوفسکی و پاسترناک می‌گوید؛ نقش کدام یک را در مسیر ادبی او پررنگ‌تر می‌دانید؟
او در مقطعی از روند تکامل ادبی خود به مایاکوفسکی علاقه داشته و تا حدی از او متاثر بوده است. اما شخصیت اصلی که روی او اثر گذاشته، بوریس پاسترناک بوده که یفتوشنکو ابتدا با شعر او آشنا شده، ارتباطی که شکل مرید و مراد به خود گرفته تدریجا به دنبال آشنایی بیشتر، رابطه‌ای صمیمانه میان آن دو شکل گرفته است.

در بخش‌های پایانی کتاب، نویسنده به نقل قولی از لنین اشاره می‌کند «شوروی بهای خود را با رنج به مارکسیسم پرداخته است»؛ با توجه به اینکه لنینیسم اساسا مسیری متفاوت با کمونیسم اصیل را در پیش گرفته، چه تعبیری از این نقل قول دارید؟
من هم موافق هستم که کمونیسم اصیل تا کنون ظهور نکرده است و البته این هم تا حدی اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد. چرا که برای اجرای مانیفست اولیه، مجری ناگزیر باشد آن را تا حدی بر مبنای شرایط تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی اقلیم خود بومی‌سازی کند. در مورد کمونیسم می‌توان گفت پیاده‌سازی‌اش با توجه به شرایط خاص آن روزگار، امکان‌پذیر نبوده است و امروز تازه در جوامعی که با گذر از مراحلی به حدی از صنعتی شدن و توسعه یافتگی رسیده‌اند می‌تواند به درستی پیاده شود. طبعا امکان اجرای صحیح این ایدئولوژی در وضعیت اسف‌بار روسیه آن روزگار و به دنبال میلیون‌ها کشته‌ای که در پی جنگ‌های جهانی داشته امکان‌پذیر نبوده است.

یفتوشنکو در گرایشی که نسبت به ملت خود نشان می‌دهد، معتقد است هیچ ملتی در طول تاریخ به اندازه ملت روسیه رنج ندیده است؛ ناسیونالیسم تا چه حد در شعر او ظهور دارد؟
قطعا یفتوشنکو ادیبی به‌وضوح ملی‌گرا و در کنارش سوسیالیست است. این را می‌توان از قلم او به روشنی دریافت. من هم به معنای احترام به گذشته و تاریخ کشور، شخصا گریشات ناسیونالیستی دارم. در کنار آن به سوسیالیسم هم معتقد هستم. اما روی این تعریف از سوسیالیسم هم تاکید دارم که «اجتماعی شدنِ سرمایه» است و در واقع سیستم باید به نحوی پیاده‌سازی شود که بتواند ثروت موجود را میان همه انسان‌ها تقسیم کند، چنانکه وضعیت توزیع نامتوازن سرمایه در جهان امروزی اصلا عاقلانه به نظر نمی‌رسد.

«خودزندگی‌نامه نابهنگام» با ۱۳۰ صفحه، شمارگان ۵۵۰ نسخه و بهای ۲۵هزار تومان از طریق انتشارات ناهید، منتشر و روانه بازار شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...