فاطمه نعمتی | ایبنا


سفر! این کلمه شما را به یاد چه خاطراتی می‌اندازد؟ آیا خاطرات‌تان آن‌قدر عجیب‌اند که کسی بگوید «مگر می‌شود؟»؟ قمر این‌چنین زندگی کرد. او دختری بود که زندگی‌اش را عجیب شروع کرد و عجیب هم ادامه داد. در پسِ سراسر ماجراهایی که برایش اتفاق افتاد، این سوال «مگر می‌شود» جای می‌گیرد. مگر می‌شود در روستایی خرافاتی زندگی کرد؟ مگر می‌شود سرنوشت پدرومادر آن‌چنین شود؟ مگر می‌شود تصمیم‌هایی را گرفت که قمر می‌گرفت؟ قمر، زنی اهل فلسطین بود که دوست داشت سفر کند؛ آن هم در زمانه‌ای که کنار هم قرار گرفتن این سه کلمه حیرت‌آور بود: سفر، زن، تنهایی. اما عطش سفرکردن بود که زندگی‌ای خواندنی برای او درست کرد.

خلاصه کتاب سفر به سرزمین‌های غریب» [رحلات عجیبه فی بلاد‌الغریبه] را سونیا نِمر

کتاب «سفر به سرزمین‌های غریب» [رحلات عجیبه فی بلاد‌الغریبه] را سونیا نِمر نوشته است. نویسنده‌ای که او نیز فلسطینی است و قلمی خاورمیانه‌ای را در داستانش به ما نشان می‌دهد؛ قلمی که دلت می‌خواهد باز هم بخوانی و ورق بزنی و ببینی بعدش چه می‌شود. این اثر را قاسم فتحی برای علاقه‌مندان به ادبیات آسیایی به فارسی ترجمه و نشر ادامه (واحد کودک و نوجوان نشر اطراف) برای نوجوانان منتشر کرده است. مطلع‌شدن از نظرات مترجم کتاب درباره جنبه‌های آن، ما را بیشتر با حال‌وهوای رمان «سفر به سرزمین‌های غریب» آشنا می‌کند. در ادامه گفت‌وگوی ما را با او می‌خوانید:


در مقدمه کتاب گفته‌اید که بنا به مقتضیات زندگی و کار، نتوانسته‌اید آن‌طورکه باید و شاید به ماجراجویی و سفر بپردازید. آیا این کتاب توانست شوق ماجراجویی را در شما حفظ و خوش‌حال‌تان کند یا بیشتر بر افسوس‌تان دراین‌باره اضافه کرد؟
شوقی که نه راستش. بعید می‌دانم در سن‌وسال من با خواندن کتاب‌هایی شبیه به «سفر به سرزمین‌های غریب» شوقی در کسی ایجاد شود؛ اما حسرت ممکن است. شاید در نوجوان‌ها این شوق ایجاد شود؛ ولی بیشتر از هر چیز فکر می‌کنم با خواندنش به جسارت شخصیت اصلی غبطه می‌خورید با اینکه می‌دانید داستان خیالی است و واقعیت ندارد.

چطور شد که به سراغ ادبیات عرب رفتید؟
من در یک خانواده دو زبانه به دنیا آمده‌ام. زبان همیشه مسئله‌ام بوده و درگیری‌های زیادی هم داشته‌ام! از طرفی، در دانشگاه مترجمی زبان انگلیسی خواندم؛ اما بعد فهمیدم بهتر است اگر بخواهم کاری بکنم از زبان عربی باشد.

فانتزی آسیایی یا بخواهیم دقیق‌تر بگوییم فانتزی عربیِ این کتاب را چطور دیدید؟ آیا به نظر شما نقاط ضعف و قوت بارزی در آن بود؟
این اثر وام‌دار داستان‌های «هزارویک‌شب» است. ساختاری پر از حادثه و تعلیق که شخصیت اصلی‌اش مدام دارد از این داستان به داستان دیگری می‌رود. از این نظر داستان قمر جذاب است؛ اما درباره نقاط قوت و ضعفش دوست دارم از صحبت یکی از نوجوان‌ها در جلسه نقدوبررسی اثر وام بگیرم. او می‌گفت از یک جایی به بعد کار برایم خسته‌کننده بود؛ چون می‌دانستم داستان حول یک شخصیت می‌گذرد و قرار نیست با این اتفاق‌ها بلایی سرش بیاید!

ژانر فانتزی به‌ویژه فانتزی نوجوانانه در آثار عربی چه جایگاهی دارد؟
من خیلی با این ژانر در آثاری که از زبان عربی منتشر می‌شوند آشنا نیستم و نمی‌توانم پاسخ درستی بدهم.

این اثر در حوزه بین‌الملل خوب دیده شد. آیا در جغرافیای عربی هم همین‌طور از آن استقبال شد؟
بله. تا آن‌جایی‌که از زنده‌نام بتول فیروزان شنیدم این کتاب نامزد یکی از قدیمی‌ترین و گران‌ترین جوایز کودک و نوجوان در امارات شد و در آن مقطع در آن کشور استقبال خوبی هم از آن شده بود.

آیا ارزیابی‌ای از ترجمه ادبیات عرب در ایران دارید؟ بویژه آثار عربی ویژه نوجوانان چقدر در ایران منتشر می‌شود؟ به نظر شما «سفر به سرزمین‌های غریب» می‌تواند آغاز مناسبی برای معرفی ادبیات نوجوان و جوان عربی به مخاطبان ایرانی باشد؟
در این سال‌ها با کمک مترجمانی مثل خانم نرگس قندیل‌زاده و آقایان امیرحسین الهیاری و مرعشی‌پور و دیگر استادان، آثار شاخصی از نویسندگان مطرح عرب ترجمه شد و در مجموع به نظرم اوضاع بد نیست. فکر می‌کنم «سفر به سرزمین‌های غریب» فتح‌باب خوبی باشد برای آغاز ترجمه آثاری که به زبان عربی برای کودک و نوجوان منتشر می‌شوند.

قمر از همان ابتدا با ماجراجویی به دنیا آمد و خانواده‌ای فعال، آگاه و ماجراجو داشت. خودش نیز در ادامه‌ی این سرشتی که با آن تربیت شده بود به زندگی‌اش ادامه داد. اگر برای نوجوان یا جوانی که این کتاب را می‌خواند و از چنین خانواده و فضایی بهره‌مند نبوده باشد این سوال پیش بیاید که «زندگی خانوادگی من شبیه قمر نبوده است؛ پس نمی‌توانم مثل او انتخاب و رفتار کنم.» شما به او چه پاسخی می‌دهید؟
زندگی خیلی‌ها شبیه قمر نبوده و قرار هم نیست این‌طور باشد. کم پیش می‌آید چیزی بر وفق‌مراد آدم باشد. تازه، قمر هم با وجود حمایت و همراهی خانواده‌اش باز با کلی مانع اجتماعی و عرفی و سنتی روبه‌رو بود که برای هرکدام نقشه‌ای کشید و طرحی داشت. چیزی که اهمیت دارد داشتن همین روحیه جنگیدن در مقابل موانع است. در همین زندگی روزمره خودمان آن‌قدر چالش و مانع وجود دارد که دست‌کمی از سفر با دزدان دریایی و گم شدن در یک جزیره دورافتاده نیست! فکر می‌کنم اگر خانواده، نوجوان‌ها را طوری بار بیاورند که از آزمون و خطا نترسند و قدرت انتخاب داشته باشند می‌تواند به آن‌ها در آینده خیلی کمک کند.

اصولا جبر جغرافیایی و خانوادگی چقدر می‌تواند بقیه مسیر زندگی یک فرد را شکل دهد؟ آیا انتخاب‌های قمر و زندگی ماجراجویانه‌اش غلبه بر جبرها بود یا زندگی او هم در مسیر جبر بود؟
خیلی زیاد. خیلی‌ها به‌خاطر جبری که درش گرفتار شد‌ه‌ا‌ند نمی‌توانند و نتوانستند تکان بخورند و کاری بکنند؛ اما قمر به‌سختی و با رنج فراوان این کار را کرد. البته برای هرکسی این موقعیت‌ها جفت‌وجور نمی‌شود.

خلاصه سفر به سرزمین‌های غریب» [رحلات عجیبه فی بلاد‌الغریبه] قاسم فتحی مترجم

منطقه آسیا تا حدود مقبولی در این اثر توصیف شده است و برای مثال درباره فلسطین و هند اطلاعات خوبی به مخاطب داده می‌شود. آیا شما انتخاب سونیا نمر در حجم توصیف مکان‌ها و مناطق را کافی می‌دانید؟ اگر بیشتر توضیح می‌داد برای روان و خوش‌خوان‌بودن ماجراها خللی پیش می‌آمد؟
فکر می‌کنم این پرسش را باید نویسنده پاسخ بدهد؛ ولی من در همین‌حد می‌دانم که این موضوع یکی از دلایل انتخاب این کتاب برای ترجمه بود. اینکه قمر به جاهایی می‌رود که کمتر درباره‌شان چیزی شنیده‌ایم و این احتمالا می‌تواند برای مخاطب نوجوان جذاب باشد. با این حال، عشق به وطن در این اثر موج می‌زند. از طرفی، قمر هیچ‌وقت درباره اتفاقاتی که برایش افتاده یا می‌افتد ناله نمی‌کند و حسرت نمی‌خورد. برعکس، بسیار بسیار امیدوار است.

مهم‌ترین ویژگی قمر را علاوه‌بر داشتن شوق و عزم ماجراجویی، چه می‌دانید؟
جسارت‌کردن و نترسیدن و مهم‌تر از همه ناامیدنشدن. او می‌داند همه این‌ رخدادهای تلخ و شیرین بخشی از زندگی است. قمر حتی بعد از اینکه به‌عنوان برده فروخته می‌شود، بعد از اینکه فرزندش را گم می‌کند، بعد از گم‌شدن در آن جزیره دورافتاده و کلی اتفاق دیگر، باز امید دارد و تلاش می‌کند تا دوباره سرپا شود و زندگی را ادامه بدهد.

رنج‌هایی که قمر دید او را پخته کرد. بعضی رنج‌ها در سرنوشت او بود و بعضی‌ها را مثل خطرات سفر با دریا و زندگی با دزدان دریایی خود انتخاب کرده بود؛ اما امروزه انسان‌ها از رنج و اندوه می‌ترسند و از آن دوری می‌کنند و آرامش و آسایش را در خوشی و رفاه مطلق می‌بینند. ماهیت رنج برای شما چه شکلی است؟ آیا رنج را شبیه قمر می‌بینید یا گروه دوم؟
رنج‌کشیدن هیچ‌وقت انتخاب آدم نیست؛ حالا چه در مسیری که خودش انتخاب کرده و چه در راهی که به ناچار در آن قرار گرفته است. حتی همین انتخاب رفاه و آرامشی که شما می‌گویید هم رنج بزرگی به بار می‌آورد. ترس از رنجانده شدن هم خود رنج مضاعفی است. من فکر می‌کنم تجربه‌ آدم‌ها پسِ رنج‌هایشان است. تا وقتی رنجی را متحمل نشوی و نتوانی از آن عبور کنی تجربه‌ای حاصل نخواهد شد. وگرنه قمر می‌توانست توی همان روستای دورافتاده و پر از خرافات و ناشناخته بماند و مثل بقیه زندگی‌اش را بکند.

آرزو، آغازگر راه ماجراجویی است و تلاش و کوشش برای برآورده‌شدن آن آرزو، قدم بعدی. قمر نیز به همین شکل زندگی کرد و برای آرزوهایش پا روی پا نگذاشت و منتظر شانس و اقبال نماند. آیا لازم است که ما با این فرم از آرزو آشنا شویم یا آرزو مانند بقیه مفاهیم انسانی، نسبی است و تعاریف مختلف دارد؟
داشتن آرزو به‌نظر جزئی از امیدواری است و آدم به امید زنده است. از طرفی، قرار نیست همه آرزوها عملی شوند.

قمر با مردی که دوست داشت ازدواج کرد و خوشی و ناخوشی زندگی مشترک را به جان خرید. در بخشی از کتاب او دوست‌داشتن احمد را طوری توصیف کرد که به نظر می‌رسد تعریف درستی از علاقه‌مندی و زندگی مشترک است. او می‌گوید «شده بود تکه‌ای از زندگی‌ام. احمد برایم شادی و آرامش آورده بود. غم‌های گذشته را از خاطرم می‌بُرد و کاری می‌کرد که زیبایی‌های درونم را دوباره کشف کنم. با او احساس می‌کردم زیباتر و عاقل‌تر و بهتر شده‌ام. تکه‌ای از من شده بود و می‌خواستم به این تکه‌ی زیبای زندگی‌ام متصل بمانم.». از این منظر این کتاب می‌تواند گزینه مطالعه مناسبی برای نوجوانان باشد تا در همین سن که درگیر نوسانات عاطفی هستند با شکل درست علاقه آشنا شوند. نظر شما در این‌باره چیست؟
این هم برمی‌گردد به خانواده. نگاه کنید به رابطه مادر و پدر قمر. چقدر همدیگر را دوست داشتند و چقدر در سختی‌ها پشت هم بودند و از همدیگر حمایت می‌کردند؟ این پدر و مادر هم تکه‌ای زیبا از همدیگر شده بودند. مگر وقتی مادر قمر از دنیا رفت پدر تا سرحد جنون نرفت و درنهایت از غم فراق همسرش دق نکرد؟ آخرش هم هر دو نفر کنار هم دفن شدند. شکل درست علاقه‌مندی هم برای هرکسی احتمالا یک معنی دارد؛ شکلی که کم‌ترین آسیب را داشته باشد و خب باز هم همه این‌ها به خانواده و رفتار پدر و مادر برمی‌گردد.

هنگام ترجمه این کتاب آیا اتفاق جالبی برایتان رخ داد که تبدیل به خاطره تعریف‌کردنی شده باشد؟
نه. اتفاق خاصی که بخواهم تعریف کنم نیفتاد.

غیر از قمر که احتمالا شخصیت موردعلاقه همه مخاطبان است، کدام شخصیت فرعی را بیشتر دوست داشتید؟
من در کنار قمر، مادرش را بی‌نهایت ستایش می‌کنم. مادری که با وجود طردشدن باز هم برای حل مشکل روستا تلاش کرد و در نهایت جانش را از دست داد. مادری که در مقابل خرافه می‌ایستد و با تحقیق و پژوهش مشکل را حل می‌کند. مادری که برای تربیت بچه‌هایش وقت می‌گذارد. توی خانه‌شان کتاب شأن و منزلت دارد و برای آموزش بچه‌هایش وقت می‌گذارد. خب، از درون چنین خانواده‌ای قمر تا این سطح ماجراجویی می‌کند.

در مقدمه اشاره کردید که زنده‌یاد بتول فیروزان در روند ترجمه این اثر به شما کمک کرده است. این همکاری به چه صورت بود؟
زنده‌یاد فیروزان به‌صورت مستمر پیگیر و ناظر کار بود. او به‌عنوان یک عربی‌دان درجه‌یک، در طول ترجمه کتاب که یک‌سال‌ونیم زمان برد تا روزی که تصویر اولین کتاب منتشرشده را از دفتر نشر برایم فرستاد، مهربانانه همراهی‌ام کرد. در جلسه نقدوبررسی کار هم حضور داشت و تا انتها به پرسش‌های مخاطبان پاسخ داد. اگر خانم فیروزان نبود به‌تبع با چالش‌های زیادی روبه‌رو می‌شدم. حضورش قوت‌قلبی بود و رفتن ناگهانی‌اش همه ما را شوکه کرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...