کتاب «رابطه ننگین» نوشته بیانکا لمبلین با ترجمه احسان شاه‌قاسمی درباره زندگی ژان پل سارتر، سیمون دوبوار و بیانکا لمبلین به‌زودی توسط انتشارات لوگوس منتشر و راهی بازار نشر می‌شود.

 دو زن، سارتر و یک رابطه ننگین

به گزارش مهر، این‌کتاب به‌گفته نویسنده‌ آن، روایتی تکان دهنده و دست اول از یکی از قربانیان روابط سه نفره سارتر، دوبوار و دختری دیگر است. بیانکا لمبلین دختر ساده‌دل ۱۷ ساله، نخست به وسیله دوبوار فریفته شد و سپس دوبوار او را در اختیار سارتر قرار داد. او اولین و آخرین دختری نبود که به درون این مثلث کشانده شد اما خلاف همه دختران دیگر، پنجاه سال بعد تصمیم گرفت یک قربانی خاموش نباشد و روایت خود را از زندگی هستی‌گرایانه‌اش در حرمسرای سارتر و دوبوار ثبت کند.

شخصیت بیانکا لمبلین (با نام دوشیزگی بیانکا بیننفلد) هم معلم فلسفه و فارغ التحصیل سوربون، بیش از پنج دهه از عمر خود را در حلقه نزدیکان سارتر و دوبوار گذراند و برای حدود یک سال عضوی از مثلث عشقی آن‌ها بود. وی پس از ازدواج با برنارد لمبلین که او هم از نزدیکان سارتر و دوبوار بود، نام خانوادگی خود را به لمبلین تغییر داد. بیانکا لمبلین پس از این که متوجه شد دوبوار شرحی تحریف‌شده از زندگی سه نفره خودش، سارتر و او را منتشر کرده، تصمیم گرفت در کتاب «رابطه ننگین» شرح واقعی ماجرای زندگی خود در کنار این دو بزرگ فلسفه را بنگارد.

سال ۱۹۳۸ بیانکا بیننفلد یک دختر دبیرستانی ۱۷ ساله بود که استاد فلسفه‌اش یعنی سیمون دوبوار هم از نظر ذهنی و هم از نظر جنسی فریبش داد. سال بعد، دوبوار بیانکا را به طرف «شریک اصلی زندگی‌اش» یعنی ژان پل سارتر پاس داد. این سه نفر یک مثلث عشقی را تشکیل دادند تا اینکه در سال ۱۹۴۰ بیانکا ناگهان این دو عاشق و معلم خود را از دست داد. بی‌توجهی آنها به سرنوشت یک دختر یهودی در فرانسه اشغالی باعث شد بیانکا شکست بدی بخورد. او کم کم به نوعی افسردگی ادواری شدید مبتلا شد که علت آن نه تنها ترس از نازی‌ها، بلکه همچنین خیانت دوبوار و سارتر بود.

پس از پایان جنگ جهانی دوم، بیانکا بیننفلد (که حالا همسر برنارد لمبلین شده بود) دوستی افلاطونی خودش را با دوبوار از سر گرفت؛ عشقی که بیش از ۴۰ سال دوام یافت اما بیانکا رنج این رابطه قدیمی و پریشان‌کننده را زمانی متوجه شد که نامه‌هایش به سارتر و یادداشت‌های جنگ اثر دوبوار را پس از مرگ وی در سال ۱۹۹۰ خواند. محتوای بسیار خصوصی این نوشته‌ها با لحنی تمسخرآمیز و تحقیرآمیز مستقیما به بیانکا اشاره داشت و او در آخر متوجه شد چه فریبی خورده است. حالا بیانکا احساس می‌کرد می‌خواهد از درون منفجر شود زیرا به ماجرای واقعی رابطه خودش با سردمداران مکتب هستی‌گرایی پی برده بود.

انتشار خاطرات بیانکا نشان می‌دهد او از این‌که در رابطه «موقت» دوبوار و سارتر نفر سوم بوده، چه احساسی داشته است. لحن قانع‌کننده نوشته‌های بیانکا از روی انتقام یا تلافی‌جویی نوشته نشده است. بلکه نویسنده سعی کرده واقعیت را در نوشته‌هایش منعکس کند.

احسان شاه‌قاسمی مترجم کتاب متولد ۱۳۵۷ در شهرستان رستم است که دوران کودکی خود را در تهران، شیراز و نورآباد ممسنی گذراند و در سال ۱۳۸۱ مدرک کارشناسی مهندسی مکانیک ماشین‌های کشاورزی را از دانشگاه شیراز گرفت. او در سال ۱۳۸۴ مشغول به تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد ارتباطات در دانشگاه تهران شد و سه سال بعد تحصیل در مقطع دکترای ارتباطات را در همین دانشگاه آغاز کرد. شاه‌قاسمی از سال ۱۳۹۴ عضو هیات علمی گروه ارتباطات دانشگاه تهران است.

ترجمه فارسی این کتاب به زودی توسط انتشارات لوگوس وارد بازار نشر می‌شود.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...