انتشارات مونپارناس فیلمی از ژان پل سارتر را به صورت دی.وی.دی و در دو جلد به بازار عرضه خواهد کرد. این فیلم یک مصاحبه‌ی سه ساعته با سارتر است که در خانه‌اش در پاریس و میان سایر دوستان‌اش که اکثراً همکاران او در مجله‌ی «له تام مدرن» بودند و همسرش سیمون دوبوار، انجام شده است. سارتر در این مصاحبه به روایت زندگی خود در مقام یک روشنفکر می‌پردازد. از زندگی‌اش، آثارش، انتخاب‌هایش در ادبیات و فلسفه می‌گوید و به توضیح جهت‌گیری‌های فلسفی‌اش می‌پردازد. او در دوره‌ای زندگی کرده که دگردیسی‌های سیاسی فراوانی در فرانسه اتفاق افتاده و او در مقام یک روشنفکر ناگزیر از جهت‌گیری بوده است؛ از سال‌های دهه‌ی سی و جنگ دوم جهانی گرفته تا جنگ الجزایر و انقلاب مستعمرات فرانسه، انقلاب کوبا و مه 68.

او در این فیلم چهره‌ی مردی را ترسیم می‌کند که از بورژوازی به روشنفکری آن هم از نوع چپش رسیده است.  ایبنا گزارش داده است: سارتر در سال 1976 که تاریخ فیلم‌برداری این فیلم است، می‌گوید:«من در ساخت این فیلم هیچ مشارکتی نداشته‌ام در نتیجه این فیلم، فیلم من نیست، آن‌ها از ایده‌ی فیلم با من گفتند و به نظرم جالب رسید. درباره‌اش با کارگردان‌ها صحبت کردم و آن را پذیرفتم. آن چه که مرا جذب این فیلم می‌کرد آن بود که باید سعی می‌کردم زندگی یک روشنفکر را توصیف کنم این که چگونه فکر می‌کند، مسائل را احساس می‌کند، اصلاٌ چگونه می‌توان یک زندگی روشنفکری را توضیح داد. خوشحالم از اینکه توانستم در این فیلم راجع به خودم چیزهایی بگویم. راجع به هنر سینما همواره بسیار خیال‌پردازی کرده‌ام که هیچ‌وقت هم به جایی نرسیده‌ام، البته به استثنای این فیلم.» این دی.وی.وی توسط انتشارات مونپارناس و در مجموعه‌ی «نگاه‌ها» ارائه شده که ادای دینی است به سارتر.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...