جادوی سینما | اعتماد

فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» به کارگردانی صفی یزدانیان و تهیه‌کنندگی علی مصفا، اخیرا در ایران اکران شده است. همایون پایور فیلمبرداری را بر عهده داشته و کریستف رضاعی، هم در فیلم بازی می‌کند و هم عهده‌دار موسیقی فیلم است. لیلا حاتمی و علی مصفا از بازیگران اصلی این فیلم هستند.

نقد در دنیای تو ساعت چند است؟ لیلا حاتمی و علی مصفا

«در دنیای تو ساعت چند است؟» در برخورد اول یک ادای دین با شکوه به مفهوم نوستالژی است. فضاسازی درخشان فیلم که در اینجا ماحصل مکان‌مندی است، موجب می‌شود تا گذشته با زمان حال گره بخورد و تا حدود زیادی خود را از آن کلیشه آشنایی که فروید هم البته درباره‌اش حرف زده نجات دهد. کلیشه بازگشت به گذشته که یکی از مکانسیم‌های روانی نسبت به ناملایمت‌هاست، در این فیلم بدل به یک امکان و عامل اراده‌ای برای سفر در زمان می‌شود. زن داستان با بازی لیلاحاتمی علاوه بر اینکه در خیال‌پردازی‌هایش، به دنبال نقاط دور در کودکی است، ولی از اتفاقات جهان بیرون و زمان حال نیز غافل نمی‌شود. کشمکش‌های درونی او ماحصل هر دوی این وجوهات است که البته بازآفرینی چنین کیفیتی در خلال تصاویر سینمایی به خودی خود کار آسانی نیست. از طرفی او در یک دوگانگی فرهنگی، خود را با مفهوم جامعه شهری در موطنش بیگانه می‌بیند، البته نه آن‌طور که گویی خود را اهل فرانسه بداند. همین درگیری ذهنی موجب می‌شود تا نظرگاه او را نسبت به جهان، آن دسته از پدیده‌ها که در چشم یک پرسوناژ آشنا با آن فضا اتفاقا خیلی هم معمولی به نظر می‌رسد، پر رنگ کند؛ نفس حیرت‌زدگی باعث شده تا انگیزه‌های او برای شهود در زمان تقویت شوند و این جست‌وجوها طبیعی جلوه کنند.

شخصیت اصلی مرد فیلم که قاب‌ساز است و البته زبان فرانسوی هم آموزش می‌دهد، نماینده همان ساخت آشنا از جنون عشق است. او که از سال‌های دور کودکی دیوانه‌وار زن را دوست داشته منتها همیشه در سایه بوده، اکنون دست به انقلابی علیه خودش زده و قصد دارد از تمام ظرفیت‌هایش برای بر‌هم زدن آن روند تکراری که باعث در سایه ماندنش بوده، استفاده کند. پرسوناژ مرد قاب‌ساز را علی مصفا بازی می‌کند. خوش‌مشربی این کاراکتر موجب شده تا زبان طنز در لایه‌های زیرین نیز نفوذ کند. از طرفی خیال‌پردازی‌های مرد نیز در فیلم بازآفرینی می‌شوند؛ مثل صحنه‌ای که در خیال با رقیبش ملاقات می‌کند. همین کیفیت موجب می‌شود تا شخصیت‌پردازی او همسنگ با روایت اصلی، در بازتولید معنا همراه شود. این‌گونه ریتم فیلم نیز حفظ می‌شود تا روایت بتواند آن میزانی که ساختار حکم می‌کند به تاملات هر کدام از شخصیت‌ها بپردازد.

حضور المان‌های بومی در شهر باعث شده تا فیلم در عین اینکه قصه سالمی دارد، نماینده‌ای وفادار نسبت به فرهنگ و آداب رسوم مردم نیز باشد. روابط انسانی بی‌آنکه قصد اجرای یک وضعیت نمایشی را داشته باشد، به صورت طبیعی مبین نوعی از چند صدایی است. هر کدام از شخصیت‌های فرعی که جایی از فیلم حضور دارند، گویی کامل‌کننده پازل سفر هستند. سفری در زمان که وقوعش محقق نمی‌شود مگر با تاکید بر جزییات و گذشته‌نگاری‌ها با رویکردی که فرهنگ بومی آن شهر را به غایت اصیل می‌داند.

بدیهی است که جریان روایت یا در زبان تصویری محقق می‌شود یا در دیالوگ‌ها و دیالوگی از عهده این وظیفه بر می‌آید که در عین طبیعی بودن، پیش برنده روایت نیز باشد. از اصلی‌ترین جذابیت‌های فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» همین بازآفرینی‌ دیالوگ‌هاست، وقوع لحن در دیالوگ ماحصل این است که در درجه اول موقعیت به خوبی تدارک دیده شده ‌باشد و در درجه دوم پرسوناژهای فیلم دارای شخصیتی مستقل باشند، وقتی این دو مهم محقق شوند، لحن از حالت خنثی بیرون می‌آید و دیالوگ‌ها در سطحی مطلوب و دراماتیک جریان پیدا می‌کنند.

نکته دیگری که صفی یزدانیان موفق به خلق آن شده است، تولید یک وضعیت ویژه و خاص است که می‌توان آن را ماحصل جنون عشق در شخصیت مرد داستان دانست. قاب‌ساز که شخصیتی به‌شدت کنش‌مند دارد، با غافلگیری‌های هوشمندش، هم زن داستان و هم مخاطب را شگفت‌زده می‌کند.

او که از نظر ظاهر و طبقه اجتماعی شبیه بیشتر آدم‌های معمولی است به دور از الگویی که صرفا عشق را برای سوپراستارها متصور است، با کمک گرفتن زبان طنز و همچنین عنصر غافلگیری، موفق می‌شود تا روند کلی درام را به سوی یک وضعیت شگفت‌انگیز هدایت کند. شگفت‌انگیز از آن رو که آنچه در فیلم شاهدش هستیم، قدری از روابط جهان روزمره تعدی می‌کند و البته طبیعی جلوه می‌کند ولی خلق همین وضعیت خاص تحسین‌برانگیز است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

صدام حسین بعد از ۲۴۰ روز در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۳ در مزرعه‌ای در تکریت با ۷۵۰ هزار دلار پول و دو اسلحه کمری دستگیر شد... جان نیکسون تحلیلگر ارشد سیا بود که سال‌های زیادی از زندگی خود را صرف مطالعه زندگی صدام کرده بود. او که تحصیلات خود را در زمینه تاریخ در دانشگاه جورج واشنگتن به پایان رسانده بود در دهه ۱۹۹۰ به استخدام آژانس اطلاعاتی آمریکا درآمد و علاقه‌اش به خاورمیانه باعث شد تا مسئول تحلیل اطلاعات مربوط به ایران و عراق شود... سه تریلیون دلار هزینه این جنگ شد ...
ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...