کتاب صوتی دل‌نوشته‌های رضا بابک با عنوان «برف، راه، بی‌ردپایی» توسط موسسه نوین کتاب گویا منتشر و راهی بازار نشر شده است.

کتاب صوتی دل‌نوشته‌های رضا بابک برف، راه، بی‌ردپایی»

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، رضا بابک ۳۶ قطعه از دل‌نوشته‌ها و شعرگونه‌های خود را در این مجموعه خوانده است. او در یکی از قطعه‌هایش گفته است:
«عشق پیدا شد
درودی بی‌بدرود نثارش
عشق پیدا بود
من گم شده بودم»

این‌بازیگر سینما و تئاتر، با اشاره به این که این‌مجموعه دل‌نوشته‌های او بعد از انقلاب نوشته یا سروده شده و بخش عمده آن برای ده یا پانزده سال اخیر است، درباره این اثر گفت: «من شاعر نیستم، نقاش هم نیستم. گاهی وقتی یک فیلم می‌بینم، یا حتی یک اتفاق خاص رخ می‌دهد و احوالم دگرگون می‌شود، تفکر و حسی در من جاری و آغاز می‌شود که آن را در دنیای کلمات یا رنگ نشان می‌دهم. آنچه در «برف، راه، بی‌ردپایی» می‌شنوید، حاصل شعرها یا دل‌نوشته‌هایی است که در سال‌های اخیر آن را نوشته‌ام و گاه‌گاه بازنگری کرده‌ام. چندی پیش، تعدادی از آنها را انتخاب کردم و در یک استودیوی حرفه‌ای خواندم.»

بابک پیش از این، دو اثر «قاشق چای‌خوری» نوشته هوشنگ مرادی کرمانی‌ و «پیاله‌ای چای بنوش» نوشته علی کرمی را نیز در قالب کتاب صوتی خوانده بود که توسط همین‌ناشر منتشر شده‌اند.

مهدی زارع آهنگساز «برف، راه، بی‌ردپایی» که تحصیلات آکادمیک خود را در گرایش نوازندگی موسیقی ایرانی در پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران در سال های ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۹ به سرانجام رسانده، درباره آهنگسازی این مجموعه می‌گوید: «هنگامی که «برف، راه، بی‌ردپایی» به دستم رسید و آنها را گوش کردم، متوجه شدم که شعرها یا دلنوشته‌های آقای رضا بابک جدا از ابراز احساسات، بیشتر دغدغه‌های این هنرمند هستند؛ دغدغه‌های فکری و زندگانی. همین نکته ارزش شعرهای او را بیشتر می‌کند. من برای نشان دادن حال و هوای این اثر، غیر از استفاده از دو ساز ایرانی با نام‌های سه تار و کمانچه، زمان زیادی صرف کردم تا کلمه‌ به کلمه و مصرع به مصرع این دل‌نوشته‌ها با موسیقی همراه شده باشد. به عبارت دیگر، موسیقی این اثر از دل شعرها دریافت شده است.»

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...