کتاب «روزی که در اتاق عمل گریستم» روایت‌ یک دهه حضور متعهدانه و خالصانه ایرج محجوب، در دوران دفاع مقدس است که کوشیده تا پیام‌رسان از جان‌گذشتگی همکارانش در جامعه پزشکی و درمان طی سال‌های جنگ تحمیلی باشد.

روزی که در اتاق عمل گریستم ایرج محجوب

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، کتاب «روزی که در اتاق عمل گریستم» روایت‌گر حضور مصمم، متعهدانه و خالصانه یک پزشک در عرصه زندگی، خدمات اجتماعی و بالاخره دفاع مقدس است که با بیانی واقع‌گرا، صادقانه و کاملاً مستند به بازگویی خاطرات دوران کودکی، نوجوانی، تحصیل و حضور در مراکز درمانی مختلف شرکت ملی نفت ایران در خوزستان و بالاخص بیمارستان‌های منطقه آبادان و سایر مناطق جنگی برای حفاظت از جان رزمندگان مجروح و ساکنین مناطق درگیر با جنگ تحمیلی پرداخته است.

کتاب «روزی که در اتاق عمل گریستم»، روایت مفصل و بلندی از صبوری و پشتکار یک پزشک پرشور و بااحساس است که طی یک دوره زمانی نزدیک به یک دهه با عزمی راسخ و اراده استوار کوشیده تا پیام‌رسان از جان‌گذشتگی و شهامت دوستان و همکارانش در جامعه پزشکی و درمان طی سال‌های جنگ تحمیلی بوده و برای تحقق این مهم از هیچ تلاشی فروگذار نکرده است.

خاطرات ایرج محجوب بهروز به صورت خودنوشت در سال 1394 ارائه و مورد کارشناسی قرار گرفته و برای تکمیل و تقویت خاطرات و افزودن خاطراتی از سال‌های قبل از وقوع جنگ تحمیلی به مدت 8ساعت مصاحبه شفاهی با وی صورت می‌گیرد و طی سال‌های 1395 و 1396 حاصل تلاش‌های قلمی صاحب خاطره چندین نوبت مورد کارشناسی و بررسی قرار می‌گیرد و وی علی‌رغم اشتغالات پزشکی و دوری از فضای نویسندگی با پشتکار و همت مثال زدنی کار بازنویسی و تقویت اصلاح خاطرات را شخصاً به انجام می‌رساند.

خاطرات مربوط به ماه‌های محاصره آبادان و حضور صاحب خاطره در بیمارستان‌های مناطق عملیاتی دربردارنده اطلاعات و جزئیات کمتر روایت شده‌ایست که بر ارزش‌های تاریخی و اجتماعی اثر افزوده و برخی از آنها می‌توانند محمل فعالیت‌های تحقیقی و مستندسازی مستقل شوند.

دوران کودکی تا ورود به دانشکده پزشکی
بخشی از کتاب به دوران کودکی ایرج محجوب پرداخته که در یکی از محله‌های جنوب شهر تهران به دنیا آمده و پس از مدتی به دلیل مأموریت کاری که برای پدرش به وجود می‌آید ابتدا به بندرگز و سپس به اصفهان عزیمت می‌کنند. دوران ابتدایی را در مکتب‌خانه می‌گذراند و پس از گذراندن دوره دبیرستان به تهران باز می‌گردند و ضمن شرکت در کلاس‌های اعزام دانشجو به خارج در کلاس‌های تئاتر نیز شرکت می‌کند و پس از تمرینات بسیار زمانی که قرار بوده بیستم خرداد سال 1342 نمایش به طور رسمی اجرا شود، ماجرای 15 خرداد به وقوع می‌پیوندد و حکومت نظامی اعلام می‌شود به دنبال این اتفاق و تعطیل شدن کلاس‌ها به فکر شرکت در کنکور دانشگاه می‌افتد و با مطالعه شبانه‌روزی و تلاش بسیار در رشته پزشکی قبول می‌شود.

روزهای انقلاب تا آغاز جنگ تحمیلی
در ادامه این کتاب به روزهای ناآرام سال 1357 اشاره می‌کند که آرام آرام از راه می‌رسد و همه جا خبر از درگیری و اعتصابات سراسری و راهپیمایی‌های ضد رژیم شنیده می‌شود، اما پزشکان و پرستاران که در بیمارستان‌ها مشغول به ارائه خدمات بودند نمی‌توانستند در تظاهرات و اعتصابات شرکت کنند چرا که امام خمینی(ره) کسانی را که شغلشان خدماتی بود، مانند اورژانس، آتش‌نشانی، پزشکان و پرستاران را از شرکت در اعتصابات منع کرده بود.

در اواخر سال 1359 در بحبوحه درگیری با خلق عرب، زمزمه‌هایی بین مردم شهر شایع می‌شود مبنی بر اینکه عراق قصد حمله به ایران را دارد و روز 29 شهریور 1359 عراقی‌ها دو منبع سوخت را در ناحیه تانک فارم هدف قرار دادند که آتش گرفت و دو روز بعد، یعنی 31 شهریور 1359 جنگ به طور رسمی بر ایران تحمیل شد و طولی نکشید که بیمارستان‌ها پر از مجروح شدند و بالاخره به رغم تلاش‌های رزمندگان ایران و مقاومت نیروهای مردمی، گمرک خرمشهر در 28 مهر سال 1359 به یغما رفته و میلیاردها تومان اموال مردم غارت شد.

حملات پی‌درپی عراقی‌ها به بیمارستان‌ها
نویسنده در بخشی از کتاب به حمله به بیمارستان‌ها از جمله بیمارستان آبادان اشاره کرده که به دلیل نزدیک بودن به پالایشگاه بارها مورد اصابت گلوله‌های توپ یا خمپاره قرار می‌گرفت. بیشتر روزها نزدیک غروب یک جیپ حامل توپ صدو شش میلیمتری از خیابان بین پالایشگاه و بیمارستان چند گلوله به سمت عراق شلیک می‌کرد و سپس به سرعت از آن منطقه خارج شده و به محل دیگری می‌رفت. اغلب اوقات هم پس از شلیک‌های آن توپ، عراق چند خمپاره به آن منطقه شلیک می‌کرد. این امر باعث شد که مقامات بیمارستان با ستاد جنگ تماس گرفته و خواهش کنند از تکرار این عمل خودداری کنند چون بیشتر خمپاره‌ها یا به پالایشگاه و یا به بیمارستان برخورد می‌کرد که هردو باعث خسارت سنگین می‌شد.

سه‌راهی مرگ؛ مأموریت در بیمارستان امام حسین(ع)
محجوب در بخش پایانی کتاب از خاطره اعزام خود به جبهه می‌گوید که 17 آذر 1365 برای خدمت یک ماهه از طریق ستاد اعزام پزشکان به جبهه خوزستان و بیمارستان امام حسین(ع) که در میان تپه‌های خاکی و خاکریزها قرار گرفته بود، اعزام می‌شود. در آن زمان تعداد مجروحان به حدی بوده که گاهی در 24 ساعت، 60 تا 70 عمل جراحی انجام می‌شده است و پس از گذشت 10 روز و پایان مأموریت تیم پزشکی جدیدی جایگزین تیم قبلی می شوند. ایرج محجوب چندی بعد تشویق نامه‌ای از طرف دکتر مرندی دریافت می‌کند.

کتاب «روزی که در اتاق عمل گریستم»، تألیف ایرج محجوب در 458 صفحه، شمارگان 1250 نسخه از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...