مریم فضائلی | فرهیختگان


در هجدهمین دفتر از مجموعه نشست‌ها‌ی شب‌های فرهنگ، اهالی هنر و ادبیات این بار گرد هم آمدند تا به پاس کارهای ارزشمند مرتضی سرهنگی، روزنامه‌نگار و پژوهشگر ادبیات پایداری از او تقدیر کنند. فرشاد مهدی‌پور، رضا امیرخانی، امید مهدی‌نژاد، احمد مرادپور و دیگر شخصیت‌های هنری میهمان این جلسه از شب‌های فرهنگ بودند که دقایقی درمورد ویژگی‌های شخصیتی و حرفه‌ای مرتضی سرهنگی صحبت کردند.

مرتضی سرهنگی

اکبر نبوی پژوهشگر حوزه فرهنگ و هنر در ابتدای این نشست با گفتن دو مقدمه‌ برای صحبت‌هایش گفت: «افتخار آشنایی با مرتضی سرهنگی را از طریق سعید صادقی از سال 1367 دارم. آقا مرتضی تازه دفتر ادبیات را راه‌اندازی کرده بود و من دبیر بخش دفاع مقدس روزنامه‌ رسالت بودم. اگر بخواهم شخصیت مرتضی سرهنگی را توصیف کنم، در 4 ساحت از آن یاد می‌کنم. ایشان یک نویسنده است، فکر می‌کنم ایشان از زمستان سال 60 کارش را شروع کرده و چه بخواهد یا نخواهد، آثارش گره خورده با دفاع مقدس است. دیگر ساحت شخصیت مرتضی سرهنگی، روزنامه‌نگار بودنش است. اواخر دهه 50 از روزنامه جمهوری کارش را شروع کرده و بعد دو هفته‌نامه‌‌ کمان را همراه با دوست عزیزمان، هدایت بهبودی منتشر کردند و بعد از آن دوره‌ کوتاهی را در روزنامه‌ ایران فعالیت کردند. دیگر ساحت شخصیتی او، در دفتر ادبیات مقاومت دیده می‌شود. اما من کمان را جدا از روزنامه‌نگاری مرتضی می‌بینم، نگاه متفاوتی که مرتضی فرهنگی و هدایت بهبودی داشتند، افقی که می‌دیدند و گرافیک خلاقانه‌ای که کوروش پارسانژاد انجام می‌داد، ساحت چهارمی از مرتضی را ‌ساخت. ابژه را جنگ و سوژه را مردم درحال جنگ باید بدانیم، اما در دفاع فرقی نمی‌کند. هر ملتی با هر نوع نگاه و گرایش و تفکری وقتی دفاع می‌کند رنگ‌وبوی سوژه را می‌گیرد. جنگ زشت و پلشت است هیچ چهره‌ زیبایی ندارد که بشود از آن دفاع کرد، اما از دفاع در هر حالتی می‌توان دفاع کرد. سوژه که انسان است می‌دمد در ابژه که جنگ است. شهید آوینی در مجموعه‌ روایت فتح اولین کسی است که به این نگاه رسید و خودش گفته بود: «برای من اهمیتی ندارد که جنگ چگونه می‌گذرد، برای من واکنش آدم‌ها مهم است.» همین نگاه مرتضی را ابراهیم حاتمی‌کیا و رسول ملاقلی‌پور ادامه می‌دهند. این خیلی اهمیت دارد و مرتضی سرهنگی هم این سوژه بودن را برجسته کردند.

بعد از مقدمه‌، به‌عنوان اولین سخنران، فرشاد مهدی‌پور که تجربه‌ای بالغ بر 20سال روزنامه‌نگاری دارد و الان معاون مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است، به دعوت اکبر نبوی پشت تریبون رفت و گفت: «برای من مایه خوشبختی است که درمورد آقای سرهنگی صحبت کنم، به اعتبار چهار ساحتی که آقای نبوی گفتند، من هم مایلم در موضوع روزنامه‌نگاری و کنشگری ایشان صحبت کنم. ما به نیمه‌ اول دهه‌ 70 که برمی‌گردیم، با یک پویایی در حوزه نشریات فرهنگی روبه‌رو می‌شویم. بعضا گفته می‌شود پویایی نشریات در دوم خرداد است، اما آن تاریخ برای نشریات سیاسی است. خیلی‌ها مجموعه‌ای از رسانه‌ها و نشریات که در یک تبادل یا تقابل با رویکرد روشنفکری شکل گرفتند. مانند نشریات آدینه، شباب و گردون. مجلاتی که در حوزه‌های ادبیات، سینما و فرهنگ منتشر می‌شد. دربرابر این نشریات تعداد زیادی نشریه متولد شد مانند صبح و نیستان. از این حیث، کمان در همین مجموعه قرار می‌گیرد. اعتقاد من این است که اوایل دهه‌ 70، دوره‌ای پویا و مولد است و اساسا تفکری را متولد کرد که از یک‌سو در تقابل با روشنفکری است و از سوی دیگر بنیانگذار شدن یک ایده است. کمان، بیشتر نوع دوم است و سعی در تولید یک تفکر جدیدی دارد. مخاطبان کمان تعداد قابل‌توجهی بودند. گرافیکش یکی از مواردی بود که در لایه‌ متفاوتی با دیگر نشریات بود. در آن ایام که دیگر نشریات چاپ‌های رنگی، جلدهای گلاسه و عکس‌های بزرگ از چهره‌ها کار می‌کردند، کمان خلاف آن جهت تصویرسازی و از چاپ دو رنگی استفاده می‌کرد و حتی در همان دوره‌ کوتاه هفت، هشت ساله‌ای که داشت، باعث شد در دیگر نشریات هم ردی از خود باقی بگذارد. ویژگی خوب کمان در نگاه واقع‌بینانه‌ای بود که به اتفاقات داشت و همین نگاه او را متمایز از دیگر نشریات می‌کرد. اما در جهت چهره روزنامه‌نگاری ایشان یک مهم وجود دارد. اساسا خاطره‌نویسی و خاطره‌نگاری به سبکی که ایشان و آقای بهبودی بنیان گذاشتند از همان سبک روزنامه‌نگاری ایشان متولد شد.»

در ادامه رضا امیرخانی، نویسنده‌ و منتقد ادبی پشت تریبون رفت و صبحت خودش را با شعری از شاملو شروع کرد و گفت: «عموهایت را می‌گویم، از مرتضی سخن می‌گویم... وابستگی و دل‌بستگی هم‌نسلان من از حوزه‌ هنری، آقای سرهنگی است. هر وقت وارد حوزه می‌شوم، می‌بینم که همه‌جای حوزه هنری عوض شده ولی تنها جای ثابت حوزه آقایان سرهنگی و بهبودی هستند. من تصورم این است که این دو بزرگوار، برای ما نام، نشان و اصالتی را حفظ کرده‌اند که به‌نظر من از کمان و کتاب‌های ایشان ارزشش خیلی بیشتر است. من از این منظر خود آقایان سرهنگی و بهبودی را بالاتر از کارهایشان می‌بینم، زیرا آقای سرهنگی به ما نشان می‌دهد چه کاره بودیم و چه می‌کردیم. در ما مرسوم است که قصه‌نویس‌ها ورشکسته می‌شوند و بعد از دوره‌ای ظرف خلاقیت‌شان تمام می‌شود و بعد از آن نویسندگان به کارهای نقد روی می‌آورند، اما در دوره‌ای که هرکسی می‌خواهد جای دیگری باشد، آقای سرهنگی هیچ وقت نخواست تبدیل به چیز دیگری شود. همین بسیار باارزش است. آدم‌های دور و برمان برای تبدیل شدن به چیز دیگر تلاش می کنند، اما مرتضی سرهنگی، خودش است و تبدیل شدن به چیز دیگری را نخواسته. این برای من آموزنده است.»

در ادامه‌ سخنران‌ها، احمد مرادپور، فیلمساز صحبتش درباره‌ مرتضی سرهنگی را این گونه آغاز کرد: «در دوره‌ای که آقای زم در حوزه هنری حضور داشت در جلسه‌ای، خسرو دهقان از من پرسید آن آقا کیست؟ گفتم ایشان پنجره‌ای از جنس ادب و هنر رو به دفاع مقدس است. فکر کرد دارم دستش می‌اندازم. گفتم ایشان دایرةالمعارف دفاع مقدس است. این یکی از شاعرانه‌ترین و لطیف‌ترین دیدارهایی بود که داشتیم. آقا مرتضی به من گفت اگر جعبه سیاه سینه‌ مادران، زنان، کودکان و اسرای جنگ را باز کنیم، صدای هزینه جنگی که به ما تحمیل‌شده بلندتر می‌شود. در دیداری دیگر یادم هست که گفت اگر در داستان و فیلم‌های جنگ‌مان، حرفی برای امروزمان داشته باشیم، آن داستان غنی‌تر و ارزشمندتر خواهد بود. این بازتولید آن فرهنگ دفاع مقدس در زمانه‌ فعلی بود. بعد از این صحبت‌ها زمانی که فکر می‌کردم همه‌چیز جنگ برایم آشکار شده، باز هم آقا مرتضی وجهه‌ دیگری را رو کرد، آن هم سمت عراقی‌های در جنگ بود. به‌تدریج متوجه شدم این بخش اهمیت بیشتری دارد.»

در ادامه داوود امیریان نویسنده گفت: «در سال‌های ابتدایی جنگ شاید به ذهن کسی هم نمی‌رسید که با اسرای عراقی مصاحبه کند و خاطرات آنها را بگیرد، به ذهن آقای سرهنگی رسید و خودش رفت پای کار و به کسی آن را نسپرد. بعد از آن دفتر ادبیات و هنر مقاومت با حضور آقایان فرهنگی و بهبودی و کمری و از یک اتاق کوچک و دو میز شکل گرفت. من اولین‌بار در 15 سالگی آقای سرهنگی را دیدم. به من دفتر و خودکار داد و گفت برو خاطراتت را بنویس. من اولین کتابم در 20 سالگی چاپ شد. نه‌فقط من که خیلی دیگر از دوستانم از اعتماد آقای سرهنگی توانستیم رشد کنیم. یکی دیگر از ویژگی‌های آقای سرهنگی این بود که من هنوز نتوانستم بفهمم که گرایش سیاسی ایشان چیست. با همه دوست است و ارتباط دارد. من آقایان سرهنگی و بهبودی را سردار ادبیات پایداری می‌دانم. اگر تشویق‌های ایشان نبود سرنوشت ما عوض می‌شد و من به‌شخصه خیلی از ایشان ممنونم.» اکبر نبوی از صحبت‌های امیریان استفاده کرد و گفت: «ذات مرتضی به‌شدت روحیه‌ معلمی دارد و اگر این ذات را نداشت نه دفتر ادبیات پایداری، پایدار می‌ماند و نه این آثار به جایی می‌رسید.»

سپس امید مهدی‌نژاد، شاعر و نویسنده و طنزپرداز و سردبیر مجله‌ سه‌نقطه پشت تریبون رفت و گفت: «در فهرست من آقای سرهنگی جزء قدیسان حساب می‌شود. بخش زیادی از ویژگی‌های ایشان را آقای امیرخانی گفتند. بعد از 20 سال فعالیت در حوزه‌ هنری اگر کسی درباره‌‌ آنجا از من سوال کند می‌گویم، یک آدمی هست در آنجا که خودش و فعالیت‌هایش آنقدر درست است که هیچ‌کس نمی‌خواهد ایشان را عوض کند. یکی از ویژگی‌هایی که باعث شده آقای سرهنگی به اینجا برسد، هنر نه گفتن است. ایشان در همان خط درستی که خودشان برای خودشان تعریف کرده‌ است مانده‌.»

کوروش پارسانژاد، گرافیستی که از قدیم با مرتضی سرهنگی همکاری داشته بعد از گفتن خاطره‌ای از وی، از دوران کاری‌اش در مجله‌ کمان گفت: «در آنجا هرکسی سرجای خودش قرار داشت و من نگرانی از این جهت نداشتم که آقای بهبودی و سرهنگی کار مرا نپسندند. الان که مرور می‌کنم می‌بینم سبک و شیوه‌ای در آنجا بود که هنوز برای خودم دلنشین است.»

مرتضی سرهنگی که این رویداد برای اون تشکیل شده بود، به‌عنوان آخرین نفر پشت میکروفن رفت: «همه‌ این حرف‌ها فقط باعث شد که من خجالت بکشم، و من فقط باید تشکر کنم. نکته‌ای که می‌خواهم بگویم سفری است که با خلبان [حسین] لشکری داشتم. ما میهمان لشکر 92 زرهی اهواز بودیم. شب‌ها موقع شام این خلبان با من صحبت می‌کرد که در کارم بسیار تاثیرگذار بود. ایشان 18سال در سلول انفرادی بود. تعریف می‌کرد که در تمام این 18سال فقط دو قلپ آب خنک خورده بودم و من از آن دو قلپ به‌عنوان قیمت تمام‌شده جنگ یاد می‌کنم. این قیمت برای ما هنوز درنیامده است؛ این قیمت را هنر و ادبیات درمی‌آورد. این قیمت باید دربیاید. نه سیاست و ... تا وقتی این قیمت به دست ما نرسد، ما این رفتار را با کشور خودمان می‌کنیم. کاری که امسال آقای امیریان، پارسانژاد، جوانبخت و دیگر دوستان بسیار پررنگ‌تر از کار من بود. آنها آمدند و کار را در دست گرفتند. ما باید به این قیمت احتیاج داریم تا بتوانیم کشورمان را اداره کنیم. اگر این قیمت درمی‌آمد دیگر آن آدم در تلویزیون نمی‌گفت لواسان را به نام می‌زنند! من هم فقط می‌خواهم به درد مملکتم بخورم و تمام.» شب‌های فرهنگ به همت و میزبانی اکبر نبوی پژوهشگر و فعال فرهنگی برگزار می‌شود. این جلسات کارشناسان و فعالان فرهنگ و هنر در هر فرصت برگزاری، به یک موضوع یا یک شخصیت فرهنگی می‌پردازد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...