فراموشی اجباری | اعتماد


فیلم آشغال‌های دوست‌داشتنی به خوبی توانسته حرف‌های چند گروه از جامعه را در تغییرات به گوش برساند. توقف چندساله در اکران نیز سبب کهنگی نشده است. این فیلم از نظر جامعه‌شناسی و تشکل‌ گروه‌های مختلف در بستر حوادث یک جامعه، دگرگونی‌های فرهنگی و نیازهای جدید افراد قابل نگاه و بررسی است، اما در این نوشتار کوتاه سعی دارم شخصیت «منیر» با بازی «شیرین یزدان‌بخش» را مورد تحلیل روانشناختی قرار دهم.

آشغال‌های دوست‌داشتنی

مامان منیر خود را برای تماشاگر با لحنی گرم و صمیمی معرفی می‌کند. در ادامه هراس و ترس، او سعی می‌کند یادگاری‌ها را از بین ببرد. تنها شنیده‌های حاکم بر فضای موجود منجر به این واکنش نیست، بلکه واقعیت ذهنی شخصیت، همچنین حضورش در تغییرات و دگرگونی‌های جامعه در گذشته است که وضعیت را به درستی و منطبق بر حال امروز این آدم می‌سازد. گذرهای کوتاه به گذشته‌‌‌ او که همزمان با تغییرات جامعه و هراس در برهه‌های مختلف است همچنین تطابق تصویرها با زمان حال موکد ترس و اضطراب شخصیت هستند. فروید عقیده دارد «اضطراب یک ترس درونی شده است که با احساس ترس مترادف می‌شود. ترس از اینکه مبادا تجارب دردآور گذشته یادآوری شوند. اضطراب واکنش ناآگاهانه در برابر تمایلات نادیده گرفته شده است و علامت اخطاری به «خود» محسوب می‌شود. مبنی بر اینکه کشش غریزی نامطلوب که در گذشته موجب ناراحتی و درد شده‌اند؛ اینک دوباره بروز خواهد کرد.»

تصویر از شخصیت منیر نشان‌دهنده سیمای فردی است که این‌بار نسبت به خاطرات دوست‌داشتنی‌اش نگران است. او در یک ناامنی اجتماعی نسبت به زندگی حساس می‌شود، وضعیت موجود را رها می‌کند و درباره آینده و احتمالاتی که ممکن است پدیدار شود دلهره می‌گیرد. ترس از آسیب‌های احتمالی و بروز مجدد تجربه‌های شخصیت سبب می‌شود آنچه را که دوست دارد درون کیسه زباله سیاه بریزد. بدین سبب منبع آشکار و واضح خطر باتوجه به ارجاعات فیلم گذشته‌هاست. در ادامه و روند مباحث موجود شاهدیم که این حالت ناخوشایند اتفاق وحشتناکی را می‌سازد؛ اتفاقی که فیلم را به پایان می‌رساند اما چشمان مضطرب و پشیمان منیر را نه. دویدن به سمت آشغال‌ها احساس تماشاگر را بر‌می‌انگیزد طوری که دوست داریم دوباره با کیسه برگردد. در اینجا نگاه مخاطب اگرچه همذات‌پندار است اما بیشتر حسرت‌بار و غم‌انگیز جلوه می‌کند. اینکه چطور در شرایطی آدم‌ها مجبور به حذف و نادیده انگاری عزیزان هم‌خون‌شان می‌شوند که حتی نمی‌توانند قاب عکسی از آن داشته باشند و اگر هم دارند، پنهان کنند.

این پایان‌بندی با علامت ضربدری که مدام آشکار و محو می‌شود، نشان تاکید بر هراس شخصیت از کوچک‌ترین تغییر در جامعه است.آشغال‌های دوست‌داشتنی به گونه‌ای ملموس روایت نزدیکان و اطرافیان هر یک از ما در بی‌خبری دیگری می‌تواند باشد؛ اتفاقات وجودی که ناشی از شکل‌گیری محیط زندگی هر کدام از ما هستند هیچ‌گاه رنگ کهنگی نمی‌گیرند، تغییر شکل می‌دهند اما همیشه تازه‌اند. فیلم مختص زمان نیست، بلکه نشان می‌دهد تزلزل و دگرگونی‌های ناگهانی و شدید در یک جامعه چگونه تخریب‌گر احساس و روان آدم‌ها می‌شود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...