شاید همه خواب هستیم | شهروند

نولان را بی‌دلیل بزرگ کرده‌اند. همه چیز از سر جوگیری است. انگار ناگهان کسی پدید آمد که نمی‌شد فیلم‌هایش را فهمید، پس همه گفتند: «وای چه جذاب!» یک مدت پس از فیلم تلقین وارد هر جمع سینمایی می‌شدی نولان‌نولان از دهان‌شان نمی‌افتاد. شاعر درباره همین جوگیری می‌گوید: «من به هر جمعیتی نولان شدم/ جفت بدحالان و خوشحالان شدم».

جوگیر شدن نولان در تلقین | محمدعلی محمدپور

مسخره‌بازی‌های پیچیده نولان در تلقین به اوج خودش می‌رسد. طوری که تماشای فیلم بدون حضور کادر مجرب آنالیز امکان‌پذیر نیست. ظاهرا خود نولان ١٠‌سال وقت صرف نوشتن فیلمنامه تلقین کرده. درحالی‌که وودی آلن توی همین ١٠ سال، ١٢ تا فیلم می‌سازد و سه، چهار بار هم آن وسط‌هایش ازدواج می‌کند و جدا می‌شود. مرد حسابی ١٠‌سال برای نوشتن یک فیلمنامه؟ فازت چیست؟ اگر الان شوهرعمه‌ام بود، می‌گفت: «فازش نول است و چون دو تا داداش با هم هستند بهشان می‌گویند نولان».

به ضرس قاطع عرض می‌کنم یک جاهایی از فیلم را خود نولان هم نفهمیده، فقط همین که می‌بیند پیچیده شده، می‌داند کارش را درست انجام داده. طرفدارانش هم می‌گویند عجب چیزی است که ما نمی‌توانیم بفهمیمش. کلا طرفداران نولان هر چه بیشتر فیلم‌های نولان را نفهمند، بیشتر حال می‌کنند. مثلا اگر جایی را آسان بفهمند، شاکی می‌شوند.

قصه تلقین درباره دزدی با بازی دی‌کاپریو است که از داخل خواب‌ها دزدی می‌کند. قطعا با دیدن این فیلم، اختلاسگران با خودشان می‌گویند کاش می‌شد توی خواب هم اختلاس کرد. دی‌کاپریو مأمور می‌شود به خواب شخصی برود و یک ایده توی ذهن او بکارد تا شرکت فرد مذکور را کله‌پا کند. بنابراین دی‌کاپریو تیمی از نخبگان را جمع می‌کند و آن‌ سال بهار دسته‌جمعی می‌روند توی خواب طرف.
بعد همین‌طور به شکل پوست پیازی خواب‌ها لایه‌لایه می‌شود. از جایی به بعد در نگاه همه بازیگرها یک «این مسخره‌بازی کی تموم می‌شه؟» و «این چه خواب تو خوابیه آخه؟» خاصی موج‌می‌زند. در این فیلم هم هرطور بوده نولان، مایکل کین را مثل همه فیلم‌هایش بین بازیگران چپانده. کین در تلقین نقش پدرزن دی‌کاپریو را بازی کرده که البته مطمئنم اگر این نقش هم پر شده بود، نولان «اکبر عبدی»‌وار نقش مادرزن دی‌کاپریو را به او می‌داد.

پایان طوری تمام می‌شود که آخرش نمی‌فهمیم خوابیم یا بیدار. مستیم یا هوشیار. عمو یادگار. درنهایت بعضی در تحلیلی می‌گویند شاید کل فیلم یک خواب باشد. اصلا شاید همین الان ما توی یک خواب هستیم. شاید زندگی کلا یک خواب باشد. وای عجب چیزی گفتم. کاش نعمت الله یک فیلم برای این دیالوگ بسازد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...